Akbarnama Vol.1

About this text

Introductory notes

The Akbarnama, written by Abu’l Fazl (1551-1602) upon the order of the emperor Akbar (r.1556- 1605), is a historical work composed between 1589 and 1596, with additions made till 1598. It records the events of Akbar’s reign, preceded by accounts of the reigns of Babur and Humayun, in its first two volumes. The third volume has, probably through the consensus of readers since the seventeenth century, been given a separate title A’in-i Akbari. It deals in particular with the A’inha-i Muqaddas-i Shahi (Sacred Imperial Regulations). An illustrated manuscript of the Akbarnama with 116 miniature paintings is held in the Victoria and Albert Museum. Some of the paintings can be viewed on the museum’s database. Another illustrated manuscript is shared between the British Library (Or.12988) and the Chester Beatty Library (Ms.3), and two folios are held separately in the Walters Art Museum (W.684). The standard printed text of the Akbarnama is the Bibliotheca Indica edition of 1873-87 (see below). The following MSS in the British Library contain variants: Add.26207, Add.27247. The work was translated into English by H. Beveridge in 1897-1939. Our selected excerpts contain descriptions of famine and dearth during Akbar’s reign and references to food, feast, charity, poverty, agriculture and climate.

Primary Sources
  1. Abu’l Fazl, Akbarnama (Persian), 3 vols., ed. Agha Ahmad Ali and Abdu-r Rahim (Calcutta: Bib. Ind., 1873-87).
  2. Abu’l Fazl, Akbarnama (English), 3 vols., trans. H. Beveridge (Calcutta: Bib. Ind., 1897-1939).
Suggested Reading
  1. Irfan Habib, The Agrarian System of Mughal India, 1596-1707, revised ed. (Delhi: OUP, 1999).
  2. Shireen Moosvi, The Economy of the Mughal Empire c.1595: A Statistical Study, revised ed. (Delhi: OUP, 2015).
  3. Milo Cleveland Beach, Early Mughal Painting (Cambridge, Massachusetts: Harvard UP, 1987).

THE
AKBARNAMAH
BY
ABUL FAZL I MUBARAK I 'ALLAMI

VOL.1
CALCUTTA,. PRINTED AT THE URDOO GUIDE OR MUZHUROOL UJAYEB PRESS. 1877

1.

[Page 2]

*شعر*

راهِ کمالِ نرا حرف و نفط ریگِ دشت * عالمِ عالمِ نرا شهرِ سخن روشنا
بر درت اندیشه را شحنهً غیرت زند * لطمهً حیرت برو سیلي جهل از قفا

2.

[Page 3]

*مثنوی*

پای سخن راکه در از است دست * سنگِ سرپردهً نو سر شکست
گرچه سخن فربه و جان پروراست * چونکه بخوانِ تو رسد لاغر است
[Page 82]

3. سلطان ابوسعید میرزا

سلطان ابومعید میرزا – سعادت و لادتش در هشتصد و سی بوده – در بیست و پنج سالگی سریرآرای سلطنت شد- و مدّتِ هژده سال بفرمان نرواری و کشورستان باستقلال اشتغال فرموده ترکمتان رماور اءانّهر و بدخشان و کابل و غزنین و قندهار و حدودِ هندوستان بتصرفّ در آورد-ودر آخرها عراق نیز در حیطهً تسخیر در آمد – و با چنین دولتِ بزرگ و مملکتِ عظیم که سرمایهً هزازگونه مستی تواندشد هشیاردل و بیدارمخز برده از درویشان و گوشه نشه نشینان همّت می طلبیدند – و در (876) هشتصد و هفتاد و دو میرزا جهانشاه بن قرایوسف حاکمِ آذربایجان که بدفعِ آذون حسن آق قویلو رفته بود و از غایت ب(؟) پرواي و کمال ب(؟) تدبیری بد مت او کشته شد [Page 83] سلطان لشکر بر سر او کشید – آذون حسن هرچند درِ ملح زد فایدهً نکرد – ناگزیر راهها را از آمد و شدِ غلّه نگاهبانی نمود – تا در اردو قحطِ عظیم پدید آمد بمرتبهً که چهارده شب اسبانِ خاصه جونیافتند – بتقریبِ قحط سپاهی پراگنده شد – و آذون حشن در میدانِ جنگ غالب آمد – و بتا ریخ بیست و دوّمِ رجب (873) هشتصد و هفتاد و سیوم بتقدیرِ ایزدی سلطان بدستِ مردمِ آذون حسن در آمده اند – و بعد از سه روز بدستِ یادگار محمّد میرزا اِبن سلطان محمّد میرزا ابنِ بایسنغر میرزا بن شاهرخ میرزا که همراهِ آذون حسن بود داده است – و آن ب(؟) حقیقتِ کم سعادت آن پادشاهِ بزرگ قدر را به بهانهً خونِ گوهر شادبیگم که کدبانوری دو لتسرای شاهرخ میرزا بود بدرجهً شهادت رسانیده است – و – مقتلِ سلطان ابو معید – تاریخِ این واقعه است *

4.

[Page 100]

و درین سال که عرصهً آگره مخّیمِمِ سرادقاتِ اقبال شد افراطِ گرمی هوا و شایبهً سموم و وبا ضمیمهً کوته حوصلهای اردوی معلّی گشت – و جمعي کثیر از نوّهمِ ناخردمندانه فرار نمودند- و از ظهورِاربابِ خلاف و نامازگاري هوا و ناروانی راهها و دیررسیدنِ سوداگران تنگی معیشت و فقدانِ اجناس پدید آمد – و کار بر خلایق دشوار شد – اکثر امرا قرار بانتقال از هندوستان بکابل و آنحدود دادند – و یکّه جوانان بسیاری ترکِ این ممالک گفته بی رخصت رفتند – اگرچه اکثر امرای قدیم و کهنه سپاهیان سخنانِ غیرملایم در حصور و غیبت میگفتند و بعلبارت و اشارت مقدّمانی که مرضی خاطرِ مقدّس نباشد بظهور می آوردند اما حضرتِ گینی سنانی که بدوربینبی و بردباری یگانه بودند تغافل فرموده بانتظامِ ممالک اشغال داشتند – تا از مخصوصان و تربیت کردهای آنحضرت که از ایشان چشمداشت دیگر بود حرکاتِ بیمزهً کهنه عملهً روزگار بظهور آمدن گرفت

5.

[Page 184]

-ساحتِ قصبه جون مخّیمِ موکبِ عالي گشت – و درین قصبه رفیع عتبه ورودِ هودجِ عزّتِ حضرتِ مریم مکاني و مهدِ عظمتِ حضرتِ شاهنشاهي از حصارِ امرکوت (که مولدِ اشرف بود) بسعادت و اقبال اثفآق افتاد – [Page 185] چنانچه تفصیلِ آن طرازِ عنوان کلام شد – و چون این معموره بر کنارِ آب هند وا قع شده و در کثرتِ حدایق و انها و لطآفتِ فواکه و انمار در بلادِ سند امتیاز داشته و بعضی مصالعِ دیگر نیز ضمیمه آن شده بود چندگاه در قصبه درمیان -بساین طرحِ اقامت اتّفاق افتاد – و در اطراف و جوانب پیوسته با ارغونیان جنگ میشد

6.

[Page 207]

-و روز بروز اشربه لذیذ و لطیف سربراه نموده با نانهای سفید (که با روغن و شیر خمیر کرده باشند -و رازیانه و خشخاش داشته باشد) مکمّل نموده جهتِ آنحضرت مي فرستاده باشد -و جهتِ مفرّمانِ مجلسِ عالي و دیگر ملازمان فرداً فرداً ارسال مي نموده باشد – و آنچنان قرار دهد که فردا درمنزل و مقامی که نزول نمایند امروز چادرهای مصفّای لطیف و سفید و منقّش و سایبانهای اطلس و مخمل و رکابخانه و مطبخ و جمیعِ کارخانهای ایشان را مرتّب ماخته نصب نمایند – که در هرکارخانه ضروری آن مهیّآ باشد – چون ایشان بدولنت و اقبال نزول فرمایند شربتِ گلاب و آبِ لیمو خوش طعم ساخته و ببرف و بخ سرد کرده بکشند – و بعد از شربت مربّاهای4 سیبِ مشکانِ مشهدي و هندوانه و انگور و غیره با نانهای سفید بدستور یکه مقّرر شده حاضر سازند- و سعي کند که اشربه تمامي در نظرِ آن سلطننتپناه در آید - و کلاب و عنبرِ اشهب داخل نمایند – و هر روز پانصد طبق طعامِ الوان با اشربه مقّرر دارد که میکشیده باشند -

[Page 208]

و خدمت و ملازمتِ آن سلطنتپناه تا مشهدِ مقدّسِ معلّی مزکّی تعلّق بدان ایالت پناه دارد- و چون اُمرای مذکور بملازمت رسند هر روز یکهزار و دویست طبق طعامِ الوان -(که لایقِ خوانِ پادشاهانه باشد) در مجلسِ عالی آن پادشاهِ گرامي کشیده شود

و بعد از طعامِ منصرّفات حلاوه و پالوده (که از قند و نبات طبخ نموده باشند ) [Page 209] و مربّاهای متنوع و رشنه خطای خاصه -(که به گلاب و مشک و عنبرِ اشهب مطّر باشد ) به مجلس برند)-

7.

[Page 212]

و مهمانی آن ایالت پناه بدین دستور که طعام و حلاوه و شیره و میوه سه هزار طبق کشیده شود- و یراقِ ضروری مذکور بدین دستور سربراه نماید – اوّل پنجاه چادر و بیست سایبان و چادرِ بزرگ الابنه (که جهتِ خاصه ترتیب نموده عرض کرده بود ) با دوازده زوج قالی دوازده ذرعي و ده ذرعي و هفت ذرعي و هفت زوج قالی پنج ذرعي و نه قطار مایه و دویست و پنجاه [Page 213] طبقِ چیني بررگ و کوچک و دیگر اطباق و دیگها تمامي با سرپوشِ سفید قلعي کرده پاکیزه داشد و فطارِ استر دو تفوز در مهمانی خود آن ایالت پناه پیشکش نماید – و اُمرای مذکور را امر شده بود (که مهماني نمایند ) بدین طریق که طعام و حلاوه پالوده یکهزار و پانصد طبق بکشند – و سه اسپ و یک فطار ستر و یک قطار استر (که آن ایالت پناه اوّل آنرا دیده پسندیده باشد) پیشکش نمایند – و حاکمِ غوریان و فوشنج در ولایتِ خود مهماني نمایند – *و حاکمِ باخرز درجام مهماني نماید – و حاکمِ خاف و ترشیزو زاوه و محولات در محال سرای فرهاد (که پنج فرسنگي مشهد است ) مهماني نمایند انتهی

8.

[Page 229]

و مقارنِ این حال خبر رسید که رفیع کوکۀ میرزا کامران بجانبِ زمینِ داور پس کوبی (که درلبِ آبِ ارغنداب واقع شده) با جمعی از هزاره و نکدري مجتمع شده نشسته – بیرام خان و محمّدي میرزا و حیدر سلطان و مقصود میرزا آخته بیگي ولدِ زین الدّین سلطان شاملو و جمعی کثیر بر سرِ ایشان تعیّن شدند – قدری جنگ پیوست – و باقبالِ سعادت قرین رفیع کوکه گرفتار شد – و بسیاری از موادّ ِ استعداد و آلات و ادواتِ حرب و مواشي و دواب بدستِ اولیای دولت افتاد – و بقدر عسرتی (که دراردوی ظفر قرین شده بود) بیسر مبدّل گشت و رفاهیت در معسکرِ اقبال پدید آمد – و همچنین همواره دلاورانِ اخلاص پیشه مبارزتها نموده *کامیاب میشدند

9.

[Page 242]

و میرزاهندال بنزدیگي قندهار بآئینِ عبودیت و حسنِ عقیدت سعادتِ بساط بوس دریافت و آنحضرت بمقتضای مراحمِ جبلّي بنوازشهای بیکران اختصاص بخشیدند – و از آمدنِ او بغایت خوشوقت شدند – و مقدّمهَ آمدنِ بسیاری از مردم شد – و مردمِ اعیان جوق جوق از کابل شتافتند و بواسطۀ اختلاف و امتزاجِ هوا درین راه بیماري وبا در اُردوی ظفر قرین پیدا شد – و بسیاری [Page 243] - مسافرِ شهرستانِ عدم شدند – و حیدر سلطان از ینجمله بود

10.

[Page 286]

و از نواحی بقلان میرزا هندال و میرزا سلیمان و حاجي محمّمد خان و جمعی از نبرد از نبرد ازمایانِ کارطلب را پیشتر روانه فرمودند – که ایبک را (که از توابعِ -بلغ است – و بمعموري و افزونی میوه و خوبی آب و هوا امتیاز دارد) از ارزبکان مستخلص سازند

11.

[Page 311]

و تتمّه جایگیرِ او بربعضی از ملازمانِ درگاه قسمت یافت و آن زمستان درانحدود بسیر و شکار اشتغال فرموده بزآرای طرب و تربیت افزای اهلِ عقیدت و اخلاص بودند – و در اوائلِ موسمِ بهار (که هنگامِ اعتدالِ مزاجِ عناصر بود) افغانانِ بی اعتدال (که همواره درانحدود بتمرّد سر برداشته فتنه انگیزي و فساداندوزي میکردند) جمهی بادراکِ دولت ملازمت و احرازِ سعادتِ آستانبوس سرافراز گشتند – و گرو بی بوسیلهً عرایَض و پیشکشهای لایق -در زمره اهلِ اطاعت دوآمد فرمودند

12.

[Page 330]

دومِ عیدِ رمضان بود که بیرام خان بشرفِ ملازمت استصعاد(؟) یافت- و آنحضرت بجهتِ مزیدِ انبساط و فرطِ عنایتی(؟) که باو داشتند مراسمِ عید را اعاده فرموده جشنی دلکش تر از عید ترتیب فرمودند – و درین روزِ بهجت افروز (که عیارِ چابک موارانِ بادپیما و تیراندازانِ موشگاف میگرفتند )

13.

[Page 336]

و زمانی با با طبقۀ بیازیان (که ایالتِ پنجاب داشتند – و سر کردۀ آن مردم هیبت خان بود) زد و گیر داشت و این مردم مغلوب شده در شعابِ جبالِ کشمیر در گوِ هلاک فرو رفتند – و شطری از اوقات بنزاغِ طبقۀ گکهران مشغول بود – و (چون این طایفه از ملازمانِ این طبقۀ متغلّبه نبودند – و نیز دم از دولتخواهي این دودمانِ مقدّس میزدند ) کاری نساخت – و دستی بر ایشان نیافت – و بنای قلعۀ رهتاس (که اساسِ آن شیرخان نهاده بود) باتمام رساند – و درمیانِ جبالِ سوالک فالِ بد بخود زده مامنی و پناهی بخود انگاشته قلعۀ مانکوت بنایاد نهاد – و زمانی دراز اوباشِ افاغنه و بدمعاشی خود متوهّم شده در قلعۀ گوالیار بسر میبرد – اگرچه با رعیّت سلوک بهنجار میکرد [Page 337] امّا سپاهي را بغایت آزرده میداشت- و بتاریخ بیست و دومِ ذی القعده (960) نهصد و شصت بسببِ سمّیمّتِ قرحۀ (که در یکی(؟) از اعضای سفلي از انصبابِ صادّه حادّه ردیّه بود) رختِ هستي - بر بست

14.

[Page 342]

و (چون موکبِ جهان آرای بحدودِ قصبۀ سعادت پیوندِ کلانور رسید) شهاب الدّین احمد خان و اشرف خان و فرحت خان را بلاهور فرستادند – که رؤسِ منابر و جوهِ دنانیر را بنامِ والا فروغ بخشند و متوطّنانِ آن شهرِ معظم(؟) را از آشوبِ اربابِ فتنه و فساد منشورِ نجاتِ جارداني کرامت نمایند و بیرام خان و تردي بیگ خان و اسکندر خان و خضر خان هزاره اسمعیل بیگ دولدی و جمعی کثیر را بر سرِ نصیب خان پنج بهیّد (که در قصبۀ هرهانه اقامت داشت) رخصت فرمودند [Page 343] و خود بتائیدِ اقبال متوجّهِ لاهور شدند- و اعیانِ آن دیار بشرفِ استقبال استسعاد یافته زبان بشکرِ این نعمتِ جلیل و موهبتِ شظیم برگشودند- و وضیع و شریف فراخورِ رتبه و حالت بمراحمِ پادشاهي شرفِ اختصاص یافتند – دومِ ربیع الثّانئ این سال بلدۀ فاخرۀ لاهور (که در معني سوادِ اعظمِ هندوستان است) بقدومِ اقدسِ پادشاهي فروغِ آسماني یافت و طبقات انام و اصناف(؟) خلایريَق از حوادثِ روزگار نجاتِ ابدي یافته بمقاصدِ خود (که عمری) *بر شاهراهِ امّید انتظارِ آن داشتند ) رسیدند

15.

[Page 344]

چون بحدودِ ماچهیواره اتّفاقِ نزول افتاد تردي محمّد خان اکثرِ مردم صلاح در گذشتنِ آبِ ستلج نمیدیدند – که چون مرسمِ باران نزدیک رسیده لایقِ دولت آنست که گذرها را استحکام داده توقّف نمایم(؟) – چون شدّتِ باران سپري شود و هوا رو باعتدال نهد از آب بگذریم – بیرام خان و جمعی از دوربینانِ عرصۀ اقبال گذشتن را مصلحت دانسته مقدّماتِ پسندیده ازین جانب گفتند – آخر بسعي ملاّ پیر محمّد و محمّد قاسم خان نیشاپوري و ولي بیگ -و هیدر قلي بیگ شاملو بیرام خان از آب عبور نمود

16.

[Page 349]

مقارنِ این فتح باد و باران از اندازه بیرون شد – ازین جهت (که باعثِ هلاکتِ گروبی) انبوه از ستم پیشهای کافر نعمت بود) از مقدّماتِ اقبالِ اولیای دولت توان دریافت – و از آیات ِ [Page 350] ادبارِ اربابِ خلاف توان دانست – امّا ازان جهت (که تعاقبِ این فرار نمودها را مافع آمد تا بهزار جان کندن خود را از مهلکه نجات توانستند داد) از قسمِ اهمال و امهلِ آن گروه *بخت برگشته توان شمرد

17.

[Page 351]

و درین روز در اثنای راه حضرتِ شاهنشاهي پروردِ اقبال فروغ باصزۀ خلافت نیله گاوی را بشمشیر زده شکار فرمودند – چانانچه حیرت افزای اهلِ شکار شد – و اصحابِ دریافت بر شکارِ مقصودِ اعلی نشان یافته کامیابِ مسرّت گشتند – و حضرتِ جهانباني (که از ابتدای این سفرِ مبارک تا رسیدن بدهلي و فتحِ هندوستان ترکِ تناولِ حیواني فرموده بتوجّهاتِ روحاني استفتاح مي نمودند) امروز کمالِ انبساط بجای آورده حکم شد که از گوشتِ آن نیله گاو پارة را خشک کرده نگاه دارند – که چون بعد از رمضان بحیوانی میل فرمانیم اوّل ازین گوشت -تناول خواهیم فرمود – و سجدهای شکر بجای آوردند

18.

[Page 359]

و از جملۀ مخترعاتِ آنحضرت تقسیمِ تیر است بدوازده قسم – و هر کدام از طبقاتِ انام را بیکی از تیر معّین ساختن – و اندازۀ مراتبِ طوایب(؟) خلایق(؟) بظهور آوردن – بدین تفصیل – تیر دوازدهم (که موافقِ نهایتِ عیارِ طلاست ) مخصوصِ ترکشِ اقبالِ پادشاهي بود – تیرِ یازدهم منسوب باقربا و اخوان و زمرۀ از سلاطین نژادان که ملازمِ عتبۀ دولت بودند – تیر دهم متعلّق بسادات و مشایخ و عُلما – تیر نهم متعلّق باُمرای عظام – تیرِ هشتم بزمرۀ از مقربان و انکچیانِ صاحب منصب تیرِ هفتم بسایرِ انکچیان – تیرِ ششم متعلّق بسر خیلانِ قبایل(؟)- تیرِ چنجم بیکّه جوانانِ بهادر تیرِ چهارم بتحویلداوان – تیرِ سیوم بجوانانِ جرگه – تیرِ دوم بنامِ شاگرد پیشگان – تیرِ اوّل بدربانان * و پاسبانان و امتالِ این مردم

19.

[Page 359]

و از مخترعاتِ آنحضرت آنکه مهمّاتِ سرکارِ سلطنت را بعددِ عناصرِ اربعه چهار بخش ساخته بودند – آتشي و هوای و آبي و خاکي – و جهتِ تمشیتِ مهمّانِ هریک ازین چهارم سرکار وزیری مقرّر فرموده بودند- مهماتِ توچخانه و ترتیبِ اسلحه و آلاتِ حرب و سایرِ اموریکه افروختنِ آتش را دران دخل باشد سرکارِ آتشي میگفتند – و بوزارتِ آن سرکار خواجه عبدالملک قرار یافته بود و مهماتِ کرکیراق خانه و باور چیخانه و اسطبل و سرانجامِ ضروریّاتِ استر خانه و شتر خانه را [Page 360] سرکارِ هواي مي نامیدند- و زمامِ اختیار آن سرکار بخواجۀ لطف الله داده بودند – و سامانِ شربتخانه و شوچیخانه و جریانِ انهار و مهماّ تی که بآب منسوب باشد سرکارِ آبي میخواندند – و بوزارتِ آن سرکار خواجه حسن تعین یافته بود – و مهماتِ زراعات و عمارات ضبطِ خالصات و بعضی از بیوتات بسرکارِ خاکي موسوم گردانیده بودند- و وزازتِ این سرکار بخواجه جلال اللدّین میرزا بیگ منسوب بود و در هر یکی از سرکارهای مذکوره یکی از اُمرا را دخل داده بودند – مثلاً امیر ناصر قلي *میر سرکارِ آتشي بود – و همواره جامۀ سرخ مي پوشید

و از جلمۀ اختراعاتی (که دران زمان ترتیب یافت) یکی آن بود که استادانِ نجّار چهار کشتئ بزرگ درمیانِ آبِ جون مرتّب ساخته در هر یکی ازان کشتیها چهار طاقی مشتمل بر دو طبقه در غایتِ خوبي مرتفع گردانیدند – و آن کشتیها را بنوع بیکدیگر وصل کردند که آن چهار طاقها درمحاذئ یکد یگر وقوع یافت – و درمیانِ هر دو کشتي ازان چهار کشتي طاقی دیگر * از حیّزِ قوّت بفعل آمد چنانچه درمیانِ کشتیها حوض منمّن نمودار شد

This text is in its original language, and has an English translation:
Translation

This is a selection from the original text

Keywords

agriculture, butter, desert, entertainment, famine, feast, flesh, food, milk, revenue, sherbet, sickness, قحط, قحط

Source text

Title: Akbarnama:Vol.1

Author: Abul Fazl

Editor(s): Maulwi Abd-ur-Rahim

Publisher: Asiatic Society

Publication date: 1873-1887

Original compiled c.1589-1598

Original date(s) covered: c.1589-1598

Place of publication: Calcutta

Provenance/location: This text was transcribed from images available at the Digital Library of India: http://www.dli.ernet.in/. Original compiled c.1589-1598 Original date(s) covered: c.1589-1598

Digital edition

Original author(s): Abul Fazl

Original editor(s): Maulwi Abd-ur-Rahim

Language: Persian

Selection used:

  • 1 ) page 2
  • 2 ) page 3
  • 3 ) page 82-83
  • 4 ) page 100
  • 5 ) page 184 to 185
  • 6 ) page 207 to 208
  • 7 ) page 212 to 213
  • 8 ) page 229
  • 9 ) page 242 to 243
  • 10 ) page 286
  • 11 ) page 311
  • 12 ) page 330
  • 13 ) page 336 to 337
  • 14 ) page 342 to 343
  • 15 ) page 344
  • 16 ) page 349 to 350
  • 17 ) page 351
  • 18 ) page 359
  • 19 ) page 359 to 360

Responsibility:

Texts collected by: Ayesha Mukherjee, Amlan Das Gupta, Azarmi Dukht Safavi

Texts transcribed by: Muhammad Irshad Alam, Bonisha Bhattacharya, Arshdeep Singh Brar, Muhammad Ehteshamuddin, Kahkashan Khalil, Sarbajit Mitra

Texts encoded by: Bonisha Bhattacharya, Shreya Bose, Lucy Corley, Kinshuk Das, Bedbyas Datta, Arshdeep Singh Brar, Sarbajit Mitra, Josh Monk, Reesoom Pal

Encoding checking by: Hannah Petrie, Gary Stringer, Charlotte Tupman

Genre: India > chronicle histories

For more information about the project, contact Dr Ayesha Mukherjee at the University of Exeter.

Acknowledgements