About this text
Introductory notes
The Akbarnama, written by Abu’l Fazl (1551-1602) upon the order of the emperor Akbar (r.1556- 1605), is a historical work composed between 1589 and 1596, with additions made till 1598. It records the events of Akbar’s reign, preceded by accounts of the reigns of Babur and Humayun, in its first two volumes. The third volume has, probably through the consensus of readers since the seventeenth century, been given a separate title A’in-i Akbari. It deals in particular with the A’inha-i Muqaddas-i Shahi (Sacred Imperial Regulations). An illustrated manuscript of the Akbarnama with 116 miniature paintings is held in the Victoria and Albert Museum. Some of the paintings can be viewed on the museum’s database. Another illustrated manuscript is shared between the British Library (Or.12988) and the Chester Beatty Library (Ms.3), and two folios are held separately in the Walters Art Museum (W.684). The standard printed text of the Akbarnama is the Bibliotheca Indica edition of 1873-87 (see below). The following MSS in the British Library contain variants: Add.26207, Add.27247. The work was translated into English by H. Beveridge in 1897-1939. Our selected excerpts contain descriptions of famine and dearth during Akbar’s reign and references to food, feast, charity, poverty, agriculture and climate.
1.
عُمده دوربینی ست نه بزرگئ جُشّه – اهلِ جوهر معقول است نه عظیم هیکلِ محسوس – اساسِ فرماند هی برشمائل و اخلاق است نه نظر بر صفات گذشتگان *
2.
توجّه نمودن موکب مقدس شاهنشاهی بدرو اخلافه و در اشنای راه خبر فتح بنگاله رسیدن و از سوانح آنکه برای شکفتگئ ره نوردانِ طلب و آسایشِ رنج گزینانِ سفر یرلیغِ مُطاع صادر شد که از دارا لخلافۀ آگره تا اجمیر در هر یک کروه جالئ سرانجام داده * مناری بران اساسر نهند و آنرا بشاخهای آهو زینت بخشند – تا گم کردگان راه را دلیلی بهم رسد – و واماند گانِ طریق را قوتی پدید آید-
3.
رسیدن موکب مقدس شاهشاهی بدارالخلافه و از سوانح آنکه در اطرافِ دارالخلافۀ آگره مشلِ بافتۀ عنکبوت لیکن بمراتب ازان گنده تر بر مزارع و مراتع افتاد – و در بعضی جا نیم جریب و بعضی جا کمتر ازان طول و عرض داشت و همانا که حکمتِ بالغۀ ایزدی عفونتِ هوارا چین چاره گر آمده عاطفتِ خود را بر عا لمیان جلوۀ خاصر داد *
4.
نهفت موکب مقدس بعوب اجمیر و حکمِ مقدس شرفِ نفاذ یافت که تجرّد منشانِ آن مرز (که از شغلِ پیراستنِ نفسِ ذوفنون فرستِ مکاسب و خرف ندارند ) و سایر احتیاج مندانِ قناعت پیشۀ آن بوم نگاشتۀ قلم تحقیق ساخته نسخۀ منقّح بدرگاهِ والا آورد – غرض ازین اندیشۀ قدسی آنکه هر سال یکی از آگاه دلانِ بار گاهِ اقبال بدان دیار رفته عمومِ محتاجانِ آن نا حیت را از مایدۀ احسانِ شاهنشاهی چون آرزمندانِ سایرِ اقلیم احتظاظِ و افر بخشد – درین قافلۀ سعادت اصنافِ آدمی علی الخصوص منسوبانِ خانوادۀ نظر و اشراق و منتسبانِ استد لال و شهود فراوان بارِ دولت بستند – هر گز چنین و فودِ برکات طلب از هندوستان عریمتِ آن صوب نکرده بودند –
5.
و اچل عبارت از کوه است- یعنی آن پیکر قدسی بدان جای نسبتِ خاص دارد– و این نزدیک سروهی ست در اقصای صوبۀ اجمیر گجرات رویه – ارتفاعِ آن هفت قلعۀ آسمانی پایه اساس نهاد – راه برآمد بغایت دشوار – چشمهای گوارا و چاههای شیرین و اراضئ آبادان آنقدر که تحصّن گزینانِ حصن را بسند باشد – و انواعِ گلها و اصنافِ ریا حین و هوای نشاطافزا و شوق افروز است – اهلِ ثروت برای تیمّن و تبرّک دران نواحی معابد و منازلِ خیر –
6.
اگر چه شهریارِ هشیار خرام منزل بمنزل بنشاطِ شکار می پردازد لیکن همگی همّت در صید دلها مصروف دارد – و بند گهای انفسی زمان ازان سرچشمۀ آگاهی می تراود – کردارهای شایسته هرزمان بشگرف ائین بر دیبا جۀ روزگار پیرایۀ ظهور میگیرد – در منزلِ با مری از اعمالِ میرتهه بعرضِ اقدس رسید که خرابئ کول سر مایۀ ئ یرانئ این مرز است – از و فورِ مهرمایانِ جدگزین بحکمِ والا آنرا بامر قسمت نمودند – و در کاوشِ یکروزه طراوت انجام بر گرفت
نظم
7.
بر نیوشند گانِ دانش پوشیده نماند که هرگاه مرّیخ بران ناحیت استیلا یابد آن مرزستان را خشک گرداند – وابخره و ادخنۀ غلیظ بسیار برخیزد – خاصه که در طالعِ سال یا فصل مرّیخ و قمر یا عطارد بادی باشد – تا بنظرِ دوستی در و سر هایۀ قحط پدید آید – بیماریها روی دهد – و نیزقوّتِ غفبی نیرو گیرد – و سررشتۀ خردپژوهی گسیخته گردد*
8.
بیست و یکم بهمن ماهِ الهی شادی وال مضربِ خیامِ دولت شد – و برهنمائئ ایستادگانِ عتبۀ اقبال اندوزهای سعادت افزا فرموده بساحقیقِ کونی والهی را تراوش دادند – مفرمودند که اگر طیلسانِ تعلّق بر دوش نبودی خود را از غذای گوشت باز داشتی – و از انجا که بر گوگ خوئئ زمانیان آگهی ست یکبارگی یله کردن عاد تیانِ زمانه را در تنگنای اندوه بشکنجه آوردن بود- بنابران بخاطرِ قدسی چنان پررتو اندازد(؟) که بتدریج و آهستگی دست کشیده آید- تابر پیروانِ حقیقت گزین کار دشوار نگردد – و عامّه را اندیشۀ دراز کالیوه نگرداند – اکنون چند گاه روزِ جمعه از خوردنِ حیوانی خویشتن را باز میدارد و بروزگاران گذاشته شود *
9.
و از سوانح فرونشاندنِ ابر و ایزشِ باران است – و اجمالِ این طلسمِ قدس آنکه روزی چند بارشِ بی هنگام تواتر داشت – لشکریان و عمرمِ زیر دستان ستوه آمده نالش نمودند – آن بدائع طراز انفاسِ گرامی بآئینه دمیده در آتش نهاد – از نیرنگئ دمِ گیرای آن سپهر مُطاع عربدۀ سماوی فرو نشست*
*نظم*
10.
درینولا عاطفتی تازه چهرۀ نشاط افروخت – و بزرآمودنِ انوپ تلاو کوشش فرمودند – در دولت خانۀ خاصِ فتحپور حوضی ست بیست در بیست – بژرفائئ دوقامتِ آدمی – بسنگِ سرخ اساس یافته – دیده ورانِ مشکل پسند را پالغزِ نظر است – پیشتر ازین یورشِ همایون از چشمه سارِ افضل تراوش نموده بود که یکچندی خاصانِ بزم تقدّس از صفای گرهرِ آب و رامشگرئ آبشارها بینائی و شنوائ را جلای تازه داده اند اکنون بنقودِ گوناگون لبا لب شود – تا گنجهای سترگ در پیشگاهِ بینش بماند – و عامّۀ جهانیان از نوالِ والا فراوان بهره بردارند – و آرزومندانِ عالم از کشاکشِ انتظام باز مانند – درین هنگام کارسازانِ بزمِ سلطنت را در پُر ساختنِ آن اهتمام رفت – راجه تودرمل بموقفِ غرض مقدّس رسانید که تا رسیدنِ رایات عالی انپاشته خواهد شد – هفده کرور دام درشمار آورده اند – و قیاس میرود که بمشلِ آن برآموده گردد *
11.
و از سوانح بنیاد نهادنِ غریب خانها – از وفورِ مهربانی و شمولِ عاطفت بکار پردازانِ سعادت گزین فرمان شد که اطرافِ دارالسّلطنه سراهای فراخ اساس نهند – و بسیر چشمانِ مهربان دل سپرند – تاغریبان و مسکینانِ چهر رکن عالم بی نگرانئ خاطر و بارکشئ انتظار خانه نشین گردند – و تهی دستانِ بی مایه را خورش و پوشش آمده باشد – در اندک زمانی فرمرده حسنِ انجام گرفت – و بی نوایانِ مستمند را در تا بسِ غربت و طن گاهِ آسایش پدید آمد *
12.
و از سوانح دوازده بخش گردادیدنِ عرصۀ پهنای هندوستان – ناگزیرِ والا فطرتِ کارگیا آنکه زیر دستانِ سعادت گزینِ مملکت را بخشش و بخشایش نوازش فرماید – و تباه سگالانِ گردن کش را بفروغِ اندرزو لمعانِ شمشیر چاره گزیند – ملک را به پیوندهای شایسته لخت لخت گرداند و بستان سرای آفرینش را بگونیای شناسائی طرحی گزین اندیشد – و بپاسبانانِ سیرچشمِ حق شناس بسپرد – و چار چمنِ دنیا را از چشمه سار آگهی آبیاری کند – و ازین روی بصواب اندیشئ گیتی خداوند و سعت آبادِ ملکِ هندوستان شایسته قسمت پذیرفت – و در هر صوبه سپهسا لاری و دیوان و بخشی و میرعدل و صدر و کوتوال و میربحر و واقعه نویس نامزد شد * و از سوانح قرارِ جمعِ ده ساله – ازانجا (که زمان زمان روزگار نرخ را طرحِ دیگراندازد – و نشیب و فرازِ ستوگ پدید آورد) آئین آن بود که هر سال برخی از کاردانانِ راستی منش تفصیلِ آنرا از هر نا حیت روانه ساختی – و سال بسال دستور العمل درادای حقوقِ دیوانی قرار گرفتی – چون ممالکِ محروسه فراخی پذیرفت – و قلمروِ چندین فرمان دهانِ والا شکره در سایه گاهِ معدلتِ گیهان خدیو در آمد) آن نگاشتها بتفاوت رسیدی – و سپاهی و رعیّت گزند یافتی – و خواهشِ باقی و فاضل شورش افزودی و نیز کناره شدن برخی از نرخ نویسان از راهِ درستی شهرت گرفت – کار پودازانِ بارگاهِ خلافت ستوه آمده بچاره گرئ او درماندند- شهریار دانش پژوه بابد اعِ این طرز حق گذار گروها گروه مردم را نشاطِ سترگ بخشید – نفاوۀ این مخترع آنست – که حالِ ده سالۀ هر پرگنه از مراتبِ کشت و کار و صدارجِ ارزش سناخته دهم بخش را مالِ هرساله مقرّر فرمود – چنانچه در آخترین دفترِ این گوهرین نامه مفصّل نگاشته آید – اگرچه انجامِ این شغلِ عالی براجه تودرمل و خواجه شاه منصور حواله شد لیکن راجه بخدمتگذارئ شرقی دیار رخصت یافت – و خواجه بفروغِ خردمندی اشارتِ والا دریافته گذین نسخۀ انتظام داد *
13.
وشاهزاده جوان بخت بیست و یکم بجبله سیاه سنگ رفته انجمن و گوناگون مردم نورِفرمان روای حقیقی یافته شادمانی از سرگرفتند – و آن بنگاه باستانی (که نزهتجالی ول افروز است) بآ بیادئ معدلت شاوابئ دیگر پزیرفت – هنگام که رایات اقبال از سرخاب غریمت جگد لک داشت – تیزورانِ خحبست پی نویدِ فیروزی رسانیدند – نیرنگئ دولتِ سماوی تائد بتازگی دلنشینِ خرد و بزرگ و سپاس گذاری و نیایش گری راتازه اساس پرنهادند – روزِ دیگر باریک آب دایره شد – بیست و پنجم نزدیک بتخاک ماهچۀ رایات همایون پرتوانداخت- رعیّت و سپاهِ زابلستان مردوزن از هرطرف روی نیاز آور ونز و بگو ناگون نوازش کامیابِ خواهش آمد ند –
14.
و در سعادت افزا بیست و نهم برفرازِارک کابل قدسی نزول شد- سترگ روشنائ آن دیار را فروگرفت – و دران انس جا بارگاهِ عشرت زدند و جشنِ عالی ترتیب – و همدرین سال گرامی وزنِ بهجت افزود- بگزیده کالابر سنجیدند و جهانیان از را افضال پادشاهی نشاط آمود گشتند -
15.
تا بتازگي فرمانِ مقدّس شرفِ نفاذ پذیرد- و نیروی دیگر بدست آید برای افزایشِ آگهي رقم زدۀ کلکِ حقیقت گذار مي سازد – و ارمغانئ آیند گان سرانجام میدهد – نخستین آنکه عمل گذارانِ خالصه و جایگیر داران مالِ وجهات را موافقِ دستور العمل بازیافت نمایند و اگر از بدگوهري و ستمگاري ازکشاورزان زیاده از قرار داد برآید از مالِ وا جبي بر شماند – و از ستانند گان جرهانه برگیرند – و در ماهیانه حساب کشد و هر فصل بجزو وا رسیده به تیارِزیردستان پردازند – و رشتۀ داد و ستد را دوتاي بختشند – ملتمس پذیرائي یافت و بسزای بدکاران رخصت شد – دیگر عاصلِ خالصه دوِ بتکچي دارد – کارکن و خاص نویش - بیشتری این دو آزمند بکلا بتران راست آمده سرمایۀ زیان کارئ زیر دستان میشوند – اگر بجای آن دو نافرجام یکی از معتمدانِ داشت کردار ناکزد شود هرآئینه ملک آباد و رعّیت آسوده خواهد شد – دیگر ماصلِ خالصه دو بتکچي دارد- کارکن و خاص نویس – بیشتری این دو آزمند بکلانتران راست آمده سرمایۀ زیان کارئ زیردستان میشوند – اگر بجای آن دو نافرجای یکی از معتمدانِ راست کردار نامزد شود هرآئینه ملک آباد و رعّیت آسوده خواهد شد – دیگر چنان آگهي میرسد که در پرگناتِ خالصه اراضي سال بسال کم مي آید – اگر یکبار زمینِ کشت پذیرپیموده آید فراخورِ توانائئ رعایا سال بسال زیاده زیاده نموده نسقِ جزو قرار دهند – و یکد یگررا بضمان داده – نوشته برگیرند – و در باز خواست راهِ نیکوئي سپرند – و زمین افتادۀ چهار ساله را سالِ اول از قرار نصفی و سالِ دوم چهارم بخش کم و سالِ سیوم موافقِ دستور جواب گویند – و نا کاشتۀ دو ساله را نخستین چهارم بخش کم ستانند – و در زمینِ ناکاشته اندک غلّه باز گیرند - چندانکه نیروی صال گذاري یابند - و اگر کشاورزانِ بیمایه را یاوري کنند از مردمِ روشناس نوشته بستانند و بوخی در ربیع و لختی در خریف باز گیرند – که درکمتر زمانی ملک آباد و رعّیت آسوده و حقیقتِ عمل گذاران(؟) بعرضِ همایون رسد – تا نیکو کردار ببخشش و افزونئ منصب آبروی تازه بهم رساند و آن دیگر را بمالش و سزا چشمِ راستي گشرده آید – دیگر چون زراعت ایستاده باشد چند طناب باندازۀ زمین نامزد گرداند – و از راهِ آگهي آغازِ پیمایش کند - و پژو هشِ حال نماید – و بهنگامیکه بارش دلخواه باشد و زمینها آب نشین گردد تا دو نیم بسوه نابود دهد و در جنگل و ریگستان تا سه بسوه – و سیاهۀ ضبط هفته بهفته و روز نا مچۀ تحصیل ماه بماه بدفنتر خانۀ عالي روان سازد – دیگر فرمانِ مقدّس صادر شود که زمینِ فرسته – تا بحکمِ قدسي کار گذار آید – دیگر گریوه نشینانِ تمرّد نهاد زمینهای قلب را پناه جای خود اندیشده دراز دستي میکنند – بسپهسلار و فوجدار و صاحبِ تیول و عمل گذار فرمان شود که یکتائي گزیده چاره گرایند – نخستین راهِ اندرز گوئي سپرند – اگر سود مند نیاید بمالش لوای چیره دستي بر افرازند – و آبادئ اینان را خراب گردانند – و جا یگیر دار عوض یابد و مستوفي و جه آنرا باز خواست ننماید – و اگر ازین آساني سپاه زیان زدگي کشد تاوان دهد – دیگر آنچه از رعایا باز سنانند دو برو بفو طه دار سپازند - و او برعایا قبض الومول دهد – و ماهیانه عمل گذار چهار مرتبه رساند – بخشِ آخرین هنگا میکه نزدِ رعایا باقي نگذارد – دیگر با رعایای ایل چنان بسربرد که بی خواهشِ محصّل خود ها خواسته را بخزینه رسانند – و از سرکشان و گردن تابان ضامن گرفته بخاطر جمعني گراید – و اگرچنین فروهیده مرد یافته نشود پاسبانئ خرصنها نموده مال ستاند – دیگر توجیهِ محصول فراخورِ کشت و کارِ هر کدام نموده وقت را پس و پیش نکند و پتوارئ هرموضع بکارند ها اسم با اسم قسمت نماید – و عُمّال نقدِ آنرا با دستحطِ پتواریان نفوطه خانه رسانند – و از ژرف نگهي ستم را بر اندارند – و از دیده روي گفنار را بکر دار آمیزند دیگر مهر و روپیه و دام آنچه بگرامي نام نقش پذیرد گنجور جمع برگیرد – و در برابرِ مسکوکِ پیشین سنوات پادشاهي را باز دهد – تا عمل گذاران و صراّفان نوو کهن بر شمرده تفارت نهند – لعلِ جلالي درست وزن تمام عیار چهار صد دام – روپیه چهارم گوشه چهل دام – اشرفئ دستوري و روپیۀ اکبرشاهي گرد از دست فرسود گي چنین داد و سند نمایند – اشرفي اگر دو برنج هم تفاوت داشته باشد درست پنداشته بسه صد و شصت دام برگیرند – و از سه برنج تا یک سرخ کاسته بسه صد و پنجاه و پنج دام – و یک سرخ تا یک و نیم سرخ کم سه صد و پنجاه دام – و روپیه تا یک سرخ کم تا دو سرخ نقصان سي و هشت دام – و لعلِ جلالي تمام عیار و وزن و روپیۀ جلالي اگر از ایک و نیم سرخ تا دوسرخ و سکّۀ سنواتِ اکبر شاهي از سه جرنج تا یک سرخ کو باشد بخزانه گذارد - و اگر ازین زیاده کم باشد تحویلد را جدا نگاهدارد و مُشرف تفصیلِ آنرا داخلِ روز نامچه ساخته روز بروز بدفتر خانۀ عالي فرستد – و جا یگیر داران و خزانچیان و صّرافان بشرحِ مذکور عمل نمایند – دیگر کار پردازانِ خالصه و جایگیرداران نیکرکار و تباه کردار و فرمان پذیر وسرتابِ محّالِ خود را بشایسته گذارشی عرضه دارند – تا پاداشِ آن سرانجام یابد – و شتۀ انتظام دوتائي گیرد – دیگر عوضِ خرجهای پاسباني یکدام دربیگه مزروع نیز قرار گرفته امّیند که از بنوجه بیست و چهار دام بکشت و کار پیمایان مرحمت شود – پانزده سیر آرد بارزِ هفت دام – و دو سیر کم روغنِ زرد ببهای پنج دام و دوازده و نیم سیر دانۀ ستور بقیمتِ چهار دام و هشت دام نقد – امین را پنج سیر آرد و نیم سیر روغنِ زرد و هفت سیر دانه و سه دام – نویسنده را چهار سیر آرد و نیم سیر روغنِ زرد و پنج و نیم سیر دانه و دو دام – در ایّامِ ربیعي (که روز هاش دراز است ) از دویست و پنجاه بیگه کمتر جریب نکشند – و در آیّامِ خریفي (که روز کوتهي دارد) از دویست بیگ(؟؟؟) ترکشند – فصولِ مذکور برشرف نگاهي طرازِ آفرین گرفت – و خواهشهای او پذیرفتگي یافت *
16.
و از سوانح بزرگ سیل آمدن بسرهند – بیست و هشتم آغازِ باران شد – و سه شبانه روز پیوسته بارش بود – و تند سیلی از شمالي کوه آمد – در شهر بلندئ آب بسه گز رسید – و در بیرون به پنج نزدیکِ دو هزار خانه دران موجخیز فرو ریخت – و یک صد و پنجاه گذ دیوارِ قلعه فرو افتاد – و از کهن باغ پانصد گزواز نوصد و یران شد – و فراوان مال را آب برد – و صد کس بگردآبِ فنا شتافتند و دو هزار چاروا بسیلِ نیستي در شد – و فرماند گانِ بی پروا را آگهي بخشند – و غنودگانِ پندار را از خراب در آرند - همانا اقبالِ گیهان خدیو بچنین روشها آگاه گرداند – و اگر بادافراهِ نکوهیده کاریها سرانجام یافتی – هر آینه طرفانیاز آتش و آب بایستی- لیکن خیر بسیچي و حق پژوهئ فرمان رولی روز گار مردم زاد را بروزِ پاداش ننشاند *
17.
و از سوانح پاسبانئ بندگانِ سعادت گزین – (اگرچه همواره بار یافتگانِ هما یون محفل از گران بارِ غم سبکدوش زیند – و گفت و کردِ افسر خدیو سرمایۀ دین و دنیا گردد ) لیکن بتازگي گذارش یافت که بر پیشطاقِ ضمیر آسمان پیوند چنان پرتومي آفتد – هرکه دولتِ حفور دارد بشمارۀ سالِ عمرِ خرد یک دام یایک رو پیه یا یک مهر بفلان خیرسگال سپارد – تا بد چاه و حوض و کاروان سر و باغ سرانجام دهد و بدین کار کرد از هرگونه گزند رهائي یابد – و سرمایۀ بالشِ صورت و هعني گردد – فرموده حسنِ انجام گرفت – و نیک سگالي چهره بر افروخت -
18.
و از سوانح مهین بخششِ شاهنشاهي – از اندیشۀ آبادي و دادگرئ فرمان رواسترگ ارزاني چهرۀ نشاط برافروخت – چنانچه برکشاورزانِ بر خی(؟) صوبها گذاردنِ دست مزدِ جهانباني دشوار شد بنابران در ربیع از صوبۀ دارا لخلافۀ آگره و دهلي شش یک و در خریف از صوبۀ آلها باد از چهار و نیم یکی(؟) بخشش یافت – در خالصه نوزده کرور و سي و دو لک و هشتاد هزار و یکصد و هفتاد و پنج دام شد – و از ینجاه اندازۀ اقطاع داران توان برگرفت- و همدرنولا زین خان کوکه بسجودِ قدسي آستان ناصیۀ بختمندي برافروخت – چون سواد و بجور لختی انتظام گرفت کوکلتاش را بدرگاهِ والا طلبِ داشتند – و صادق خان را حکم شد که بدان دیار ستابد – و باقي ماندگانِ سرکش را ایل سازد – پانزدهمِ بهمن بکورنش کامِ دل برگرفت و گوناگون نوازش یافت *
19.
درین هنگام (که رمانه بداد گسترئ افسر خدیو جوشِ نشاط برمیزد – و روزگار کلاهِ عشرت بر آسمان مي انداخت ) رسیدن بهارشادکامي را آئین دیگرنهاد – و جهانِ کسن سال را آب برنائي بروی آورد – آذین بتازه روشی چهره نشاط برافروخت – و پایۀ خداشناسي برافر اخته آمد- شبِ سه شنبه چهارمِ جمادی الاول سنه (997) نهصد و نود – و هفتِ هلالي پس از چهار سا عت و سي و شش دقیقه چهره گشای جهان بحمل در آمد – و آغازِ سالِ دهم از دورِ سیوم نویدِ دولتِ جاوید آورد – گیهان خدیو بدستورِ هر سال تا هرروز دلاویز جسنی بر آراست – و گرو ها گره کامیابِ خواهش گشتند *
20.
درین روز در سرآغاز گریوه برهان الملک را گرانبارِ اندرز گردانیده بگشایشِ دکن فرستادند – (چون در زمانِ مرتصسی نظام الملک مهین برادرِ او رعّیت و سپاه لختی بآسایش بودند – و هر چند سوائي و خلوت گزین بود سررشتۀ دادگري دوتائي داشت)*
21.
سري نگر بزرگ شهری ست بدازاباد – رودبارِ بهست از میانِ آن برگذرد – و در بهاران رشک افزای گلستان گردد – در هنگامیکه بهند بارش شود در انجا نیز بارد – و چون تواران و ایران در زمستان فراوان برف ریزش کند – و در بهار باران – و از کم بارش کشت و کار را کمتر زیان رسد -
22.
و از سوانح شگرف سیل آمدن در اجینِ مالوه – درازدهم آغازِ باریدن کرد- و سه روز پیهم بارش داشت – دریای شپر بطو فاني جوش بر آمد – و کو لابِ دروني و بروني لبریز شد – هزار و هفتصد خانه بآب رفت – اگرچه آدمي کمتر راهِ نیستي سپرد لیکن فراوان چهار پا را مرج خیز برد- سیلاب بدروازۀ شهر رسیده بود کوکولِ بیرون شکست – و آب پر اگنده گشت *
23.
و از سوانح گرفتنِ ریعِ کشمیر – چون اماره نویسانِ کارآگاه در جمع سخن داشتند شهر یارِ دادگر بپژوهش نشست – شیخ فیضي و میر شریف آملي و خواجگي محمّد حسین را بژرف نگهئ مرراج فرستادند – و خواجه شمس الّدین خافي (که دران روز از کابل رسیده بود ) و کنور را بدور بینئ کامراج- اگرچه خریف گذشته بود بکار آگهي اندازه برگرفتند – در هندوستان زمین را لخت لخت ساخته هریکی را ببکهه خرانند – در عرصۀ دلگشای کشمیر هر بخش را پنّه – بصتح بای فارسي وتای فوقالي مشّد دوهای خفي – و آن یک بیگهه و یک بسوه با لهي گز شود – و کشمیریان دو و نیم پنّه و کسری(؟) را یک بیگهه دانند – و بدیوان از فراز سه توده جنس برگذارند – و بشمارۀ آن هردیهی(؟) را چند خروا رشالي اندازه گرفته اند – و بی تازه وارسي همان خروارباز خواهند – و خروار سه من و هفت سیرِ اکبرشاهي ست – و چند گی را به ترک (بفتحِ تای فوقاني و را و سکونِ کاف )بر سنجند و آن هشت سیرِ پادشاهي ست - در ربیع از یک پتّه گندم و عدس و سرشف دو ترک دست مزدِ جهانباني باشد- فرستادگان در لا و جز آن از گندم یک من و بیست و شش سیر و از جو یک من و بیست و شش سیر و سه پاو و از عدس و سرشف یک من و سي و نیم سیر یافتند – و در خریف از ان مقدار شالي یک خروار – و از مرنگ و موته و ماش دو ترک – و از گال وارزن چهار – چون خام کاغذِ هر موضع (که حقیقت را برگذارد) بدست آوردند در موتهه و ماش یک من و سي و نیم سیر- و از کنگني و ارزن دومن و بیست و دو و نیم سیر و پژوهندگانِ مرراج نیز بسانِ اینان بر گذاردند – (چون هرزه لایانِ حق پوش فراوان بودند – و مرزبانِ کشمیر برآنکه راستي روز برگزر بیستر سپاهي ) جمع از روی قرارِ واقع نشد – و بر بیست لک خروار شالي دو لک افزودند – همانا نظرِ دور نگاه بران افتاده بود که جمع افزوني (هر چند از حساب نگذرد) برهر خورد گئ کشاورز آورد – خاصه در ملکِ نوگشوده *
24.
(چون تماشای آن گلشنِ همیشه بهار (که همکنان را بطبیعت پرستي برد ) دیهیم خدا را به نیایشِ دادر گرمتر ساخت – و اران گلشت نشاط اندوختند – و سپاه و رعّیت کامِ دل برگرفتند ) بیسیچِ باز گشت شد –
25.
بیست و هفتم (که دایره نزدیکِ کور کهتربود) شاه بیگ از سواد آمده درمیانِ راه دولتِ بار یافت – و بخواهشِ او لختی(؟) بکرام را که دراقطاعِ او بود سیر نمودند – بنگا رندۀ اقبالنامه فرمان شد که دران پرستشگاه رفته بزاویه نشینان خواسته بر دهد – هزاران مستمتد بوایه رسید – و گنجینۀ دعا برآموده آمد*
26.
چهارم مهین بخشش از بار گاهِ خلافت چهرۀ نشاط برافروخت – از اندیشۀ آبادي و شایسته کردارئ اورنگ نشینن بس ارزاني شد – و بر خی کشاورزان را گذاردنِ پارنجِ فرماندهي دشوار گشت – از صوبۀ آله آباد و دارالخلافۀ آگره و اوده و دهلي و سرکارِ سهارنپور و بداون هشت یک بخشیدند – و از سرکارِ سهرند و حصا ده یک – و آن در خالصه هفت کرور و نود و هفت لک و هستاد و یک هزار و هشتصد دام شد -
27.
و از سوانح ریزشِ ابر بخواهشِ گیتي خداوند – چند روز بارش نشد – و نزار دلان را سراسیمگي در گرفت – یکی از نزدیگان عرضه داشت – اگر از دادارِ توانا خواسته آید بس در خور فرمودند جهان آفرین بهبودِ بندگانِ نیکو داند – و سخنی چند (که نیروی شناسائي برنتا بد ) برگذاردند- او همچنان زادي مکرد – و خواهش مي افزود – شهریارِ آرزو پذیر- سیومِ نیر ایزدي نیایش فراپیش گرفت – در کمترزمانی ابر بر جوشید – و جهانی را شاداب ساخت
و از سوانح ریزشِ باران بخواهشِ شاهنشاهي – اختر شناسان گذارده بودند – بیسن و سیوم کسوف است – و همگي آفتاب گرفته شود – آزمون پیشگانِ دانش اندوزِ هندوستان چنین گذارند – اگر هفت روز پیش یا پس بارش شود نکوهیدگئ آن بر روی کار نیاید – ایشان هرچند کوشش نمودند سود مند نیامد – و از شرمساري کناره گرفتند – چون هنگام در رسید گیتي خداوند به نیایش گرمئ دادارِ بی همال بر نشست – و از دمِ گیرا ابرها فراها آمد – و بارش در گرفت چندانکه آن ساعت در گذشت – و جهانی(؟) بشگفت زاد افتاد – فرمودند ایزدِ توانا خواهشِ این نیازمند را پذیرفت – و پرده بر حالِ اختر شمارانِ یافه درا آویخت- اگر گذاره طرازِ راستي داشتی تاریکي افزودی
28.
هر روز جشنی دیگر آراسته گشت – و آلهي سپاس را روز بازارِ دیگرشد- ششم زین خان کوکه را پایه افزودند – و بوالا منصبِ چهار هزاري و نقّاره سربلندي یافت – نهام با برخی پردگیان کشتي سواد به بستافسرای میرزا کامران خرامش رفت – و تماشای رنگ آمیزئ بهار عشرت افزود – هفدهم پیشکشِ خان اعظم میرزا کوکه بننطر همایون در آوردند – لختی گذیده فیل و دیگر تنسواقات از گجرات فرستاده بود – و خود را بدین دست آویز بیاد داده – روزِ شرف که بزرگ جشن بود ایلچیانِ تتهه بار یافتند – و عرصداشت با پیشکش لغر شها چاره پذیرد – شهریار پوزش پذیر آمدگان را امّیدوار ساخت – و منشورِ دلدهي برنگاست – نهمِ اردي بهشت بزمِ قمري وزن شد – افسرخدیو را بهشت چیز بر سختند- و داد و دهش را هنگامه بر ساختند -
29.
درین ایام تازه رسمی بکار رفت – شهریارِ گیهان پیرا از کار آگهي و هسیار خرامي – دوم اسفندار مذ خالصاتِ قلمرو را چهار لخت بر ساخت – و هر یکی را بکاردانی سپرد- صوبۀ پنجاب و ملتان و کابل و کشمیر بخواجه شمس الّدّین – و صوبۀ اجمیر و گجرات ومالوه بخواجه نظام الّدین احمد بخشي – صوبۀ دهلی برای پترداس- وصوبۀ دارانخلافۀ آگره و آله آباد و بنگ و بهارِ برای رامداس – اگرچه قلیج خان را میرسید لیکن از فراوانئ ملک این دوربینی شد – و لختی بکارِ نقد پرداختند – و کهن بیمارئ زر و سیم چاره پزیرفت - چنانچه در آخرین دفتر گذارده آید -
و از سوانح بدست آمدنِ امرکوت – چون دلپت و راول بهیم با گزین فوبی بعزیمتِ تتهه بدانسو گذاره کردند آن زادگاهِ گیتی خداوند بی آریزش بدست در آمد – و رای آنجا بخدمت گذاری همرهي گزید – نیم نگئ اقبال آنکه دران راه برخی بومیان چاهها بر انپاستند و زهر آلود گردانیدند دران ریگ زارِ کم آب کار بر سپاه دشوار شد – بخشمندان قدسی دات را سرمایۀ یاد کرد ایزدی گردانیده بردرِ انتظار نشستندِ نا گهانی باران بی موسم رسید – و خشک کولابها لبریز آمد –
30.
و از سوانح فرستادنِ رای رایسنگمه بصوبِ تتهه – (چون فیروزی جنود در آویزۀ دریا چیره دست آمد – و از هرزه سرائئ کوتاه بینان پیش رفتن بد رنگ افتاد) غنیم که آسیمه سر بود پا استوار کردیس از فراوان گفت وگو- نهمِ آذر قلۀ (که میرزا جانی اساس نهاده بود) گرد گرفتند – و هنگامۀ آویزه گرمی پذیرفت – و هر روز راد مردانِ هر سو دادِ مردانگی میدادند – روزی ازین جانب سکندر بیگ را (که از ناموران بود) تیری بر ران رسید – و پس از چندی نقدِ حیات سپرد مخالف از جا استواری و سپه فزونی و آذوق(؟)فراونی و رعّیت یاوری بیغم بوده چشم بر بارش داشت – که آب همه جا فرو گیرد – و بیگاه لشکر بی آویزه برخیزد- و در فیروزی سپاه شکرف گران روزی پدید آمد – و نزار دلان را سراسیمگی در گرفت – خانخان سر گذشت عرضه داشت و خواهشِ مدد گاری نمود – بیست و یکم رای رایسنگهه را دستوری دادند – و خاکی گلّه بان و خواجه حسام الدّین و برخی دلاوران را راهِ دریا روانه گردانیدند – و آذ رق و ترپ و دارو و دیگر دستمایۀ نیرو فرستادند *
31.
دومِ آبان والا جشنی بر آراسته شد – و شمسي وزنِ گیتي خداوند شادماني را آب و رنگِ دیگر داد – آن همسنگِ آسمان را بدوازده چیز بر سختند و که و مه بنوالِ شاهنشاهي کامِ دل بر گرفت – چندی بزر بخشي برنشاند ند – نگارندۀ شگن فنامه در عیدگاه چهارده هزار آرزو هند را خواسته برداد – درین آباد بوم دزد و گدا کم بود –درین هنگام از نکوهیده آمیزش دامن آلودِ خیانت گشتند – و بسیاری را شکیبائي نماند *
32.
و از سوانح بیوگانی جسنِ شاهزاده سلطان سلیم – همچنان (که دیگران را ناشوئ پیوند جز بیکی نسزد) بزرگانِ والا دستگاه را افزایشِ آن ناگزیر – تا منزل آبادی فروغِ دیگر گیرد – و فراوان کس را دست آویزِ پناه آمده گردد – خاصه که با بزرگئ نژاد گزین خویها زیورِ روزگار باشد – سرآغازِ این نوبهار کدبا نوی عصمت گلرخ بیگم فرزندِ میرزا کامران آرزو کرد که دختِ او بشبستانِ مهین پورِ شاهنشاهی در آید – شهریار پایه شناس بپذیرفت – بزمِ نشاط پیرایش گرفت- و رسومِ نتار و ساچق را آئین دیگر بر نهادند – شبِ هفتمِ اسفندارمد خدیوِ عالم بقدس منزلِ مریم مکانی انجمن برساخت – و بفرخنده ساعت پیوندِ بیوگانی بر بستند – و بمشا دولت سپردند -
33.
شبِ یکشنبه هفدهمِ جعادی الاخر سنه (1001) هزار و یک هلالی پس از سه ساعت و پنجاه و پنچ دقیقه روشنی افزای صورت و معنی سیرجِ حمل پرتوانداخت – افسردگانِ خاکی را افلاکی شوق هم اغوش شد- و زمینیان را با آسمانیان همرنگی پدید آمد *
34.
و از سوانح فرستادنِ شاهرخ میرزا بدیدبانئ مالوه – ازان باز (که گجرات یشاهزاده سلطان مراد باز گردید ) پژ و هشِ سپه سالارِ مالوه داشتند – چون کاردانی و رعیّت پروری ازو پیدا بود – هفتمِ مهر بولا پایۀ هزاری بر آوردند – و گرانبار اندرز بدان سو دستوری شد – شهباز خان را بمنصبِ اتالیقی بر نواخته همراه گرداندند *
35.
و از سوانح افزونئ زعفران در عرصۀ دلگشای کشمیر – در پیشین زمان هر تخم کم از سه گل افرودی- و پارنج فرماند هی از بیست هزار ترک بر نکذ شنی – و از هفت هزار کمتر نشدی مگریک بار در مرزبانئ میرزا حیدر افزایش به بیست و هشت هزار رسید – درین سال چون بخالصه باز گشت نود هزار ترک دست مزدِ جهانبانی آمد – اگرچه زمین لختی بیشتر کشتمند شد لیکن گل افرونی کرد- از هر تخی تا هشت بر سگفت – هیز دهمِ بهمن آکهی رسید و ایزدی سپاس بر گذار دند -
36.
سریرآرای اقبال از سر آغازِ این والا جشن تا روزِ شرف دلکشا بزمها بر آراست – و ا یزدی نیایش را پایه برتر نهاد – هفتمِ فروردین ده هزار سوار بخدمت گذارئ بزرگ شاهزاده سپردند – پنجمزار در بنگاله جایگِر یافت -
37.
هشتم جسنِ قمری وزنِ گیتی خداوند شد – و آن والا کوهر را بهشت چیز بر سختند – بخشش و بخشایش را روز بازار شد- و گونا گون مردم کامِ دل برگرفت -
38.
بیست و چهارمِ آذر آصف خان درسه روز از کشمیر بدرگاه آمد – و جمع را بدستورِ قاضی علی سی و یک لک خروار و هریک بیست و چهار دام قرار داد – و سپاه و رعّیت را دلاسا نموده اقطاع را بشایستگی بخش نمود-
39.
و از سوانح گشایش سیوی – استوار قلعه ایست نزدِ قندهار – در باستان زمان مرزبانِ بهکرداشت – و از دیرباز افغانانِ پی برو چیره دست – سیّد بهاءالّسین بخاری تیول دارِ اُچهه و بختیار بیگ اقطاع دارِ سیر ستان و میر ابو القاسم تمکین حایگیر دارِ بهکر و میرمعصوم و دیگر سپاهِ صوبۀ ملتان را فرمان شد که بدانجا شده اندوز گوئ را دستمایۀ گشایش برسازند ند و اگر تیوشند بسزا بر مالند – بیست و سیومِ دی بدین بسیچ بر آمدند – زمینداران کنجابه و دیگر سرانِ آنسو (چون دریا خان و داود) سر بفرمان در آوردند – سیومِ اسفندلرمد نزدِ قلعه رسیدند – پنج هزار کس بیرون شده بآویزش در آمدند – و بکمتر آویزه شکست یافته حصاری شدند – پس از گرد گرفتن و آماده ساختنِ دست افزارِ گشایش زینهاری شده کلید سپردند و ازین فیروزی تا قندهار و کیچ و مکران بقلمرو در آمد – دران دشت از کم آبی فیروزی سپاه آسیمه سری داشت – گیتی خدبو دست آویزِ آلهی توجّه ساخته بخواهشِ آب نیایشگری فراپیش گرفت- از ایزد یاوری در کمتر زمانی خشک رودی آب آمود گردید – و سپاسگذ اری را هنگامها بر ساختند –
40.
و از سوانخ عروسی بزمِ شاهزاده سلطان دانیال – شبِ بیست و دومِ مهرشادکامی انجمن برآراستۀ اقبال را بدختِ رایمل پورِ رای مالدیو بیوگانی پیوند نشاط – دومِ آباد جشنِ شمسی وزنِ دیهیم خدا شد – شادمانی را فراخ بارگاه پرزدند و آن گران سنگ را بدواز ده چیز بر سختند – و بخشش و بخشایش را درِ دیگر بر گشودند -
41.
پانزدهم جشنِ قمری وزنِ گیهان خدیو شد و والا بزمی آراسته گشت – قدسی پیکر را بهشت چیز بر سختند و خواهشگران را کامِ دل برآمد -
42.
هفتمِ مهر قدسی پیکر شهست و شو - و والا بزم پیرایش گرفتن*
43.
در نولا بهر شهری آشخانها آمده گشت – درین سال کم بارید – و گران ارزی جهای(؟؟) برنج در افکند – سرِ سال ذوذوابه نمایش کرد – اختر شنا سان خشکی و تنگی برکذاردند – ش(؟؟) مهربان دل بهر جا کار آگهی نامزد فرمود – تا هر روز مشمندانِ تهیدست را خورش (؟؟) و همواره بوالا فرمایش آرزومندان به پیشگاهِ خضور رسیدی- و کامِ دل برگرفتی – و(؟؟) جوق جوق درویش را بخواسته داران سپردند - دومِ آبان شمسی وزن شد – افسر خدیو(؟؟) بدوازده چیز برسختند – و فراوان مردم را کامِ دل بر آمد – دهم (که روزِ جشن بود ) توارانی فواشی دو شتر را با بار کشید -
44.
رینولا در بکرام زعفران گل کرد – گیتی خداوند این سرزمین را شایستۀ آن دانسته تخم را به تخت بیگ فرستاده بود – یازدهم از سر سبز شدن و برشگفتنِ آن آگهی رسید – و دوربینی پیدائ گرفت- درین روز میرزا یوسف خان دستورئ گجرات یافت – او را در آنسو جایگیر کرده فرستادند تا کمکِ فیروزی سیاه دکن باشد -
45.
از بارش کمی و کشاورز پراگند گی لختی گران ارزی بود – در آمدنِ فیروزی سپاه اگرچه آن سختی افزود لیکن شاهنشاهی نوازش چاره گر آمد – دران شهر دوازده جا بفرمانِ والا که و مه را خورش آمده ساختند – هر یکشنبه در عیدگاه صلای عالای عام برزدی – و چندی از پیشگاهِ حضور رفته خواهشگران را خواسته و خورش دادی – هشتاد هزار مستمند وگاه کم و بیش کامِ دل برگرفتی- و در ساختنِ قلعه نیز فراوان آرزو مند جان داروی زندگی یافت – و بدست آویزِ مزدوری از تنگنای جانگاهی بر آمد- درین هنگام در سایرِجهات لخنی ژرف نگهی رفت – و پنجاه و پنج نا ستو ده رسم بخشش یافت- کشاورز تا روزگای دراز بسانِ سابق برگذاردی- و تاقدسی فرمانِ بخشش فرا چنگ نیامد باور نکردند – ازان میان داستانِ رعفران – پارنجِ جهانبانی را ببازرگان و دهقان برای پاک ساختن بخش کردی اگرچه دریازده ترگ یکی مزد برشمردی لیکن دو سیرخشک زعفران و تره برگرفتی – و سترگ زیان زدگی رفتی – خاصه هنگامِ بارش- و نیز دیرین رسم بود که رعیّت لختی چوب از دور دستها بریده آوردی- دو نه خواسته بر دادی- و همچنین از درودگر و بافنده و دیگر پیشه ور زد برگرفتی-
46.
بیست و پنجم کشتی سوار به بسیچِ هندوشتان بدان تماشا چالش رفت – بامدادان بزعفران زاد رسیده شادی هنگامه بر آراستند – و هفت روز دران فراخ سازِ خرّمی درنگ رفت – هر روز خرمنسای گل برانپاشنی – و بر آمر بخش فرمود – تا از لایش پاک سازند – دران هنگام (که رعیّت را بزور بدین کار میداشتند و کمی را نا کام برمی ستاندند) از یازده ترگ و گاه از سیزده دو سیر خشک زعفران برمی آمد – ازان مهین بخشش از هفت و هشت ترگ همان قدر زعفران بر آمد- از بسیارئ گلچین و فزونئ احتیاط بزودی و شایستگی بر چندند -
47.
و از سوانخ بخششِ ده دوازدۀ پنجاب – چون لاهور چندی تختگاه شد کار پردازانِ سلطنت از گران ارزی ده دوازده بردست مزِد جهانیانی افزودند – چون آگهی شد (که از کوچِ رایاتِ اقبال ازرشها بنخستین پایه باز گردید) شهریار دادگر افزوده را بخشود – و که و مه را گران دوشِ بخشش گردانید –
48.
گیتی خداوند دو ماه و بیست و یک روز داد دهان چالش فرمود- از هر سر زمین تازه فیضی بر گرفت- و سه روز فرمود – م سه روز برای مردم آسود گی مقام شد – گروها گروه مزدم پذیرا شده گونا گون نشاط اندوختند – و نشارها بر افشاندند – شهریارِ پایه شناس هر یک را بنمطی خاص دل بدست آورد – در والا نشیمنهای قلعه همایون نزول شد – بهر گوشه بزمی آراسته گشت و در هر نا حیتی جشنی انتظام گرفت *
49.
نوزدهم از گردِ قلعه بر خاسته سراسیمه راهِ احمد نگر فراپیش گرفت – ازین مژده نیایشگریها بجا آمد – و شادی انجمنها بر ساخت – قلعه نشینان نوزده روز در تنگنای غم بودند – اگرچه در نخستین روز بسیاری رادمرد را همّت یاوری نکرد لیکن درین هنگامِ شهربند کارنا مهای دلاوری بجای آوردند – (با تبه حالی و نامّیدی از یاور) جنگِ هر روزه شکیب ربای بود – مردم بگوشتِ اسپ روز گذرانیدی – و اسپان بکاهِ نی بست خانها- نزدیک بود که بهادران زه و زادِ خود را از هم گذارانده بجان نشاری در آیند- و بمردانگی فرو شو ند – با دگر گونگئ همراهان و کمئ خرج و دشوارئ کار دادارِ بیمهال چنین نقشِ دافریب برانگیخت-
50.
بالهی عنایت بزرگ شورش فرونشست – و سرتابانِ هرسه بلابه گری درآمدند ایزدی سپاس را هنگامه گرم تر ساخت – و به نیایشگرئ شاهنشاهی اقبال بر نشست – در قلعۀ شاه گدهه کهن کهن درختِ نیم شگفت آورد – تنۀ او دو شاخ دارد – یکی شیرین – و دیگری تلخ – نخستین را در تنومندی و چارۀ برص و جزِ آن کار گردانند – ببارگاهِ والا عرض داشت و بقدسی فرمان لختی از هر دو روانه گردانید *
51.
چهارم میرزا رستم را بدکن فرستادند – (چون گشایشِ احمدنگر بدرنگ افتد و از گوان ارزی فیروزی سپاه لختی به تنگ روزی نشست) بد گوهران جا بجای سر بر داشتند شاهزاده خواهشِ کمک نمود – بنابران باز بهادر خان قلی رحیم داد پاینده بیگ و بسیاری را بسر کردگئ میرزا دستوری شد – و بسا آگهی سخن آدیزۀ گوشِ هوش گردانیدند – و یک لک مهر با فتخار سپردند – تا بدان نونهالِ دولت رساند – بیست و دوم خواجگی فتح الله با زاهد و میر عبدالحی و دیگر همرهان سعادتِ بار یافتند – چون بیازشِ النگ رفتند دژ نشینان از کم آذو قی زینهاری شد کلید سپردند -
52.
این کوه نشینِ نا بخرد از یک جاندار بیشتر فرازِ دژ برده بود – از جانور انبوهی هوا دگرگون شد – و شگرف بیماری آورد – و بیست و پنج هزار رنجور در گذشت – از اقبالِ روز افزون در بارش لختی درنگ رفت – و الله از هر سو فراوان رسید – و آسایش مایۀ فیروزی سپاه آمد -
53.
نهمِ دی جسنِ قمری وزن نشاط آورد – و بخانۀ مریم مکانی کیتی خداوند را به هشت چیز بر سختند – و داد و دهش را روز بازار شد – و که و مه را آرزو بر آمد*
54.
چون پریشانی و نا سانئ کدیورِ کابلستان بعرض خاقانِ جهان رسید همّتِ ملک بخش خراجِ یکسالۀ کل ولایتِ مذکور بخشید – و حکم شد کار پردازانِ آن صوبه تا هشت سال هر سال هشتم حصّیۀ مال تخفیف داده به تیول داران تنخواه نمایند – منصبِ شمس الدّین حسین پورِ خان اعظم (که نائبِ صوبۀ گجرات بود) از اصل و اضافه دو هزاری مقرر شد -
55.
خاقانِ مهربان نظر بر فراغت و اسودگئ مرحله پیمایان و صحرا نوردان کرده حکم فرمود – که در سراها و رباطات (که بر شاهراه واقع است) لنگرها مطبجها مقّرر سازند – و ره نوردانِ تهیدستِ بی مایه را انواعِ خوردنی مهّیا دارند – چون مشقّتِ راه کشیده بمنزل پاتابه گشایند بی محنت لقمه بدهن گذارند
56.
بامدادان که روزِ جشن بود لختی بآرایش پرداختند – و بخشش و بخشایش را روز بازار شد احمد علي اتالبیق سعادتِ بار یافت – و نیایش نامه را باگزیده کالای آن دیار بنظرِ همایون در آورد و بپذیرش و نوازش سر بلندي یافت – حکیم همام عرضداشت – شازدهمِ آذر ماهِ پیشین سال درتوران زمین شگرف سانحۀ پدید آمد – تا پایانِ شب پرنده جانواران جانکه آوازی(؟) داشتند – چندانکه صیدگرانِ بی مهر را دل بدرد آمد – بامد ادان صحرا صحرا مرغابي و قو و قاز و لگلگ و ما نندِ آن نزدِ مرده و زخمي و کمر شکشته و پرریخته بنظر در آمدند – و همچنین در کنارِ کولِ کوراک چندین لک جانور بدین حالِ تباه افتاده بود- و آنا نکه از کنارِ جیحون و جزِ آن رسیدند نیز بهمین نمط گذاردند گروها گروه مردم بارابه و شتر و اسپ بار کوده بخانها کسیدند – و تا شش ماه قاقِ آن میخوردند و از چربي چراغ مي افروختند – تواني و خشور بعرض رسانید - عبدالله خان کار آگهان فراهم آورده پژوهش نمود- چون برف و باران نبود در پاسخ فروماندند – برخی گفتند همانا لشکرِ بوم را گذاره اقتاده باشد – و چندی سرائیدند شکاري جانوری ست صداق نام -