Tuzuk-I-Jahangiri.Vol.02
About this text
Introductory notes
Tuzuk-I-Jahangiri contains the memoirs of Emperor Jahangir (1569-1627). The chronicle is partly composed by the emperor himself, who composed the first volume till the 12th year of his reign and then later gave it up in the seventeenth. The chronicle was then extended upto the beginning of the nineteenth year by Mutamad Khan. The printed edition of the Persian text was compiled Sir Syed Ahmed Khan at Ghazipur in 1863 and Aligarh in 1864. His edition contains the additions made by Mutamad Khan and Muhammad Hadi. Tuzuk-I-Jahangiri was translated into English by Alexander Rogers and then revised with the addition of notes by Henry Beveridge. Our selections contain excerpts on the emperor's observations on agriculture, diseases, vegetation, climate and dietary regulations.
1.
شب سه شنبه بیست یکم از منزل مذکور کوچ فرموده عنان موکب اقبال بصوب احمد اباد معطوف داشتم چون از شدت گرما عفونت هوا محنت [Page 226] بسیارمی کشیدند و تا رسیدن باگره مسافت بعید بایستی پیمود بخاطرک گذشت که ایام تابستان درین موسم بداو لخلافه توجه نفرمائم چون تعریف برشکال ملک گجرات بسیار شنیده می شد و شهرت احمد اباد را نسبتی نمانده بودقصد گجرات بخیال گذشت اخروای ببودن احمداباد قرار گرفت واز انجا که حمایت و حراست ایزد حق سبحانه همه جاو همه وقت حافظ و ناصر این نیازمند است مقارن اینحال خبر رسید که باز در آگره اثر وباء ظاهر شد و مردم بسیار تلف میشودند بنابرین فسخ عژیمت آگره که با لهام غیبی در خاطر پرتو افگنده بود مصمم گشت جشن مبارک شنبه بیست و سیوم بمنزل جالود
2.
از شدت گرما و عفونت هوا بیماری درمیان مردم شایع شده و از اهل شهر و اردو کم کسی باشد که دو سه روزی باین بلا مبتلا نشذ تپ محرق یا درد اعضا بهم میرسد [Page 230] و در عرض دو سه روز آزار تمام میرساند چنانچه بعد از صحت مدتی اثرضعف و سستی باقی می ماند غایتاً عاقبت بخیر است و خذر جا نی بکس کم میرسد و از مردم کهن سال که درین ملک توطن دارند شنیده شد که پیش ازین به سی سال همین قسم تپ بهم رسیده بود و بخیر گذشت بهر حال در آب و هوای گجرات زبونی خویش این گرانی را که سبب نگرانی خاطر است از میان مردم بر دارد –
3.
و در حیرتم که بانی این شهر را چه لطافت و خوبی منظور بوده که در چنین سرزمین بی فیض شهر ساخته بعد ازو دیگران نیز عمر عزیز خود را درین خاکدان بر همه چیز گذارنیده اند هوایش مسموم و زمینش کم آب و ریگ بوم و گرد و غبار بحدی که پیش ازین شرح داده شد آب بغایت زبون و ناگوار و رود خانه که در کنار شهر واقع است غیر از ایام برسات همیشه خشک میباشد چاهها اکثر شور و تلخ تالابها که در سواد شهر واقع است بصابون گاذران دو غاب شده مردم اعیان که بقدر سامانی دارند در خانه های خود برکها ساخته اند و در ایام برسات از آب باران پر می سازند و تا سال دیگر ازان آب میخورند و مضرات آبی که هرگز هوا باو نرسد و راه بر آمد بخار نداشته باشد ظاهر است بیرون شهر بجای سبزه و ریاحین تمام صحرا زقودم زار است و نسیمی که از روی زقوم وزد فیض او معلوم مصرع
4.
روز مبارک شنبه سی و یکم میر جمله که درینولا از ایران امده مجملی از احوال او رقمزده کلک و قایع نگار شده بمنصب هزار و پانصدیذات و دویست سوار فرق غزت بر افراخت درین روز بجهت ضعفی که کشیده ام یک زنجیر فیل و یک راس اسپ و اقسام چهارشنبه پایه بامقداری از طلا و نقره و دیگر اجناس برسم تصدق بمستحقان عنایت شد اکثر از بندها در خور سرمایه خویش تصدقات اورده بودند فرمودم که اگر غرض اظهار اخلاص و مجراست مقبول نیست و اگر از صدق عقیدت است چه حاجت باوردن حضور غایبانه خود بفقرا وارباب استحقاق قسمت نمایند
5.
شب یکشنبه سی و [Page 236] یکم تیر ماه باران عظیم شد تا روز سه شنبه غره امرداد ماه الهی بشدت هرچه تمام تر بارید و تا شانزده روز پیوسته ابرو باران بود چون این ملک ریگ بوم است و بناهاش در غایت زبونی عمارات بسیار اوفتاد و آساس حیات جمعی از پا در آمد از متوطنان این شهر شنیده شد که مثل باران امسال باد ندارند که در هیچ سنه شده باشد رود خانه سانیهر متهی اگرچه بظاهر پر آب می نماید غایتاً اکثر جا پایابست و فیل خود همیشه آمد و رفت میکند همین که یکروز امساک باران شد اسپ و آدم نیز پایاب میگذرند سر چشمه این رودخانه در کوهستان در ملک رانا واقع است
6.
در کنار تال کاکریه سناسی که از مرتاضان طایفه هنود اند کلبه درویشانه سا خته منزوی بود چون خاطرهمواره بصحبت درویشان راغب است تکلفانه بملاقات او شتافتم و زمانی ممتد صحبت اورا دریافتم خالی از آگاهی و معقولیت نیست و بآئین دین خود از مقدمات صوفیه وقوف تمام دارد و ظاهرخود را بروش اهل فقر و تجرید موافق ساخته و خود را از طلب و خواهش گذارانیده توان گفت که ازین طایفه بهتر ازوی بنظر فیامده
7.
درین تاریخ از مضمون عرض داشت بهادر خان حاکم فندهار بوضوح پیوست که در سنه هزار و بست و شش هجری که عبارت از سال پارباشد در قندهار و نواحی ان کثرت موش بحدی رسیده که جمیع محصولات غلات و مزوعی و سردرختیهای انولایت را ضایع ساخته اند تا زراعت درو نشده بود خوشه ها بریده میخوردند چون رعایا مزروعات خود را بخرمن در آوردند تا کوفتن و پاک ساختن نصف دیگرتلف شده بود چنانچه ربعی از محصولات شاید بدست در آمده باشد و همچنین از فالیزها و از باغات اثر نماند بمرور چندی آواره معدوم شدند
8.
محصول از اثر نیت نیک بادشاه است مرا بخاطر میرسد که شما بادشاه باشید در وقتی که حاصل باغ را از من پرسیدید نیت شما دگرگون شده باشد لاجرم برکت از میوه رفت سلطان متاثر گشت و ان اندیشته از دل براورد پس گفت یک نوبت دیگر قدحی از اب انار بیار دختر باز رفت وبزودی قدح را لبالب برون اورد خندان و شادان بدست و ان دختر را ازو درخواست و خواستگاری نمود این حقیقت ازان بادشاه حقیقت اگاه بر صفه روز گار یادگار ماند القصه ظهور این اُمور معنی اثار نیت نیک و ثمرات عدالت است هرگاه همگی همت و نیت سلاطین معدلت ائین مصروف و معطوف بر اسودگی خلق و رفاهیت رعایا باشد ظهور خیرات و محصول زراعت و باغات مستبعد نیست و لله الحمد که درین دولت ابد قرین بر سودرختی هرگز محصول رسم نبوده است و نیست و در تمام ممالک محروسه یکدام و یکحبه باین صیغه داخل خزانه عامره و واصل دیوان اعلی نمی شود بلکه حکم است که هرکس در زمین مزروعی باغ سازد حاصل ان معاف باشد امید که حق سبحانه این نیاز مند را همواره بر نیت خیر موافق داراد
9.
که علت طاعون در شهر آگره شابع است چنانچه در روزی قریب بصد کس کم و زیاده در زیر بغل و باکش ران یا درته گلو دانه بر آورده ضایع میشوند و این سال سیوم است که در موسم زمستان طغیان میکند و در اغاز تا بستان معدوم میگردد و از غرایب انکه درین سه سال بجمیع قصبات و قریات (؟؟) آگره سرایت کرده و در فتحپور اصلا اثر این ظاهر نشده حتی در آمان آباد تا فتحپور دو نیم کروه مسانت است مردم انجا از بیم وبا ترک وطن داده بدیگرمواضع پناه برده بودند ناگزیر مراعات حزم و احتیاط از ضروریات دانسته مقرر شد که درین ساعت مسعود بمبارکی و فرخی درمعموره فتحپور نزول موکب منصور اِتفاق اُفتد و بعد از تخفیف بیماری و گرانی ساعت دیگر اختیار نموده بدولت و سعادت ورود رایات جهان کشا بمستقرا لخلافة ارزانی فرمائیم انشاالله تعالی و تقدس
10.
چون تعریف باغ نور منزل و عمارا تی که بتاز گی احداث یافته مکرر بعرض رسیده بود روز دو شنبه بربارگی شوق سوار شده در باغ بوستان سرا منزل گزیدم روز سه شنبه دران گلشن دلکشا بعیش و فراغت گذاریده شب کم شنبه باغ نور منزل بورود موکب مسعود اراستگی یافت این باغی است مشتملبر سیصدو سی جریب به گزالهی و دور ان را دیوار عریض رفیع از خشک و اهک و ریخته براوره در غایت استحکام و درمیان باغ عمارت عالی و نشیمن گاه به تکلف و حوضهای لطیف ساخته شده ودر بیرون دروازه چاه کلانی ترتیب یافته که سی و دو جفت گاو متصل اب میکشند و شاه جوئی درمیان باغ در امده بحوضها میریزد و غیرازین چندین چاه دیگر است که اب انها بحوضها وچمن ها تقسیم می یابد بانواع و اقسام فواره و ابشار زینت افزوده و تالابی درمیان حقیقی باغ واقع است که بآب باران پرمیشود اگر احیاناً درشدت گرما اب ان رو بکمی نهد از اب چاه مدد میرسانند که پی.سته لبریز باشد قریب یک لک و پنجاه هزار روپیه تا حال صرف این باغ شده و هنوز نا تمام است و مبلغها بساختن خیابانها و نشانیدن نهال ها صرف خواهد شد و نیز قرار یافته که میان باغ را از سرنو حصر نموده راه مداخل و مخارج آب را بنوعی استحکام بخشند که همیشه پرآب باشد و اب ان از هیچ را هی بدر نرود و نقصان پذیرد یمکن که قریب بدو لک روپیه بهمه جهت صرف شود تا باتمام رسد
11.
روز یکشنبه شانزدهم ازدهلی [Page 283] کوچ کرده شد روز جمعه بست و یکم به پرگنه کرانه نزول سعادت اتفاق افتاد پرگنه مذکور وطن مالوف مقربخان است آب و هوایش معتدل و زمینش قابل مقربخان دانجا باغات عمارات ساخته چون مکرر تعریف باغ او بعرض رسیده بود خاطر را بسیرآن رغبت افزود روز شنبه بیست و دوم با اهل حرم از سیر ان باغ محظوظ گشتم بی تکلف باغی است بغایت عالی و دلنشین انچه دیوار پخته دور ان برکشیده و خیابانهارا فرش بسته یکصد و چهل بیگهه است درمیان باغ حوضی ساخته است طول دویست و بیست درع عرض دویست درع و درمیان حوض صفه ماهتابی بیست و دو درع مربع و هیچ درخت گرم سیری و سرد سیری نیست که دران باغ نباشد از درختهای میوه دار که در ولایت میشود حتی نهال پسته سبز شده سروهای خوش قدباندام دیده شد که تاحال باین خوبی و لطافت سرو بنظر در نیامده باشد فرمودم که سروها را بشمارند سیصد درخت بشمار درآمد در اطراف حوض عمارات مناسب اساس یافته هنوز درکارند
روز مبارک شنبه دواز دهم از سیر باغ سهرند خوش وقت گشتم از باغ های قدیمی است و درخت های سال رسیده دارد طراوتی که پیش ازین داشت نمانده معهذا غنیمت است خواجه و یسی که از زراعت و عمارت صاحب وقوف است محض بجهت مرمت این باغ او را کروری سهرند ساخته پیش از ساعت کوچ از دارالخلافه آگره رخصت فرموده بودم و بقدر ترتیب و مرمت نموده مجددآ تاکید کرده شد که اکثر درختهای کهنه بی طراوت را دور ساخته نهالهای تازه بنشاند عراق بندی را از سرنو صفا داده عمارت های قدیم را تعمیر نمایند و دیگر عمارات از حمام وغیره در جای مناسب حکم شد که آساس نهد
12.
درینملک بوزه می سازند از نان وبرنج که ان را سرمیگویند غایتاً ازبوزه بسیار تند تر و مدارخوراک این مردم برسراست و هر چند کهنه تر باشد بهتر است و این سر را درخم کرده و سر خم را محکم بسته دو سال و سه سال در خانه نگاه می دارند و بعد ازان زلال روی خم را گرفته انرا آچهی می نامند و آچهی ده سال هم میباشد و پیش انها هر چند کهن سال تربهتر واقل مدت یکسال است
13.
در کشتوار گندم و جو و عدس و ماش و ارزن فراوان میشود بخلاف کشمیر شالی کمتر دارد زعفرانش از زعفران کشمیر بهتر ترو قریب بصد دست از باز جره گرفته می شود نارنج و هندوانه از فرد اعلی بهم میرسد خریزه اش عالم خریزه کشمیر است و دیگر میوه ها از انگور و شفتالو زردآلو امرود ترش میشود اگر تربیت کنند یمکن که خوب شود سنهسی نام زرمسکوک [Page 298] که از حکم کشمیر مانده یک و نیم آن را بیک روپیه میگیرند و درسواد او معامله پانزده سنهسی که ده روپیه باشد بیک مهر بادشاهی حساب کنند و دوسیر بوزن هندوستانرا یکمن نامند و رسم نیست که از محصول زراعت راجه خراج یگیرد برسر هر خانه در سالی شش سنهسی که چهار روپیه باشد میگیرد زعفران را در کل بعلوفه جمعی از راجپوتان و هفتصد نفر توپچی که از قدیم نوکر اند تنحواه نموده غایتاً در وقت فروختن زعفران از خریدار بر سر منی که عبارت از دوسیر باشد چهار روپیه میگیرد و کلیه حاصل راجه برجریمه است و باندک تقصیری مبلغ کلی می ستاند و هر کس را متمول و صاحب جمعیت یافتند بهانه انگیخته انچه دارد پاک میگیرند بهمه جهت لک روپیه تخمیناً وز حاصل حصه او باشد و دروقت کار شش هفت هزار پیاده جمع میشود و اسپ درمیان انها کم است قریب پنجاه اسپ از راجه و عمدهای او بوده باشد محصول یکساله دو و جهه انعام دلاور خان مرحمت شد از روی تخمین جاگیر هزاری ذات و هزار سوار بضابطه جهانگیری بوده باشد چون دیوانیان عظام و کرام نسق بسته بجاگیردار تنخواه نمایند حقیقت باز قرار واقعی ظاهر خواهد شد که چه مقدار جاست
14.
ولایت کشمیر سی و هشت پرگنه است انرا دو نصف اعتبارکرده اند بالای آب را آمراج گویند و پایان آب را کامراج نامند ضبط زمین و دادستد زر و سیم درین ملک رسم نیست مگر جزوی از سایر جهات و نقد جنس [Page 299] را بخر وار شالی حساب کنند هر خرواری سه من و هشت سیر وزن حال است کشمیریان دو سیر را یکمن اعتبار کرده اند چهار من را که هشت سیر باشد یک ترک و جمع ولایت کشمیر سی لک و شصت و سه هزار و پنجاه خر وار یازده ترک است که بحساب تقدی هفت کرور و چهل و شش لک و هفتاد هزار دام می شود و بضابطه حال جای هشت نزار و پانصد سوار است راه در آمد بکشمیر متعذر بهترین راه ها بهیمر و پگلی است اگرچه راه بهمیر نزدیک تر است لیکن اگرکسی خواهد که بهار کشمیر را در یابد منحصر در راه پگلی است و دیگر راهها درین موسم از برف مالا مال می باشد اگر به تعریف و توعیف کشمیر پردازد دفترها باید نوشت ناگزیر مجملی از اوضاع و خصوصیات ان رقمزده کلک بیان میگردد
15.
برنج از همه بیشتر یکمن که سه حصه برنج و یک حصه سایر حبربات بوده باشد مدار خورش اهل کشمیر بر برنج است اما زبون می شود و خشکه تر می پرند و می گذارند که سرد شود بعد ازان می خورند و اتر ا بتهه میگویند طعام گرم خوردن رسم نیست بلکه مردم کم بضاعت حصه ازان بتهه شب نگاه میدارند و روز دیگر می خورند نمک از هندوستان می ارند در بتهه نمک انداختن قاعده نیست سبزی در آب می خوشانند و اندک نمکی بجهت تعیر ذایقه دران می اندازند و با بتهه می خورند [Page 301] مردم اینملک انچه سوداگر و اهل حرفه اند اکثر سنی اند و سپاهیان شیعه امامیه و گرهی نوربخشی
16.
وطایفه فقرا میباشند که انها را ریشی گویند اگرچه علی و معرفتی ندارند لیکن به بی ساختگی و ظاهر آرائی میزیند و هیچکس را بد نمی گویند زبان خواهش و پای طلب کوتاه دارند گوشت نمیخورند و زن نمیکنند و پیوسته درخت میوه دار در صحرا مینشانند باین نیت که مردم ازان بهرور شوند و خرد ازان تمنع بر نمیگیرند قریب دو هزار کس ازین گروه بوده باشند و جمع از برهمنان اند که از قدیم درین ملک میباشند و مانده اند و بزبان سایر کشمیریان
17.
در کشمیر بیشوس ترین میوها اشکن است میخوش میباشد ازآلو بالوخورد تر غایتاً در چاشنی و نزاکت بسیار بهتر و در کیفیت شراب سه چهار آلو بالو بیشتر نمی توان خورد و ازین درشبان روزی تاصدهم بمزه می توان گزک کرد خصوصاً از قسم پیوندیش حکم فرمودم که بعد ازین اشکن را خوش کن می گفته باشند ظاهر در کوهستان بداخسان و خراسان می شود مردم انجا بجمدمی گویند انچه از همه کلان تر است نیم مثقال بوزن در امد شاه آلو درچهارم اردی بهشت مقدار نخودی نمایان شد در بیست و هفتم رنگ گردانید در پانزدهم خور داد بسمال رسید و نوبر کرده شد شاه آلو بذایقه من از اکثر میوه ها خوشتر می امد
18.
روز دوشنبه سی ام نخست تماشای سرچشمه انچ نموده شد این موضع را حضرت عرش اشیانی به رامداس کچهواهه [Page 313] مرحمت نموده بودند و او در دامن و فراز چشمه عمارات و حرضها ساخته بی تکلف سر ملزلی است در غایت لطافت نفاست آبش در کمال صفا و عذوبت ماهی * بسیار درو شناور
19.
در راجور رود خانه ایست آبش در برسات بغایت مسموم میشود اکثر مردمش را در زیر گلو بوغمه بر می آید و زرد ضعیف میباشند برنج راجور بهتر از برنج کشمیر است ینفشه خود رو و خوشبو درین دامن کوه میباشد
20.
شب شنبه سیزدهم ماه مذکور خسرف شد شرایط نیازمندی بدرگاه ایزد متعل و قادر پر کمال ظاهر ساخته مناسب وقت از نقد و جنس برسم خیرات و تصدقات بفقرا و مساکین و او باب استحقاق قسمت شد
درین ایام سعادت فرجام که رایات فتح و فیروزی هر ولایت همیشه بهار کشمیر بدولت و بهروزی بسیر و شکار خوشوقت بود عرایض متصدیان ممالک جنوبی بتواتر رسید مشتملبر انکه چون رایات ظفر آیات از مرکز خلافت دور اشتافته دنیا داران دکن از بید ولتی و کم فرصتی نقض عهد نموده سر بفتنه و فساد برداشته اند و پائی از حد خویش بر تر نهاده بسیاری از مضافات احمدنگر و برار را متصرف گشته اند چنانچه مکرو کشتها و علف زارها است چون در مرتبه اول که رایات جهانکشا به تسخیر ممالک جنوبی و استیصال ان گروه صخذول العاقبت نهضت فرمود و خرم بهراولی لشکر منصور سرفراز گشته به برهان پور رسید از کریزت و حیله سازی که لازمه ذات فتنه سرشت انهاست او را شفیع ساخته ولایت باشاهی را واگذاشتند و مبلغها بر سم پیشکش از نقد و جنس بدرگاه از سالداشته تعهد نمودند که بعد ازین سررشته بندگی از دست ندهند و پای از حد ادب بیرون ننهند چنانچه در اوراق گذشته نگاشته کلک سوانح نگار گشته بالتماس خرم در قلعه شادی آباد ماندو روزی چند توقف اتفاق افتاد باستشفاع او برتضرع وزاری انها بخشوده آمد الحال که از بدذاتی و شوره پشتی نقض عهد نموده از شیوه اطاعت و بندگی انحراف ور زیده اند باز عساکر اقبال بسر کردگی او تعین نمودم که تا سزای ناسپاسی و بد کرداری خود دریافته موجب عبرت سایر تیره بختال خیره سر شود لیکن چون مهم کانگره بعهده او بود اکثر مردم کار آمدنی خود را بآنخدمت فرستاده بود روزی چند در انصرام این اندیشه کوشش نرفت تا انکه درینولا عرایض پی در در رسید که غنیم قوت گرفته قریب شصت هزار سوار اوباش گرد آورده اکثر ملک باشاهی را متصرف شده اند و هر جا تهانه بود بر داشته در قصبه مهکر پیستند مدت سه ماه در انجا بامخالفان سیه روزگار در رزم و پیکار بودند و درینمدت سه جنگ حسابی شد و هربار بندهای جان نثار بر مقهوران تیره روزگار اثار غلبه و تسلط ظاهر ساختند چون از هیچ راه غله و اذوقه باردونمیرسید و انها بر اطراف معسکر اقبال بتاخت و تاراج مشغول بودند عسرت غله [Page 322] به نهایت انجامید و چهار و اها زبون شد ناگزیر از بلا گهات فردو آمده دربابور ثوقف گزیدند ان مقهوران به تعاقب دلیر شده در حوالی بالاپور آمده بقزاقی ترکی گری پرداختند بندهای درگاه شش هفت هزار سوار از مردم گزیده و خوش اسپه انتخاب نموده بر سر بنگاله مخالفان تاختند انها قریب شصت هزار سوار بودند مجملاً جنگ عظیم شد ربنگاه انها بتاراج رفت وبسیاری را کشته وبسته سالماً وغنماً مراجعت نمودند در وقت برگشتن باز آن بیدولتان از اطراف هجوم آورده جنگ کنان تارادو آمدند از جانبین قریب بهزار کس کشته شده باشند برین حمله مدت چهار ماه در بالا پور توقف نمودند چون عسرت غله به نهایت انجامید بسیاری از قلقچیان از بنده گیریخته بمخالفان پیوستند و پیوسته جمعی راه بی حقیقتی سپرده در زمره مقهوران منتظم میگشتند بنابرین صلاح در توقف ندیده به برهانپور آمدند باز آن سیه بختان از پی در آمده برهانپور را محاصره نمودند تا مدت شش ماه در گرو برهانپور بودند اکثر پرگنات ولایت برارو خاندیش را متصرف گشتند و دست تطاول و تعدی بر رعایا و زیردستان دراز ساخته به تحصیل پرداختند چون لشکر محنت و تاب بسیار کشیده بود و چاروها زبون گشته نمی توانستند از شهر برآمده تنبیه براصل نمایند و این سبب افزونی غرور و نخوت و زیادتی پندار و جرات کوته اندیشان کم فرصت گشت و مقارن اینحال نهضت رایان اقبال بمستقر سریر خلافت اتفاق افتاد و نیز بعنایت ایزد سبحانخ کانگره مفتوح گشت بنابرین
21.
چون مدت دوسال بندهای درگاه بآن مقهوران در زدو خورد بودند بانواع و اقسام رنج و تعب از بیجاگیر و عسرت غله کشیده بودند از سواری دایمن اسپان زبون شده بنابران نه روز در سرانجام لشکر توقف افتاد درین نه روز سی لک روپیه و چسه بسیار به سپاه منصور قسمت نموده و سزاولان گماشته مردم را از شهر بر آورده اند و هنوز بهادران رزم دوست دست بکاو نبرده بودند که آن سیه بختان تاب مقارمت انیاورده مانند بنات لنعش ازهم پاشیدند و جوانان تیز جلو از عقب در آمده بسیاری را به تیغ انتقام بر خاک هلاک انداختند و بهمین دستور فرصت نداده زده و کشته تا کهرکی که جای اقامت نظام الملک وغیره مقهوران بود بردند یک روز پیشتر آن بد اختر از رسیدن افواج قاهره آگاهی یافته نظام الملک راباهل و عیال و احمال و اثقال بقلعه دولت آباد برده بود جائیکه دریش چهله و خمچه داشت پشت به قلعه داده نشست و بیشتر از مردم او بر اطراف ملک پرگنده شدند سران لشکر ظفر اثر باسپاه کیند خواه سه روز دربلده کهوکی توقف نموده شهری را که مدت بیست سال تعمیر یافته بود بنوعی خواب ساختند که در بیست سال دیگر معلوم نیست که برونق اصلی باز آید مجملاً بعد از انهدام ان بناها رای ها بران قرار یافت که چون هنوز فوجی از مقهوران قلعه احمد نگر را محاصره دارند یک مرتبه تا انجا رفته ارباب فتنه را تنبیه بر اصل نموده از سرنو سامان اذوقه کرده کمک گذاشته باید برگشت و باین عزیمت روانه شده تاقصبۀ پتن شتافتند و غیر مقهور مزور حلیه ساز وکلا و امرا فرستاده شررع در صجز و زاری نمود که بعد ازین سرشته بندگی و دو لتخواهی از دست ندهم و از حکم قدم بیرون نه نهم و انچه فرمان شود ازپیشکش و جریمه منت داشته بسرکار می رسانم اتفاقاً درین چند روز عسرت تمام از گرانی غله در آردو راه یافته بود و نیز خبر رسید که جمعی از مقهوران که قلعه احمد نگررا محاصره داشتند از طنطنه نهضت لشکر ظفر اثر ترک محاصره نمودند و از دور قلعه برخاستند بنابرین فرجی بکمک خنجر خان فرستاده مبلغی برسم مدد خرچ ارسال داشتند و خاطر از همه جهت پرداخته دولت خواهان مظفر و منصور باز مراجعت نمودند و بعد از عجز و زاری بسیار مقرر گشت که سوای ملکی که از قدیم درتصرف بندهای درگاه بود موازی چهارده کروه دیگر از محالی که متصل بسرحدهای بادشاهی است واگذارند و ینجاه لک روپیه برسم پیشکش بخزانه عامره رسانند
22.
بچند روز عرایض متصدیان صوبه قندهار مشتملبر عزیمت دارای ایران تسخیر قندهار رسیده بود و خاطر مداقت ائین نظر بر نسبت های گذشته و حال تصدیق [Page 345] اینمعیی نمینمود تا آنکه رضد شت فرزند خانجهان رسید * که شاه عباس با لشکر های عراق و خراسان آمده قلعه قندهار را محامره نمود حکم فرمودم که ساعت بجهت بر آمدن از کشمیر مقرر نمایند خواجه ابوالحسن دیوان و صادق خان بخش پیشتر از موکب منصور بلاهور شتافته تا رسیدن شاه زادهای عالیمقدار با لشکر دکن و گجرات و بنگاله و بهار و جمعی از امرای که در رکاب ظفر قرین حاضر اند و انچه پی در پی از محال جاگیر خود برسند نزد فرزند خانجهان بملتان روانه سازند همچنین توپخانه و حلقه های مست فیلان خزانه و سلاح خانه سامان نموده فرستد چون مابین ملتان و قندهار آبادانی کمتر است بی تهیه اذوقه فرستادن لشکر صورت پذیرنه بنابرین مقرر شد که عله فروشان را که باصطلاح هندبنجاره گویند دلاسا نموده زر داده مقرر فرمایند که همراه لشکر ظفر اثر باشند تا از ممر اذوقه تنگی نکشند اینجا بنجاره طایفه ایست مقرر بعضی هزار گاو و بعضی بیشتر یا کمتربه تفاوت میدارند غله ازبلوکات بشهرها آورده میفروشند و در لشکرها همراه میباشند و در چنین لشکری اقلاً صد هزار گاو بلکه بیشتر همراه خواهد بود امید که بتوفیق کریم کارساز لشکربعدت و آلات سامان شود که اصفهان که پای تخت اوست هیچ جا تامل و توقف رو ندهد بخانجهان فرمان شد که زنهار تا رسیدن عساکر منصور از ملتان قصد آن جانب ننماید و اضطراب نکند و گوش برحکم دارد بهادر خان اوزبک بعنایت اسپ و سر و پا سرفراز گشته بکمک لشکر قندهار مقرر شد فاضل خان بمنصب دوهزاری ذات و هفتصد و پنجاه سوار ممتاز گردید چون بعرض رسید که فقراء کشمیر در زمستان از شدت سرما محنت میکشند و بسختی و دشواری میگذرانند حکم فرمودم که قریه از اعمال کشمیر که سه چهار هزار روپیه حاصل آن بوده باشد حواله ملا طالب اصفهانی نمایند که در و جه لباس فقرا و گرم کردن آب بجهت وضو ساختن در مساجد باید که صوف نماید چون بعرض رسید