About this text
Introductory notes
The Akbarnama, written by Abu’l Fazl (1551-1602) upon the order of the emperor Akbar (r.1556- 1605), is a historical work composed between 1589 and 1596, with additions made till 1598. It records the events of Akbar’s reign, preceded by accounts of the reigns of Babur and Humayun, in its first two volumes. The third volume has, probably through the consensus of readers since the seventeenth century, been given a separate title A’in-i Akbari [link to editorial note]. It deals in particular with the A’inha-i Muqaddas-i Shahi (Sacred Imperial Regulations). An illustrated manuscript of the Akbarnama with 116 miniature paintings is held in the Victoria and Albert Museum. Some of the paintings can be viewed on the museum’s database. Another illustrated manuscript is shared between the British Library (Or.12988) and the Chester Beatty Library (Ms.3), and two folios are held separately in the Walters Art Museum (W.684). The standard printed text of the Akbarnama is the Bibliotheca Indica edition of 1873-87 (see below). The following MSS in the British Library contain variants: Add.26207, Add.27247. The work was translated into English by H. Beveridge in 1897-1939. Our selected excerpts contain descriptions of famine and dearth during Akbar’s reign and references to food, feast, charity, poverty, agriculture and climate.
THE
AKBARNAMAH
BY
ABUL FAZL I MUBARAK I 'ALLAMI
1.
(و از اعاظیمِ بخششهای حضرتِ شاهنشاهي (که در مفتحِ این سالِ مقدّس بظهور آمد بخشش باج و تمغاست – مقدارِ آن که تواند دریافت – بی تکلّف از حاصلِ اقلیمی افزون است گیتي خدیو به شُکرانه عطیّات الهي این چنین موصبتِ کُبری فرمودند – و قوافلِ دلهای سوداگران (که فیض رسانیانِ بارگاهِ تعلّق اند ) و خواطرِ جمهورِ مردم (که مظاهرِ فنونِ قدرتِ الهی اند) بوسیله این عطیّه والا خوش وقت شد - و این سانحه خیر مستجلبِ هزاران دولت و اقبال گشت آحر چه بواسطه نقاب اندوزی فرمان روای زمان و حرص افرای کارپردازانِ سلطان روزی چند اختلالی درین اساسِ خیر راه یافت چون نیتِ مقدّسِ شاهنشاهي بر دوامِ این عاطفتِ عُلیا بود (با وجودِ آنکه چندگاه این عنایت علیّه در پرده تعطیل و تاخیر مانده) برکات و مبرّات (که فتاجِ این کردارِ شایسته بود ) از کار گرانِ قضا و قدر بر یک منوال پرتوِ ظهور داشت – للّه الحمد امروز (که جهان آرای خلافت خود بجزء و کلِ مهمّاتِ سلطنت میرسند – و عیارِ جهانیان گرفته هرکدام را در خورِ استعداد کامروا میسازند ) این بهین عطیّه در کل ممالکِ محروسه رواج دارد و هر چند از بندهای زبان آور فواند و منافعِ عظیمه این باب را بعبا راتِ فریبنده بعرضِ اقدس رسانیدند (چون خاطرِ حق گزینِ حضرتِ شاهنشاهي از روی وابستگي بوداسطه محضِ تحصیلِ رضامندي ایزدي حکم برین عطیّه دولت اساس فرموده بود) مسموع نشد- و طبقاتِ عالم از عُهده شکرِ این یک عاطفت از هزاران عواطف نمي توانند بر آمد – ایزد تعالی باندازه برکاتِ نمراتِ این موهبت و مسرّاتِ چندین قلوب و نفوس (که بوسیله این عنایت موردِ رفاهیت اند) در سنینِ *عمر و مراتبِ دولت و مدارجِ بهجتِ حضرتِ شاهنشاهي افزایش بخشاد
2.
و درین ایّام در بلاد و امصارِ هندوستان گرانئ عظیم پدید آمد – و در اکثرِ ممالک خصرصاً در دیارِ دهلی قحطی بو العجب شد اگر از زر نشانی مي یافتند از غلّه اثری نمي دیدند – آدمیان درمقامِ خوردنِ یکدیگر شدند چندی باهم پیوسته آدمِ تنها را مي ربودند- و غذای خود مي ساختند – اگر چه این پاداشِ اعمالِ جمهورِ مردم تا دو سال کشید امّا یک سال صعوتِ تمام داشت – و همانا که دردی ایّامِ گذشته بود که بعالمِ ظهور آمد – تا بمیامنِ جلوسِ مقّدس بر اورنگِ خلافت ناهمواریهای زمانه و ناهنجار یهای روزگار یکبارگي دور شد *
3.
و ازانجا (که حزم و احتیاط مسلکِ مستقیمِ شاهنشاه والا شکره است) با چنان نصاحِ بخت آور (که سابقا ایران یافت) اکتفا نفرموده در منزلِ اوّل میر عبداللّطیف قزویني را (که بدانش و عقیدت ممتاز بود) فرستادند – تا بیرام خان را بحقاق مواعظ عالمیان است – چون (بمقتضای حدایتِ سن توجهّ ِ اقدس بسیر و شکار بود) پرتوِ التفات بمهماّتِ ملکي و مالي نمي انداختیم – و جمیعِ مهمّاتِ سلطنت بحسن کفایت و درایت تو تفویض فرموده بودیم درینولا (که پیوسته لافِ عقیدت و اخلاص میزد) این معني را عطیّاتِ الهي دانسته شکرِ بی اندازه بجای آورد – و چند وقتی دامن از شغلِ مهماّت فراهم چنده بسعادتِ حج (که همیشه ادراکِ آن دولت را طالب بود – و همواره در خلا و ملا اظهارِ کمالِ شوقِ احرازِ این سعادت مینمود ) متوجّه گردد – و از ولایت هندوستان هرجا و هرقدر که خواهد باو مقرّر میفرمایم که کسانِ او حاصلِ آنرا فصل بفصل و سال بسال بسرکارِ او رسنند – و بتاریخِ سیزدهمِ اردي بهشت ماهِ الهي سنه مذکور موافقِ سه شنبه بیست و ششمِ رجب رایاتِ عالیات بقصبه جهجهر نزولِ اقبال فرمود *
4.
و از سوانحِ ارتفاعِ اعلامِ دولتِ شاهنشاهي (که درین سال سُرصه در چشمِ ساده لوحانِ مستعد ّ سعادت کشید ) آنست که چناده (که حصنی ست حصین) بتصرّفِ اولیای دولت در آمد و الحق فزمان دهانِ گیتي آرای را بزورِ لشکر و فرمونی تدبیر کمتر بدست افتد – چه بیرونیان را از ارتفاع و استحکام دست بدان نرسد – و درونیان را از بسیاری مآکل و مشارب احتیاج به بیرون [Page 102] نشود-
5.
و در همین شکار عبادت را با عشرت یکرنگ ساخت معدلت آزای بودند که بموقفِ عرضِ مقدّس رسید که از دیرباز است که در هندوستان رسم شده که ازین طبقات (که در معابد بجهتِ اقسامِ عبادات و تقّربات مي آیند ) حکّامِ آن سرزمین باندازۀ حالت و نروت مبلغی مخصوص میگیرند – و کرمي نامند بفتحِ کاف و سکونِ را- شاهنشاهِ خرد پژوه از فراخ حوصلگي و دور بیني و حق اندیشي تمامي آن نقود را (که کرورها میشد) بخشیدند و چنین اخذِ اموال را ناستوده انگاشته بمنعِ آن یرلیغِ مقّدس بممالکِ محوسه اصدار فرمودند – در زمانِ باستاني از ناراسائئ بعضی و حرص اندوزئ طایفۀ بمحضِ تقلید از دادار پرستان چنین خواهشِ بیجا مي نمودند – و بارها بر زبانِ اقدس گذشت که هرچند بطلانِ گروهی مشخّص گردد چون بی راهه رفتن بران جماعت مشخّص نیست در هرچه (آنرا وجهِ توجّه بعتبۀ کبریای احدیت ساخته پرستشِ ایزدِ جهان آفرین مي نمایند) چیزی(؟) خواستن و سنگِ تفرقه انداختن ناستودۀ خردِ خرده دان است – که هرائینه آن نشانِ نا رضامندئ ایزدي خواهد بود –
6.
و از2 سوانح آنکه خواجه معین بنِ خواجه خاونه محمود از کاشغر آمده به بساط بوسِ شاهنشاهي استسعاد یافت – المنة لله که بمیامنِ اقبالِ روز افزونِ شاهنشاهي سال بسال و ماه بماه و هفته بهفته و روز بروز (چنانچه آثارِ افزونئ دولت و گشادنِ ملکها و معمورئ ولایتها و ایمنئ راهها وارزانئ نرخها بطهور مي آید ) طبقاتِ طوائف (از ترک و تاجیک و سپاهي و سوداگر و ملّا و درویش و سایرِ اقسامِ انام) از هفت اقلیم پیشانئ نیاز بدرگاهِ عالم پناه سوده کامروای صورت و مغني میگردند –
7.
و از جلائلِ بخششهای والای حضرتِ شاهمنشاهي (که در عنفوانِ این سالِ دولت افزا بظهور آمد بخشیدنِ جزیه است در وسعت آبادِ هندوستان - اندازۀ مقدارِ آن مبلغ را که تواند گرفت – چون نظرِ (دورینِ شاهنشاهي بر نظامِ عالم بود در امضای این حکم (که سرمایۀ انتظامِ عالمیان تواند بود) توجّهِ موفور فرمودند – و با عدمِ خواهشِ اعیانِ روزگار و ظهورِ چندین منافع و گفتگوی بسیاری [Page 204] از نامعامله فهم این فرمانِ معلّی تمشیت یافت – و ازین عطیّۀ کُبری هزاران مهار و کمند بر گردن کشانِ روزگار سرانجام پذیرفت – در زمانِ پیش (که منتظمانِ سلسلۀ صورت تجویزِ این نمودند ) بواسطّۀ آن بود که از معاداتِ صمیمي دل اهانت وقتلِ گردهِ مخالف بسته بودند – و برای انتظام ظّاهري و برآمدِ حاجاتِ خویش معارضۀ آن مبلغی(؟) قرار داده جزیه نام نهادند – تا کامروای مقصودِ خویش گردند – و هم منفعتی(؟) حاصل شود – امروز (که از میامن فرطِ خیر اندیشي و وفورِ عاطفتِ والای فرمان روای زمان آنانکه در کیش دیگر اند چون یکجهتانِ یک دین از ته دل کمرِ خدمت و عقیدت بر میانِ جان بسته در ارتقای مدارجِ عُلیای دولت اهتمام دارند ) چگونه این امحابِ(؟) تباین را (که اساسِ آن بمحضِ تقلید است – و ارادت و عقیدت درانها نقد ) بران گروهِ سابق ( که عداوتِ جاني درمیان بود ) قیاس نموده در قتل و اهانتِ این طایفه کوشیده آید- و نیز باعثِ عُمده بر اخذِ این و جه درزمانِ پیش فوط احتیاجِ منتظمان و معاونان بمصالح و اسبابِ دنیوي بوده – تا بدین روش وسعتی(؟) در معاش پدید آید – امروز (که هزاران گنج در خزینۀ انتظام بخشِ جهان پدید است – و هریک از ملازمانِ عتبۀ اقبال را غنائی(؟) و یسری(؟) عظیم حاصل ) چگونه منصفِ دانای ممیّز دل بر گرفتنِ این مال نهد – و بصلاحِ موهوم بر فسادِ مجزوم اقدام نماید *
8.
و تفصیلِ این مجمل آنکه در ممالکِ فسیحِ هندوستان ملکی ست که آنرا گوندوانه گویند – یعني جای آبادان شدنِ قومِ گوند – و آن گروهی بیشمار اند – بیشتری در محرا بسر برند – و همان جا توّطن گزیده در مآکل و مشارب و مناکح سرگرم باشد – و آن قومی ست فروتر- اهلِ هند آن جماعت را زبون شمرند – و بیرون از قرانین و آدابِ دین و دنیای خود دانند -
9.
در موسمی (که فیلانِ کج خرامِ ابر از مستي و مدهوشي جوش و خروش در زمین و زمان انداخته بودند – و زمان زمان از مستي چکیده و سیلابها روان ساخته نشیب از فراز نمیدانستند – و از سرکشي و گردن فرازي فرمان پذیر کجکِ برق نمیشدند ) رایاتِ عالي بجانبِ نرور و سیپري (که بیشهای فیل دارد) نهضت فرمود – چون ساحلِ دریای چنبل مخّیمِ اردوی نصرت قرین گشت از کثرت پازندگي آبِ دریا در طُغیان بود – بجهتِ عبورِ اردوی معلّی قریبِ دوهفته سرادقاتِ عظمت را اقامت [Page 222] ضرورشد – تا تمامئ خلائق بکشتي گذشتند –
10.
و از سوانح فرستانِ قلیج خان است برهتاس باستمالتِ فتح خان- مجملش آنکه در صوبۀ بهار از قلاعِ والا ارتفاعِ هندوستان قلعه ایست از بدائعِ منائعِ آفدریدگارا رهتاس نام – مصون از دهمِ اختلال بر زیرِ کوهی بغایت بلند واقع – عرض و طولِ آن ازپنج کرده زیاده است – و از زمینِ هموار تا سطحِ آن قلعه یک کرده بیشتر ارتفاع باشد – و از غرائب آنکه بالای قلعه بآن بلندي هرجا که دو گز بکاوند آبِ شیرین مي برآید – و از مبادئ بنای این قلعه هیچ فردی از فرمان روایان بران استیلا نیافته – مگر شیر خان – که بتزویر در لباس زنان جمعی را در آورده متصرّف شد -
11.
و از سوانحِ اوائلِ این سالِ میمنت افرای بناي قلعۀ رفعت اساسِ دارالخلافۀ آگره است بتائید معمارِ اقبال – بر همائر رقم سنجانِ هندوسۀ ادراک و جدزل شناسانِ مقرنسِ افلاک مخفي نماند که (چون ایزدِ جهان آرا و جودِ مقدّسِ شاهنشاهي را بجهتِ تکمیلِ طبقاتِ موجودات ابداع فرموده آرایشِ زمین و زمان میفر ماید ) پیوسته ضمیرِ خرده دان دران اهتمام دارد که هر فردی از افرادِ موجودات از مکامنِ قوّت بمظاهرِ فعل آمده رنگ امیزِ دولت گردد – دفعۀ برای حیاتِ جانداران زمین را باملاحِ زراعت و تخم ریزي و آب دهي بکمالِ آن رسانده اسبابِ امیري سرانجام میدهد و دفعۀ جهتِ حفظِ اموال و اقوات و حراستِ نام و ناموس نگاهبانئ بقای افرادِ انسانئ قلاعِ مستحکم ترتیب داده موادّ دولتِ صوری و معنوي تحصیل میفرماید -
12.
و درین سال رای جهات آرای اقتضای آن فرمود که بمنصبِ جلیل القدرِ صدارت شخصی (که بدانش و بینش و راستي و درستي و معامله داني ممتاز و بعقیدت و اخلاص و رافت مخصوص باشد ) نامزد گردد – تا همواره بوسیلۀ او اصحابِ فقر و فاقه و اربابِ استحقاق و احتیاج باستلامِ عتبۀ علّیه استسعاد یافته در خورِ حالت و استعداد بوظائف و ادراراتِ شاهنشاهي کامیابِ دولت شوند و باین طریق خواطرِ این طبقۀ قناعت گزین (که لشکرِ دعا اند ) بجمعیّت گراید – و بد لجمعي دراطوارِ عادات و عبادات خود نابت قدم بوده جویای حقیقتِ کار باشند – و در تحصیلِ مطالبِ حقیقي فتوری در راهِ ایشان نیفتد – اگرچه (این گروه در هر ملکی باشند – وهیچ اقلیمی ازین طایفه خالي نباشد ) امّا در بلادِ هندوستان از همه جا بیشتر اند – ناگزیر کسیکه (متصدّ ئ مهمّاتِ این طبقه باشد ) اوّل باید که سیر چشم بود – تا این منصبِ عالي را وسیلۀ اخذ و جر نسازد – و در مالِ فقیران دل نه بندد چه برحقِ هر کس نظرِ آز داشتن خود را سخرۀ عالم و خاص گردانیدن است – و چه بی سعادتی که ازین راه معدۀ حرص خود را خواهد که سیر کند – دوم باید که کاردانِ مردم شناس و شناسای مراتبِ دانش باشد – تا بسفارشِ ستمگران و مشّاطگئ مردم و و نافهمیدگئ خود ترجیحِ مرجوح [Page 248] واقع نشود – و هر کدام در خورِ استعداد اعتبار یافته در مقام افزایش کار خود گردد – سیوم میرزا طبیعت نباشد – تا اوقاتِ شریف را ببطالت و کسالت گذراند – و مهمّاتِ فُقرا در پردۀ توقف افتد – بلکه جدّ اوری باشد که روز از شب نشناخته انجاحِ مهاّمِ مسکینان و محتاجان را گزیده ترینِ عبادت شناسد
13.
و از سوانح آنکه حضرتِ شاهنشاهي عاطفتِ جهان آرا را بنسبتِ ملازمانِ متبۀ (؟) اقبال ظاغر(؟) ساخته توجّه در جهعِ پرگنات انداختند – و بحکمِ والا مظفّر خان جمعِ رقمئ قلمي را (که در زمانِ بیرام خان بواسطۀ کثرتِ مردم و قلّتِ ولایت بنام افزوده برای مزیدِ اعتبار میدادند – و آن همه در دفاترِ عُلیا (؟؟) ماندهبود – و دست افزارِ تغلّبِ متغلّبانِ زر بنده شده ) بر طرف ساخت - و قانون گویان و دانایانِ جمیعِ ممالکِ محروسه برعمِ خود حال حاصلِ ولایات را خاطر نشان کرده جمعی(؟) دیگر قرار دادند اگرچه در نفسِ امر حال حاصل نبود امّا نسبت بجمعِ پیش اگر آنرا حال حاصل نام نهند * دور نیست
14.
و موکبِ معلّی کوکبۀ اّبهت و اجلال در لاهور بر افراشته سایۀ عدل و رافت براطرافِ ممالک انداخت – و فروغِ رایاتِ نصرت ظلمت زدای انفس و آفاق شد – و جشنِ والای وزنِ مقدّس نیز در همان اّیام بمسعودي ترتیب یافت – و بزر سیم و دیگر نفائس بدستورِ معهود وزنِ عالي شد – و خیرات مبرّات بخرد و بزرگ رسید – و فرمان روایانِ اطراف و اکناف خصوصاً حکام رانان و زمیندارانِ سمتِ شمالي فرقِ ضراعت و جبهّ اطاعت بر خاکِ آستان نهاده بقدرِ حاکتِ خود نثارهای گرامي مي افشاندند – و گرو هی(؟) (که دران فرصت سعادتِ آستان بوس *ادراک نتوانستند کرد) فرزندان و خویشان را با ایلچیانِ کاردان فرستاده عرضِ اطاعت مي نمودند
15.
و چون عرصۀ قصبۀ تهانیسّر مخیّم موکبِ اقبال شد دران منزل منازعه و مجادلۀ طایفۀ سنّاسیان بخونریز انجامید – و تفصیلش آنکه نزدیک بآن قصبه کولابی(؟)ست که دریاچه توان گفت سابقبًا آنجا فضائی(؟) بود – وسیع کورکّهیت نام – که مرتاضانِ هندوستان از زمانِ قدیم آنرا بزرگ میدانند و طوائفِ این طبقه از اقصای هند در اوقاتِ معیّن مي آیند – و تصدقات بظهور مي آرند – و مجمعی(؟) عظیم انتظام مي یابد – و درین سال پیش از ورودِ رایات اقبال آن جمعیّت فراهم آمده بود و درمیانِ سنّاسین دو طایفه اند – یکی را کُر نامند – و دیگری را پوري – بر سرِ جای نشستن درمیانِ این دو طایفه گفت و گو شده بود – تجرّد گزینئ اکثرِ این مردم بواسطۀ آنست که دنیا از ایشان پشت داده است – نه ایشان ازو دل سرد کشته اند -