Muntakhab-Ut-Tawarikh.Vol.2
About this text
Introductory notes
The Muntakhab-Ut-Tawarikh (1590-1615)was composed in those by Abd Al-Qadir Badauni. The latter was appointed as an Imam by the Emperor Akbar in 1575-76. The chronicle comprises three volumes. The first volume covers the history of India from the Ghaznavide Dynasty (AD 977)to the death of Humayun (AD 1556). The second volume covers the first forty years of Akbar's reign and the final volume contains biographical details of religious leaders, scholars, philosophers, physicians and poets. The text was translated and edited from Persian to English by George S.A.Ranking, Sir Wolseley Haig and W.H.Lowe and published between 1884 and 1925 by the Asiatic Society of Bengal. Badauni's account is considered important as it is read in contrast to Abul Fazl's Akbarnama due to its critical portrayal of Akbar's reign and dispensation. Our selected excerpts contain descriptions of famines, conditions of dearth, feasts, charity and abstinence.Badayuni's comments on revenue and price regulation are a contrast to the discussions in the Akbarnama. As his verse interpolations are an important vehicle for the criticism of society and governance, our selections include much of this poetry.
1.
*قطعه*
2.
و درین سال تعمیر شهر نکرچین واقعه شد و سطری چند که یکی از اعیان دولت دروقت تالیف اکبر نامه یفقیر فرسوده بود که درین باب بنویسید آن را بجنس ایراد مینماید چون مهندس کار خانه ابداع اندیشۀ بلندشهریار کامکار را که معمار معمورۀ گیتی خصوصا بنای مقصورۀ هند است از آغاز فطرت اختراع آئین ایجاد فرموده تا بمقتضای جهاندار داند جهان داشتن * یکی را بریدن دگر کاشتن هر سر منزل و هر گل زمینی را که هوای آن معتدل فضای آن فسیح و آبش گوارا و سوادش مسطح باشد تعمیر بخشیده محل نزول اجلال موکب اقبال سازد چه اختیار اماکن تره ومساکن طیبه ومنازل مروحه و میاه عذب بهر ابقای نعمت صحت بدنی و احتمال اعتدال سزاج انسانی که وسیله معرفت و طاعت یزدانی هماتواند بود از جمله ستۀ ضروریه است خصوصا وقتی که بعضی از مصالح [Page 70] سلکی ذیز مثل سیر و شکار و غیرع بآن متضمن گردد بنابران دواعی درین سال خجسته فال بعد از معاودت از سفر مالو که اولیای دولت منصور و اعدای ملک مقهور شده بودند پیش دید همت والا نهمت و افتضای رای جهان آرای چنان افتاد که موضع گهراولی را که بیک فرسنگی آگره واقع شده و باعتبار لطافت آب و نظافت هوا بر خیلی امکنه رجحانی و مزیتی تمام داشته معسکر حشم همایون و مخیم دولت ابد پیوند گردانیده و از مضایق مداخل و مخارج شهرخاطر قدسی مآثر را فراغتی حاصل گشته اوقات فرخنده سمات را گاهی بچوگان بازی و گاهی بداوانیدن سکان تازی و پرانیدن جانوران گونا گون مصروف سازند و بنای آن معمورۀ بلند اساس را بشگون استخکام مبانی قصر سلطنت بیزوال و تفال ازدیاد جاه و جلال گرفته فرمان نافذ بران گونه عز اصدار یافت که بار یافتگان قرب منزلت و منظوران نظرعاطفت هر کدام از برای خود دران مکان مرفه عمارات عالی و مناظر رفتع بنیاد و در اندک مدت سواد آن بقعۀ لطیف از پرتو توجه حضرت ظل الهی خال رخ نو عروس عالم شد و نگر چین که عبارت است از امناباد نام یافت لله المحمد که آن نقش که خاطر می خواست آمد از غیب پش پرده اقبال پدید و از عجایب نقلیات روزگار آنکه امروز ازان شهر و ازان عمارت اثری باقی نیست و همچنان که قاع صفصف بود هست فاعتبروا یا اولی الابصارِ چنانچه صاحب قاموس گفته که هفت و هشت شهر منصوره و منصوریه نام را که شهر های عظیم و پادشاه ذی [Page 71] شوکتی در زمان خود هر کدام آنها را بنا کرده بود امروز یکی ازان ها آبادان نیست ا فلم یسیرو فی الارض فینظرا کیف کان عا قبة الد ین من قبلهم
3.
شاهنشاهی در اواخر سنه ثلث و سبعین و تسعمایه (973) مراجعت نموده متوجه دار الخلافت شدند و در روز جمعه هفتم ماه رمضان سنه مذکور باگره رسیده بعشرت گذارانیدند و ازانجا بمعموره جدید نگر چین رفته بچوگان بازی و سگ تازی و جانور پرانی مشغول شدند و گوی آتشین اختراع کردند که در شب تاریک توان باخت و درین ایام محمد یوسف خان ولد اتکه خان بعلت شرب مدام و در گذشت ثلث مهلکان للانام * و داعیة الصحاح الی السقام [Page 85] مدام مدامة و مدام وطی * و ادخال الطعام علی الطعام
4.
او رفت بیک ناگاه ابراهیم حسین میرزا و شاه میرزا و محمد حسین میرزا اولاد سلطان محمد میرزا که از جانب پدر با میر تیمور صاحب قران و از جانب مادر بسلطان حسین میرزا میرسد و پیر و معمر شد و پرگنه اعظم پور را شاهنشاهی بجایگیر وی داده بودند در ولایت سنبل سر کشی بنیاد نهادند و بعد از فتح خان زمان و توجه شاهنشاهی بجانب پنجاب بر سر میرزا محمد حکیم از پیش خانخانان منعم خان قرار نموده و خود را بمیانه ولایت کشیده و بدهلی رسیده سری بملک مالوه [Page 86] بر آوردند واز انجا دو برادر که شاه میرزا ومحمد حسین میرزا باشند بهندیه رفته پیچیدند و ابراهیم حسین میرزا بجانب ستواس رفت که فاصله ده کروه راه باشد و حسین خان باتفاق و استظهار مقربخان نام سرداری از امرای دکن در ستواس متحصن شد و ذخیره در قلعه نبود و مهم بخوردن گوشت اسپ و شتر و گاو کشیده کار بجان و و کارد باستخوان رسید و مدد از هیچ جانب نیامد و باوجود ان هر چند میرزا ابراهیم حسین مقدمات صلح درمیان آورد اهل قلعه درجنگ تقصیر نداشتند تا صباحی برقدم خان برادر مقربخان را که در هندیه قتل شده بود بر سر نیزه بر داشته بمقرب خان نمودند و خبر رسانیدند که هندیه مفتوح شد و زه زاد تو و ساکنان آنجا همه اسیر گشتند و والده او را همراه آورده در نظرش داشتند و گفتند که اهل و عیال مقربخان خود این حال پیدا کرد شما بچه اعتماد جنگ میکنید مقربخان بی پای شده و مقربه غلامی گشته میرزایان را آمده دید و حسین خان را نیز امان داده بعهد و قول بیرون آووده اول تکلیف نوکری کردند و چون قبول نکرد او را بسلامت گذارنیدند تادر
5.
شتافله بود بسعابت تتار حاکم دهلی بموجب حکم حاضر ساخت تا بسیاست رسید و بعد ازان که باگره رسیدند خبر آمد که خان زمان میرزا یوسف خان مشهدی را که شیر گذه عرف قنوج متحصن است در محاصره دارد بنابران خان خانان را بحراست اگره گذاشته بتاریخ بیست و ششم شوال سنه اربع سبعین تسعمایه (974) متوجه حونپور شدند و هوا چنان گرم که مغز جانور در استخوان می گداخت شد هوا باز چنان گرم که در آب روان سینه بر خاک نهاد است زگرما سر طان از حرارت شده لب خشک چو مفراوی طبع نهر مرطوب که بود از دهنش آب روان
6.
7.
و محب علی خان پسر میر خلیفه را که از مدتی باز ترک سپاه گری نموده منزوی شده بود بوسیله کوچ وی ناهید بیگم که مادرش را میرزا عیسی ترخان حاکم تته در جبالۀ خویش داشت تربیت کرده و علم و نقاره بخشیده و جایگیر در ملتان داده و سعید خان مغول حاکم ملتان را بکومک او نوشته و نبیرۀ او مجاهد خان را که بسیار شجاع و نتهور بود همراه گردانیده بجهة گرفتن تته تعین نمودند او بملتان آمد و قریب بچهار صد سوار در جایگیر خود نگاهداشته کس بسلطان محمد حاکم بکر فرستاد که چون بارها میگفتند که اگر فلانی اینجا بیاید هیچ حاجت بکومک دیگر نیست و تته را من متعهدم که گرفته باو میدهم و این معنی بعرض هم رسید و باعتماد شما مرا باین ملک نامزد ساخته اند و حالا وقت مدد است او در جواب درنوشت که اگر براه جیسلمیر به تسخیر سند متوجه میشوند کومک بشما میفرستم و از راه بکر نمیگذارم که اعتماد ندارم محب علی خان و مجاهد خان براه دیگر روان شدند و سلطان محمود تمامی لشکر خود را بعدافعه فرستاد و محب علی خان بجنگ غالب آمد و بکریان در قلعه مانیله بعد از شکست متحصن شدند و آن قلعه را [Page 135] بصلح و امان گرفت و سلطان محمود بقیۀ لشکر را با تو بچیان و تیر اندازان از قلعۀ بکر بجنگ محب علی خان فرستاد و ایشان را نیز همان آش در کاسه شد و گریخته بقلعه در آمد فیل کشیدند و چون ازدحام خلایق درون قلعه بسیار بود هوا تعفن غلیظ پیدا کرد و وبای عظیم افتاده تا هر روز هزار کس کم بیش میمردند تا سنه ثلث و ثمانین و تسعمایة (983) سلطان محمود که پیر فرتوت و معمر و مبهوت شده بود در گذشت و قلعه بتصرف شاهنشاهی آمد و میر گیسو را برای تحقیق اموال و اسباب و ذخایر از فتح پور *فرستادند [Page 136] و درین سال بر جامع متتخب واتعۀ هایلۀ روی نمود و آن مجملا این است که چون کانت و گوله بجایگیر محمد حسین خان بود و نقیر بر حسب تقدیر چندگاه در محبت او مانده اسم صدارت آن صوبه و عهده خدمت فقرا داشت و بتقریب زیارت مزا رفایض الانور شیخ کبار بدیع الحق والدین شاه مدارقدس الله سره العزیز در مکن پور از توابع قنوج رسید و چون آدمی زاد که شیر خام خورده به حسب سرشت مرکب از غفلت جبلی که موجب [Page 137] ندامت و ظلم و جهال اصلی که باعث جسارت و خسارت است و به میراث از ابو البشر بما رسیده دیدۀ عقل را پوشید و آنرا عشق نامید و بدان شهوت و آز گرفتار ساخت و سر نوشت گذاشته پیش آمد تا بی ادبی عجب بناگاه دران درگاه واقع شد و ازانجا که هم غیرت و هم عنایت حق سبحانه عزّ شانه بود مکافات آن جریمه و تنبیه بران خطیه هم در دار دنیا دید تا هم از قوم معشوق چندیرا مسلط ساخت و نُه زخم شمشیر پیاپی از ایشان بر سر و دست و دوش خورد و همه پوست مال رفت مگر زخم سر که استخوان را شکسته بمغز رسید و تهی مغزی بار آورد و رگ انگشت بنصرچپ اندکی بریده شد و بی شعور افتاد و آن جهان را سیر کرده آمد و بخیر گذشت امید که دران نشاء نیز عاقبت بخیر باشد القصه هر انچه کرد گردون زجفا * حق بایدگفت بود دون حق ما شکر انۀ نعمتش نمی کردم هیچ * تا لاجرم فگند در رنج و بلا و جرّاحی حاذق در قصبه بانگرمو پیدا شد و در عرض یک هفته زخم ها فراهمی یافت و دران رنجوری و بیماری نذر کرد که اگر ازین حالت محت یابد حج اسلام بگذارد و آن و عده هنوز درتوتف مانده است انشاء الله تعالی قبل از حلول اجل و وقوع خلل در بنیان امل باین سعادت مونق گردد و ما ذلک علی الله بهزیز فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر درین فیروزه کاخ دیر بنیاد * عجب غافل نهاد است آدمی زاد نباشد داب او نعمت شناسی * نباشد کار او جز ناسپاسی به نعمت گرچه عمری بگذارند * نداند قدر آن تا در نماند [Page 138] و ازانجا بکانت و گوله رسید چون غسل کرد از سر نو صاحب فراش گشت و حسین خان را حق سبحانه و تعالی بهشت جاودان نصیب گردانیده باشد که مهربانیهای پدری و برادری فوق از طاقت بشری بجای آورد و چون بجهة سرمای مفرط آن جراحت گزگ شده بود هم مر هم از چوب گز ساخت و هم حلوای گز خوردن فرمود تا ازانجا ببد اون آمد و جراحت سر را طبیبی دیگر باز از سرچاک کرد و کار بمردن رسید و روزی مابین خواب و بیداری نبود آن خواب بل بیشوشئ بود
8.
و در هفتم ماه رمضان مبارک بیگ کروهی قلعه نزول نموده آن را چون هالۀ دور ماه در میان گرفتند و مورچلها بخش کرده و جنگ ها انداخته کار باهل قلعه تنگ ساختند و در عرض دو ماه تلهای بزرگ و سر کوبها بلند بهم رسانیده و توب چنیان و تفنگ اندازان بالای آن بر آمده نمیگذاشتند که هیچ فردی از افراد قلعه سری تواند بر آورد و از جانب دیگرکه متصل حوض آبی بود دولتخانه بر پا کردند و مورچلها نزدیک زسانیده راه آب بر قلعه بندات مسدود گردانیدند و همزبان و سایر قلعه نشینان مولانا نظام الدین نام طالب علمی زبان آوری را از روی [Page 145] عجز و انکسار مسکینت برای طلب امان بیرون فرستادند تا بوسیلۀ امرا ملازمت نمود و التماس اهل قلعه بدوجۀ قبول افتاده و او را با مژدۀ امان رخصت دادند و قاسم علی خان بقال و خواجه دولت ناظر را نامزدگردانیدند تا همزمان و تمام قلعه بندان را دلاسا داده بملازمت بیارند و جمعی از محرران متدین نیزبه جهت نام نویسی مردم و ضبط اموال متعین شدند تا همه را از نظر بگذرانیدند ازان همه مردمان همزمان را که در زمان تحصن سخنان بی ادبانه گستاخانه جلفانه از و بظهور آمده بود با چندی دیگر بعد تادیب و تنبیه بلیغ بموکلان سپردند و دیگران را بتمام جان بخش فرمودند و این فتح بتاریخ بیست و سوم شهر شوال سنه ثمانین و تسعمایة (980) روی نمود و اشرف خان میر منشی این قطعه گفت که کشور کشای اکبر غازی که بی سخن جز تیغ او قلاع جهان را کلید نیست تسخیر کرد قلعۀ سورت بحملۀ این فتح جز ببازوی بخت معید نیست تاریخ فتح شد که عجب قلعۀ گرفت اینهای بدولت شه عالم بعید نیست و روز دیگر بتماشای قلعه رفته حکم مرمت و تعمیر بشکست وریخت آن فرمودند و در اثنای آن تماشای چند دیگر بزرگ و ضرب زنگ عظیم که سلیمان سلطان خواندکار روم در وقت عزیمت تسخیر بنادر گجرات با سپاهی گران براه دریا روانه ساخته آخر بتقریب مانعی آن لشکر بر طرف شد و آن دیگها ازان زمان باز [Page 146] درکنار دریا مانده و خداوند خان زیر درزمان تعمیر سورت همه را درون قلعه آورد و انچه ماند حاکم جوناگره دران قلعه کشیده بود بنظر در آمد و فرمودند تا ازانجا که چندانی در کار نیست و در قلعه اگره بردند * و میگویند که باعدت بنای خداوند خان این قلعه را آن بود که فرهنگیان انواع ضرر و ایذا باهل اسلام میرسانیدند و در تخریب بلاد و تعذیب عباد میکوشیدند و در هنگام شروع در تعمیر تقصیر در انداختن خلل ننموده اول آتشبازی بسیار بکشتیها سر دادند و بجائی نرسید نبایان ستهدس آئیش دقیقه شناس اساس محاوطه قلعه را بآب برده و خندق نیز همچنان عمیق کنده دیوار دو طرف حصار را که متصل بخشکی است بسنگ و ماس و خشت بخته بر آوردند و طول دیوار سی و پنج گز و عرض چهار دیوار قلعه پانزده گز و ارتفاع آن پیوند کرده فرجا و درزها را بیست گز و میانه هر دو سنگ را گردانیده کنکر ها و سنک اندازها بمثابه بلند و خوش نما که نظر تماشائی دران حیران بماند و بر بروج دریا رویه قلعه غزفه ساخته که برعم فرتکیان مخصوص پرتکال و اختراع ایشان است و فرنگیان در ساختن آن چوکندی خیلی مانع آمده دست بمحاربه و مجادله کشادند و عاقبت از در صلح در آمده مبلغهای کلی قبول نمودند تا آن چوکندی را بر طرف سازند خداوند خان بتعصب و حمیت [Page 147] اسلام همت عالی را کار فرموده هیچ فبول نکرد و بر رغم آن جماعه خاطر ازان عمارت در اندک مدت پرداخت و حکومت آن قلعه را
9.
10.
داود جزیده با معدودی چند بشکار بر آمد ولودی ده هزار سوار ازنوکران سلیمان همراه گرفته دغدغه قصد دفع داود نمود داود بشهر آمده و سپاهیان را از خود ساخته تفرقه در میان ایشان انداخت بلطایف الحیل در آن حالت که مردن خودرا عین الیقین میدانست نصیحت از داود دریغ نداشته گفت که اگرچه میدانم که بعد از کشتن من پشیمانی بسیار خواهی کشید و فائدۀ نخواهد داد اما باوجود این تدبیری میگویم که اگر برآن عمل کنی ظفر تراخواهد بود و آن [Page 175] این است که بر صلحی که بمبلغ دولک روپیه پیش ازین بسعی من واقع شده اعتماد نکنی که منولان باین قدری از سر تو وانمی شودند بلکه پیش دستی نموده بی محابا بجنگ مغول اقدام نمائی که هر گز مشت پیشین را بدل نیست داود سخنان اورا غرض آلود داشته و بر مقدمات گرگ آشتی
11.
و درین سال گجرات هم وبای عام افتاد و هم گرانی غله بمثابۀ که یک من جواری بصد و بیست تنکه سیاه رسید و خلایق *بیحد هلاک شدند
12.
و در این سال اختراعی در وادی آبادانی ملگ و ترفیۀ رعایا بخاطر رسانیده رقبه پرکنات خشک و تر ولایت را از شهر و کوهستان و دریاها و بیابانها و جنگلها و حوضها و چاههای یک سره جریب را که در نظر عبرت مرد لعیب * ماردو سر به که طناب جریب کشیده آن شود جدا ساخته بیکی از معتمدان خواه آشنا و خواه ناشناس کارکن و فوطه دار سپرده آنرا کروری نام نهاده تا در عرصۀ سه سال تمامی زمین نامزروع مزروع سازد و کفایت خزانه عامره رسانند و هر کدام از ایشان را ضامن مال گرفتند و ابتدای پیمایش از چهار حد فتح پور نموده یک کرور اول را آدم پور و دیگری را شیث پور و ایواب پور و غیر آن به ترتیب اسامی پیغمبر ان علیهم السلام نامیده ضابطان فرستادند و آخر این ضوابط چنانچه باید بعمل در نیامد و اکثر ولایت از ظلم کروریان ویران شده ورعایا زن و فرزند را فروخته باطراف متفرق شدند و جمع از پای افتاد و کروریان درپای محاسبه راجه تودرمل آمده و بیشتری از مردم خوب در ته ضرب شدید و اشکنجه و انبر مردند و جمعی در حبس ابدی دیوان خانه کچهری چنان هلاک شدند که هیچ احتیاج بجلادی و سیاّفی نماند و گور . کفن هم نیافتند و حال ایشان بعینه حال آن فدائیان هنود بود که در ملک کامروپ خود را وقف بتی ساخته [Page 190] تا یک سال بفراغ بال هرچه از دست می بر آید میکنند ومرفوع القلم می باشند بعد ازان در موسم معهود یگان یگان را دران بتخانه جمع ساخته زیر گردونی گردان میکشند و سرها را فدای آن بت معبود می سازند و چون تمامی ولایات سوای انچه بخا لصه منسوب بود امرا جایگیر داشتند و از کثرت فسق و فجور و زیادت خرج بیوتات و جمع اموال فرصت نگاهداشتن سپاهی و پرداختن احوال رعایا نبود در وقت کار تنها با غلامی چند و شاگرد پیشه مغول در معر که حاضر میشدند و سپاهی کار آمدنی هیچ جا پیدا نی شهباز خان که میر بخشی رسم وروش داغ ومحلی را که صابطۀ سلطان علاءالدین خلجی و بعد ازان سنت شیر شاهی بود بتازگی باو دهانیده در میان آورد ومقرر چنان شد که اول بر امرا منصب بیشتی مقرر شود تا با تابتان خویش در کیشک و جار وملجار که قرار یافته حاضر باشد چون آن بیست سوار موافق ضابطه بداغ رساند آن زمان صدی و غیر آن سازند و فیل و اسپ و شتر فراخور منصب به همین دستور نگاهدارند و چون این مقدار سوار بنظر در آورد فراخور استعداد و حالت خویش رعایت یافته منصب هزاری ودوهزاری تا پنج هزاری نیز که بالاتر ازان پایه نیست برسد و اگر نه از پایه فرود افتد و درین ضابطه نیز سپاهی ریزه از پا افتاد چه امرا کار خود کرده اکثری را از خاص خیلان وبارگیران بلبلس سپاهی بموقف عرض آورده به منصب خود درست مینمودند و جایگیر در خور منصب گرفته بارگیرانرا رخصت میدادند تا باز وقت کار شود آنگه بحسب ضرورت سپاهی عاریتی جدید نگاهدارند بعد از فراغ پناه خدا گفته سردهند [Page 191] و خزانه و جمع خرج منصب داران بحال خود ماند و بهر حال خاک درکاسه سپاهی بیچاره و ندّاف و نجاّر و بقاّل هندو و مسلمان بود اسپ و یراق بکرایه آورده بداغ میرسانید و منصب می یافت و کروری یا احدی یا داخلی کسی میشد و بعد از چند روز ازان اسپ موهوم و یراق معدوم نشانی نبوده پیاده بایستی مهم کشید و بسیار همچنان شده که در وقت گذشتن از پیاده بایستی مهم کشید اند بوزن دو نیم من و سه من کم و بیش برآمده و بعد از تحقیق معلوم شده که آن هم بکرایه لباس ویراق عاریتی بود و میفرمودند که ما دیده و دانسته بآنمردم چیزی میدهیم که ارقات گذرداشته باشند و بعد از چند گاهی دیگر رفته احدی دواسپه و یک اسپه و نیم اسپه می ساختند که دو سواریک اسپ مشترک نگاه دارند علوفه بر آوردی که شش روپیه بر اوردی میشد شریک شد اینک در روزگار من بین و مپرس
13.
و در خلال این احوال اعظم خان را که همان خان اعظم است از گجرات بایلغار طلبیدند تا درین معرکه حاضر باشد او در چهارم رجب ثلث و ثمانین و تسعمایة بفتح پور شتافته ملازمت نمود زوزی بتقریب احداث داغ و معامله کروری و داد و ستد سپاهی و خرابی احوال رعایا و بدعتهای دیگر حرف راستی درمیان آورده انچه دانست از روی انکار بی تحاشی گفت و بخاطر اشرف گران آمد و زمانه بموجب عادت قدیم خود این کلمة الحق را بر نتافت و فرمودند تا [Page 215] چندگاه بکورنش بیاید و حارسان گماشتند تا از اعیان کسی پیش او نرود و بعد از چند روز در آگره فرستادند تا در باغ خویش در خروج و دخول بر روی مردم بسته معتکف زاویه تنهائی باشد
14.
و درین سال حسین خان مرحوم که فقیر را از مردم سپاه معنی باو رابطۀ عظیم قدیم و صحبت مخالصا لله بود از ممر عجز از نمودن [Page 219] محلی و داغ که هادم اللذات و گردن شکن سپاهی است بعد از لگدکوب آب همه محنت که بروگذشته بنابر دیوانگئ ظاهرو فرزانگئ باطن از کانت و گوله با جما عۀ یاران و مخصوصان خویش که درطوفان آتش و سیلاب دریابهیچ گونه روی گریز و گزیر ازو نداشتند بر آمده و از حدود بداون و سنبل گذشته و از آب گنگ عبور نموده میان دو آب در آمد و مواسان و متمردان آن نواحی که هرگز مالگذاری بواجبی نکرده جواب بجایگیر دار نمیدادند تا بکروری بیچاره زبون مغلوب معیوب چه رسد اتاخته سری بدامن کوه شمالی کشید
15.
و چون آن کوهستان کم ز اعت است و غلّۀ کمی کرد و بنجاره نمیرسید و عسرتی عجیب بحال سپاهی دران ایام راه یافته بکنکلش نشستند و نوبت بنوبت یکی از امرای سردار اعتبار کرده از برای آوردن غله در سیکرها می فرستادند و هرجا قلل و شوامخ [Page 235] عالی مجمعی بود شکسته اسیر می ساختند و از گوشت مواشی اوقات گذر میشد و انبه چندان فراوان بود که بشرح راست نیاید و اراذل عوام انرا ناهار بجای طعام بکار می بردند و از کثر(؟؟) اکثری بیمار میشدند و انبه بر کشیده شد دران دیار بوزن یکسیر اکبری کم جرم اما شیرینی و مزه چندان نداست
16.
و درین سال سید عبد الله خان را پیش خان جهان که با داود قریب کهل گانون مقابل نشسته انتظار مظفرخان و لشکر بهار و حاجی پور می برد مصحوب فرمان با یلغار فرستادند و پنج لک روپیه بد کچوکی بجهت مدد آن لشکر و کشتئ بسیار پراز غله از اگره نیز حکم کردند که روانه گردانند -
17.
و در ماه مبارک رمضان این سال قاضی علی مذکور فقیر را نیز که از خدمت باز مانده خود را بزعم خود از جمله منسیان ساخته بودم در بلدۀ اجمیر از نظر گذرانید و هزار بیگه مدد معاش را که ضایع کنندۀ روزگار است شنوانید بدر گاه حکم در گاه بیگه * روی تا کنی بیگۀ چند حاصل فرمودند که پندارم در فرمان او قیدی هم شده بود عرض کرد که بلی بشرط خدمت فرمودند که بپرسید که مگر ضعفی داشت که از خدمت ماند غازیخان بدخشی در بدیهه گفت که ضعف طالع داشت و هر کدام از مقربان بجهت حق امامت سابق که دران ایام با نماز برطرف شده بود سفارش ها نمودند و شهباز خان بخشی گفت که او همیشه در خدمت می باشد جواب دادند که ما کسی را خدمت بزور نمیفرمائیم اگر داعیۀ خدمت ندارد زمین او مناصفه باشد فی الحال تسلیم کردم و این معنی بسیار گران آمد و روی بر تافتند و چون قاضی علی مکررا بعرض رسانید که درحق او چه حکم میشود بعد از مبالغه فرمودند که شیخ عبد النبی را که هنوز در اردو بود بپرسند که او بی شرط خدمت استحقاق چه قدر زمین داشت شیخ بدست مولانا الهداد امروهه مرحوم پیغام فرستاد که چون عنالمند است و خرج هم شنیده میشود که دارد ما هم [Page 276] این قدر که فرموده اند هشت صد یا هفتصد بیگه تجویز میکردیم و مقربان این عرض را مناسب ندیدند و مرا مبالغه بر التزام خدمت کردند خواهی نخواهی باز بدام افتادم مرغ زیرک چون بدام افتد تحمل بایدش و این همه به تقریب قبول نا نمودن داغ بود که بارها مکرر حکم بآن فرمودند و بزبان حال و مقال همین میگفتم شادن که یکسوار ندارم پیاده هم * فارغ قید شاهم و از شاهزاده هم
18.
و علمی که مردم خوانده بودند و بال و سبب زوال ایشات شد و علما و مشایخ مقتدای اطراف را فرامین فرستاده بدرگاه می طلبیدند و مدد معاش و اوقات را خود تحقیق می نمودند و همه را موانق توره تسلیم و تعظیم فرموده و صحبت باو در خلوت با جلوت داشته [Page 279] بمقتضای رای خویش قدری زمین مقرر میداشتند و هر کسی را که میدانستند که مریه میگیرد یا مجلس سماع یا نوع قلابی دارد آن را دکان نامیده یا درقلاع می کشیدند یا خراج بجانب بنگاله و بکر می نمودند و این معرکه پیوسته در گرد بود پیران معمر و شیخان فانی مرحوم تراز دیگر ان بودند ر تفصیل این تطویل دارد بنابران فرامین صونیه صاحب سماع و اهل ذوق مقید بامضای مستوفیان هندو شد و از بد حالی حال فراموش کردند و جلای وطن یافته در موشخانها خزیدند و وضع منقلب گشت چنان قحط سالی شد اندر دمشق * که یاران فراموش کردند عشق چنان آسمان بر زمین شد بخیل * که لب تر نکردند زرع نخیل و الحق آن مجالس خنک وآن حالتهای افسرده آن حرکات زشت وآن تکلفات بیراه وان صوفیان مرائی نابر خوردار اکثری قابل همین بودند که بر افتند
19.
نیابت خان پسر هاشم خان نیشاپوری که وقت توجه پتنه رعایت یافته در جوسی و پیاک که جایگیر او بود خروج کرد و برسر کره که از جانب اسمعیل قلیخان الیاس خان نام افغانی که در آنجا حاکم بود رفته الیای خان را در جنگ کشت و قلعه محصر داشته شروع در نهیب و تاراج ولایت نمود و اسمعیل قلیخان وزیر خان و مطلب خان و شیخ جمال بختیار و دیگر امرا را برسر نیابت خان نامزد کرده
20.
مقرر ساختند که هزار سال از زمان بعثت پیغمبر علیه السلام که مدت بقای این دین بود تمام شد و هیچ مانعی برای اظهار دواعی خفیه که در دل داشتند نماند و بساط از مشایخ و علما که صلابت و مهایت داشتند و ملاحظه تمام از انها بایستی نمود خالی ماند بفراغ بال دل صدد ابطال احکام و ارکان اسلام و بر بست ضوابط و قواعد نو مهمل و مختل و ترویج بازار افساد اعتقاد در آمده اول حکمی که فرمودند این بود که در سکه تاریخ الف نویسند و تاریخ الفی از رحلت نویسانند واختراعات دیگر عجیب و غریب بجهة مصالح و حکم بروی کار آمد و حکمهای ابداعی کردند که عقل دران حیران بود ازان جمله اینکه سجده به عبارت زمین بوس برای پادشاهان لازم است دیگر شراب اگر بحهة رفاهیت بدنی بطریق اهل حکمت بخورند و فتنه و فسادی ازان نزاید مباح باشد بخلاف مستی مفرط را جتماع و غوغا که اگر این چنین می یافتند سیاست بلیغ میفر مودند و از برای رعایت عدالت دوکان شراب فروشی بر در بار باهتمام خاتون دربان که در اصل از نسل [Page 302] خمّار است برپا کرده نرخی معین نهادند تا هر کسی که برای علاج بیماری ابتیاع خمر نماید نام خود را از پدر و جد از مشرف بنویساند انگاه ببرد و مردم باین حیله بلباس اسامی نویسایندند و می بردند که تحقیق میکرد و دوکانی برای مستان واشد می گفتند که لحم خنزیر نیز از اجزای ترکیب ان خمربود والله اعلم و باوجود آن احتیاط فتنها و فسادها سربر میزد و هر چند جمعی را هر روز عقوبت و ایذامی کردند نتیجه بران مترتب نمی شد و از
21.
دیگر تحریم گوشت گاو و تغلیط دران باب و منشای آن این بود که چون از خورد سالی باز صحبت با هنود رنود داشته تعظیم گاو که باعث قوام عالم است بزعم ایشان در خاطر مرکوز بود و دختران راجهای عظیم هند که خیلی بتصرف در آورده بودند تصرف در مراج کرده از خوردن گوشت گاو و سیر و پیاز و صحبت باریش دار و امثال آن کمال احتراز داشتند و دارند و رسم و بدعت اهل هند را در مجلس بطور خود میکردند و می کنند بنابر دلجوئی و بی روی خاطر ایشان و اقبایل ایشان از نچه مکاره طبیی
22.
همچنین طعام روح میت که از جماداست پختن چه یعنی که هیچ حظی ندارد بلکه روزی که این کس متولد شده باشد دران روز جشن عالی بسازند و ان را [Page 306] آش حیات نامیدند
23.
تاریخ هجری عربی را تغیر داده ابتدای آن از سال جلوس گرفتند که نهصد و شصت و سه بود و ماهها را برسم ملوک عجم که در کتاب نصاب مذکور است اعتبار کردند و عیدها نیز موافق اعیاد زردشتیان در سالی چهارده قرار داده شد و عدیدهای مسلمانان و رونق آن شکست مگربرای خاطر خطبۀ جمعه که پیران مفلوک ناشناس میرفته باشند و آن را سال و ماه الهی نامیدند
24.
و در مجالس نوروزی اکثری از علما و صلحا بلکه قاضی و مفتی را نیز در وادی قدح نوشی آوردند
25.
چون سال بیست و هشتم جلوس سرآمد نو روز بیست و نهم موافق بیست و پنجم ماه صفر سنه احدی و تسعین و تسعمایة (991) بنیاد شد و بدستور سابق دو کانها را بر امر تقسیم نموده و آئین بسته انواع جشن و سرور و عیش بظهور آمد و شاه فتح الله در دوکان خود انواع هنرمندی نمود ازان جمله جراثقال و غرایب دیگر بود و بعضی از احکام اختراعی درین ایام نیز فرمودند ازان جمله ذبح جانور مطلقا [Page 322] در روز یکشنبه بجهت آنروز بآفتاب خصوصا درین هزده روز در تمامی ماه آباد که ماه میلاد است و بعضی ایام معهود بجهت رعایت خاطر هنود در جمیع ممالک محروسه منع کردند و هر کسی که درین ایام مباشر این جریمه میشد بسیاست میرسید و خان مان او بتاراج میرفت و خود مدت پرهیز را از مطلق گوشت در تمام سال بتقریب ریاضت و ایام متفرقه بشش ماه بلکه زیاده رسانیدند و داعیه چنان است
26.
و درین ایام بیرون شهر دو محل از برای اطعام فقرای مسلمان و هند بنا فرموده یکی را خیر پوره و دیگری را دهرم پوره نامیدند و چندی از کسان شیخ ابو الفضل موکل بوده از زرپادشاهی بفقرا طعام میدادند و چون جوگیان خیل خیل می آمدند برای ایشان سرای دیگر آبادان ساخته جوگی پوره نام نهادند و شبها با چندی معدود بخلوس رفته بآنجماعه صحبت می داشتند و مجهولات حقایق مختلفه و اعتقادات اشتغال و مراقبه و سلوک اطوار وجلسات و حرکات و سکنات و خلع بدن و کیمیا و سیمیا و ریمیا از ایشان معلوم شد و کیمیاگری خود آموختند و آن طلا بمردم نمودند و شبی معهود که بسالی یکبار می آید و مجمع عظیم از جوگیان اطراف و [Page 325] اکناف دران شب میشود و آنرا سیورات میگویند با بزرگتران ایشان هم نواله و هم پیاله شده بشارت عمر دراز که سه چهار بار از عمر طبیعی زیاده باشد شنیده متیقن شدند و آن مقدمات را با سایر قراین منتظم گردانیده کلنقش فی الحجر ساختند و حکمای نازنین پیش بین تائید می آوردند که چون نقصان اعمار بتقریب دور قمری بود و آن خود منقرض شد حالا نوبت دور زحل رسیده که مجدد اطوار ادوار و مورث طول اعمار است چنانچه در کتب سماوی هم مذکور شده که بعضی تا هزار سال زندگانی کرده اند و در کتب هندی خود عمر آدمیان ده هزار سال نوشته اند و بالفعل در کوه تبّت طایفۀ لامه که از نسّاک خطائیان و زهّاد و عبّاد ایشانند دو صد ساله و زیاده هم دیده شده اند بنابرین بجهة موافقت آن طایفه تقلیل در مباشرت و اکل و شرب خصوصا لحم نمودند و موی تارک سررا حلق کرده اطراف را نگاه داشتند بگمان اینکه روح کاملان مکمل از راه هامه که منفذ دهم است خروج میکند و دران وقت آوازی چون رعد صاعقه میکند و آن دلیل سعادت و نجات میت است از گناهان و علامت حلول روح است بمذهب تناسخ در بدن پادشاهی ذی شوکتی صاحب اقتداری نافذ الامری و روش خود را بتوحید الهی موسوم ساختند
وجماعه خاص خیلان مرید را موافق اصطلاح جوگیان چیله نامیدند و طایفه دیگر ارذال شیاد صیاد زبون که راه اندرون دولتخانه نداشتند [Page 326] هر صباح در وقت عبادت شمس بجهرو که تا طلعت مبارک نمی دیدند مسواک و طعام و آب برایشان حرام بود و در هر شبی صاحب حاجتی و نیاز مندی از هندو و مسلم و انواع طوایف مرد و زن صحیج و سقیم را انجا بار عام بود و کار و باری طرفه و هنگامۀ گرمی و ازدحامی عظیمی و همین که از تسیح هزار و یک نام نیز اعظم فارغ شده از حجاب برمی آمدند این جماعه در سجود می افتادند برهمان مکار طرار هزار و یک نام دیگر را برای حضرت نیزّ ترتیب دادند و ایشان را بطریق حلول چون رام و کرشن و سایر سلاطین کفره عقیده داشته میگفتند که خود صاحب عالم باین صورت بر آمده بازی میکند و از برای خوش آمد شعرهای هندی را از زبان دانایان سابق نقل کرده میگذرانیدند باین مضمون که پادشاه عالم گیری در هند پیدا شود که برهمنان را احترام کند و محافظت گاو نماید و گیتی را بعدل نگاهبانی کند و در کاغذهای کهنه آن خرافات را نوشته می نمودند و همه باور می افتاد