About this text
Introductory notes
The A’in-i Akbari is the third volume of the Akbarnama composed by Abu’l Fazl (1551-1602) upon the order of the emperor Akbar (r.1556-1605) between 1589 and 1596, with additions made till 1598. It deals in particular with the A’inha-i Muqaddas-i Shahi (Sacred Imperial Regulations) and contains five books (daftars). The first three – Manzil-abadi (the palace establishment), Sipah-abadi (the military establishment), and Mulk-abadi (the government of the country) – give detailed descriptions of imperial administration. The two final books describe the sciences, religions, and culture of the country, and add a collection of Akbar’s “sayings”. The standard printed text is Blochmann’s edition of 1867-77, but two previous versions are those edited by Syed Ahmed Khan (Delhi, 1855), and Nawal Kishore (Lucknow, 1869). Manuscript variants include: British Library, Add.7652, Add.6552, IO Islamic 6; Royal Asiatic Society, Pers.121. The work was translated into English by Blochmann and Jarrett, revised by Phillott and Sarkar (1927-48). Our selected excerpts contain descriptions of food, feast, charity, household and agricultural management, and administration of resources.
THE
Ā’IN-I- AKBARI
BIBLIOTHECA INDICA
1.
عرصه ایست بس فراخ ملکی است بس سترگ در آب و هوا . و تقاربِ فصولِ و اعتدالِ امزجه بیهمتا * و با چندین فراخنائی همه جا آباد – هیچ منزل نسپرده آید بل کروهی درنوشته نشود که قصباتِ معمور و آباد دیهها نمودار نگردد آبهای شیرین و سبزهای دلکش و پشتهای دلفریب عشرت نیفزید * و هنگامِ خزان و چلۀ دي زمینها سرسبزو در ختها شاداب و مرسمِ ریزش ابر که بیشتر از آخرِ *جوزا تاانجامِ سُنبُله است آن مایه هوا که افسرده دلانرا از جای برد و پیوان را نشا برنائی بخشد رنگیتئ آسمانِ او برگوید یا نیرنگئ زمینِ آن بسراید از وفامنشئ مردمزاد بنویسد مهراندیشئ اینان باز کذارد حسنِ دلاویز تصویر کند یا داستانِ پاکدامني برخواند ازشگرف مردانگي نماید یا دلپذیر سخنانِ شاناسائي و زودرسي بخامه درآورد*
2.
بیشتر زمین کشت پذیرد بدان نیرو [Page 6] که همه ساله یکجا بکارند بسا جا سالی سه بار و افزون محصول بردارند *
3.
گویند سه چیز تا فراهم نیاید این شگرف کار بسامان نرسد – شناخت ایزد – دریافت رهنمای بفرمان پذیری و پرستاری سرکشد و ازان دانش چهره برافروزد و او سرمایۀ بیراگ شود و او اسرو را به نیستی سرابرد و ازو سرآغازِ سنور شود و او مردم را بریاضت دارد – بگذارشِ نفس و تن پردازد * و آنرا دوازده گونه دانند- نخوردن در زمانِ معّین – پیشتر تا یک سال بخورش نپرداختی و چندی تانه ماه درین هنگام از شش افزون دیده نشد – اندک خوردن و افزون از پنج خانه پژوهشِ خوردنی نکند و چون -لیاید تا روزِ دیگر بشکیبد و از پنج چیز خوردرا باز دارد شیر جغرات روغنِ زرد روغنِ کنجد شیریني
4.
تجرّدگزینِ این روش را جتي گویند (بفتحِ جیم و کسرِ تای فوقاني و سکونِ یای تحتاني ) سکّه (بکسرِ سین و فتحِ کافِ مشدّد و هاي خفي ) پژوهندۀ که قدم درین راه نهد – گنیس سکّه (بفتح کافِ فارسي و کسرِ نون و سکونِ یاي تحتاني و فتحِ سین) ریاضت کیشی که شش ماه پیوسته نفسِ ذوننون را در تنگناي بیخواهشي دارد – اگر یک روز خورد دو روز بپرهیزد و بشیر و جغرات و مسکه و روغن و شیریني دست نیلاید تنها غلّه پخته در آبِ گرم انداخته لختی بخورد و زیاده از یکجا پژوهشِ خوردنی ننماید و شبها نیایش کنان آورد و هر شب پانصد بار جبهۀ پرستاری بساید [Page 108] -و درین هنگام کتابِ بهگوتي برخواند
5.
تجردّگزینانِ این طایفه با زن نزدیکی نکنند و جائی که آوازِ او بگوش رسد نروند – و گوشت و میوه و شیرینی نخورند و خوردنی در خانۀ خود نپزند و در غیرِ هنگام به بنگاهِ رفته بایستند و بکلمۀ دهرم لابه از خود آگهی بخشند (بفتحِ دال و های خفی و سکونِ را و فتح میم ولام و الف و فتح با و های خفی) یعنی هرکه نیکوئی کند سود بیند – و بی زبانِ خواهش هرچه آورد روزواره از خوردنئ پخته برگیرند و شیر و روغن و برنج یکجا بغدا نبرند و بذوق مقّید ناشده بشتاب فرو برند – وازین آگهی که کسی برای این گروه یا بسببِ همگی درویشان پخته یا از خانۀ تاریک برآورده یا از نشیب ببلا شتافته یا قفلِ در واکرده یا خریده آورده نپذیرند – و بجز آبِ گرم نیاشامند و شبها بخوردن و پوشیدن
و آنچه هر دو گروهِ تعلّقي و تجرّدی پیرامونِ آن نگردند گوشت و شراب و شهد و مسکه و افیون و برف و یخ و ژاله و آنچه زیرِ زمین پرورش یابد و میوۀ که نامِ او معلوم نباشد و آنچه درونِ او دانهای ریزه بود و شب خوردن اختیار نکند
6.
و در آکاسی هیچ فایده نه بیند - و اگر از باران پرسند در زمیني و آبی بارش بود لیکن در دوم بیشتر کشت و کار را سیراب سازد – و در بادي ابر فراهم آید و نبارد – و در آتشی اندک تراوش کند * و اگر از کشته باز پرسند در آبي زمیني محصول بر دهد لیکن در پسین فراوان – و در بادي میانه – و در آتشي بشرارۀ نیستي بسوزد – و در *آکاسي نهفته حال بود
7.
فرمان روا بباغبان ماند – آنچه او در بستان پیرائی بکار بندد او در مردم زاد بجاي آورد* او خارِ بن را از میان بکناره دارد و چمن زار بشایستگی گراید و دست آلودِ بیرونی نشود * فرمانده شورافزاي بدگوهر را در کنارِ ملک باز دارد تا ساحتِ دو لتخانه ازان پاک شود و دیگر بدسگالان بدان راه نیابند * و او بزرگ درختانِ پرشاخ و برگ را در هرچندگاهی پیرایش کند – کارکیار بزرگانِ دولت را که یار و یاورِ فراوان بهم رسانیده باشند لختی از هم پراگنده کند * و نیز او نزاران را بآبیاري تنومند گرداند – اورنگ *نشین کم مایگانِ سپاه را نیرو بخشد *
8. دفتر پنجم در دلاویز گفتارشاهنشاهی و خاتمه و نبذی از احوال مصنّف
شیخ صوفي بدهني زادگاهِ او اوده * شگرف وارستگي داشت و بجز ایزد نپرداختی* چنان برگذارند که خواجه قطب الدّین و او با گروهاگروه مردم بدستِ مغل گرفتار شدند * گرسنگی و تشنگي این مردم را کالیوه ساخت * درین هنگام خواجه به نیروي یزداني بهر تنی گرم کاکی از زنبیل بیرون آورده میداد و صوفي از شکسته کوزۀ خودرا همه سیراب گردانید * ازان باز خواجه را کاکي و او را بدهني برگفتند * خوابگاه کیتهل *
9.
میفرمودند یکی از خداجویان به بسیار خواری درمانده بود * بکار آگهی رسید * بزرگ آوندی از کدم بدو داد که او هر روز برآموده بخورش برد و لختی از کنار سائیده قشقه بر کشد * و دعائ بغاطاندازئ او در آموخت * بکمتر فرصتی رنجورئ او پذیرفت *
10.
میفرمودند خوردنِ مرده نارواست – از مزاج برگستگی باشد *
11.
میفرمودند خودنِ آدمئ کشته پاداشِ خوارئ اوست *
12.
*مفرمودند آدمی بگوشت خوردن چنان خوگر است که اگر دردمند نشدی هر آئینه بخود تیزدستی نمودی *میفرمودند کاشکی پیکرِ من چنان تنو مند بودی که کامِ گوشت خواران بر آمدی و بجان شکرئ دیگری بر نخاستی – یا چون لختی بخوردِ اینان جدا کردی بجای آن دیگر برستی * میفرمودند کاش فیل خوردن روا بودی تا یکی بدلِ چندین جانور شدی* میفرمودند اگر دشوارزندگی بخاطر نیامدی مردم را از گوشت خوردن باز داشتی * و آنکه خود بیکبارگی نمیگذاریم ازانست که بسیاری کام ناکام خواهند گذاست و به تنگنای غم کالیوه خواهند شد* میفرمودند از سرآغازِ آگهی هرگاه جانوری برای خورش آماده ساختن فرمودیم چندان مزه برنداد و دلخواه نیامد * آنرا رهنمونِ جان پروری دانشت و دست از خوردنِ جاندار باز کشید * میفرمودند مردم رل باید که هرسال ماهِ ولایت گوشت نخورند تا سپاسِ الهی بجا آید و سال بگزیدگی گذرد
13.
نخستین در سالِ جلوسِ شاهنشاهی بر اورنگِ خلافت چنانچه سپند بر دولت افروزند و دفعِ عین الکمال انگارند قحطسالی سترگ پدید آمد و گرد تفرقه بلندی گرفت * آن کعموره خراب شه و غیر از خانۀ چند اثری نماند * ربای عام بسربارئ آن شورشی بی اندازه بر جهانیان آسیب رسانید * در اکثر بلادِ هندوستان این تنکدستی و جان گزائ بود * آن پیرِ روشن ضمیر در همان زاویۀ قدسی پای همّت افشرد و گردِ فتوری بران صفرتکده نه نشست * راقمِ شگرفنامه دران هنگام در سالِ پنجم بود و نیّرِ آگهی چنان بر پیش طاقِ بینش می تافت که شرحِ آن در کالبهِ گفت در نگنجد و اگر درآید به تنگنای شنوائئ زمانیان درنشود * و این سانحه نیک بخاطر دارد و آگهئ دیدورانِ دیگر معاضدِ آن * سختئ روزگار خاندانها برانکند و گروها گووه مردم فروشدند * دران کاشانه هفتاد کس از ذکور و اناث خورد و بزرگ مانده باشند * اخوانِ روزگار از فراخئ حال و نشاطِ درویشان حیرت افزودی و کیمیاگری و سحرطرازی گمان بردی * گاه یک سیر غلّه بهم رسیدی و آنرا بدیگهای سفالین جوشانیدی و آبِ تفسیده بدین مردم قسمت یافتی * و شگفت تر آنکه غمِ روزی دران منزل نبود و بجز اندیشۀ پرستشِ ایزدی چیزی بخاطر راه نیافتی و جز محاسبۀ نفسانی و مطالعۀ اسفارِ حقیقت شغلِ دیگر نبود تا آنکه رحمتِ ایزدی بر همگنان تافت و رخای سترگ چهرۀ شادمانی برافروخت و ماهچۀ رایتِ شاهنشاهی پرتو انداخت و جهان را بمعدلتِ روزافرون روشنائئ خاص بخشید * بارگاهِ خرد در -بالش دو آمد و کالای آگهی را بهای بزرگ نهادند – فنونِ حکمت و انواعِ دانش درمیان شد -