Maasir-I-Alamgiri
About this text
Introductory notes
Maasir-i-Alamgiri is an account of Emperor Aurangzeb's(1620-1707) reign. It was composed after the death of the emperor by Saqi Musta'd Khan at the behest of Inayetullah Khan Kashmiri, the emperor's last secretary. The chronicle is abridged in comparison to Alamgirnamah. Saqi Musta'd Khan was a munshi and diwan in the establishment of Bakhtawar Khan, who authored Mirat-ul-'Alam. The printed Persian text was edited by Maulvi Agha Ahmad Ali and published by Bibliotheca Indica, Asiatic Society of Bengal. The chronicle was translated into English by Sir Jadunath Sarkar and published in 1947. Our selections here feature excerpts on famines, scarcity of provisions, vegetation and taxation.
1.
چون در اکثرمحالِ مملکت سپهربسط غلا رو داده بود حکم شد بغیر لنگرهای مقرّر هر سال ده لنگر در شهرِ دارالخلافه و دوازده لنگردر پرگناتِ نواحی جهةِ مساکین ترتیب دهند – و همچنین در لاهور مقرّر گشت – سوسوای نقودِ مستمرّه که در محرّم و رجب و شعبان و رمضان و ربیع الاوّل و ذی الحجّه انفاق می شود درین سال مضاعف قسمت یافت و بامرا تا هزاری فرمان رفت که از جانب خودها رواتب خیر مرتّب دارند تا عسر بیسر مبدّل نشد رسمِ این خیر منقطع نشد *
2.
ذکر تتّمه وقائعِ آشام چون خانخانانِ سپه سلار جهتِ گذرانیدنِ ایاّمِ برسات در متهراپور رحلِ اقامت افکند و تمامِ روی زمین را آب گرفت آشامیان دلیری آغاز کردند و چون سپاه را مجالِ سواری نبود شوخئ آنها از حد گذشت و را جه هم ازکوهستانِ نامروپ برآمد تهانها برخاست آذوقه مفقود گشت و باثرِ سمّیتِ هوا وبا بهم رسیده جمعی کثیر بساط حیات درنوشتند و در جمیعِ ولایت آشام این حالت سرایت کرده خلقی انبوه از مخالفان نیز در کوهشتان بدرکاتِ جهنّم پیوستند و درین مدّت قوتِ اهلِ لشکر و دواب برنج و گوشتِ گاو که از مخالفان بسیار بدست آمده بود و چارۀ جز صبرنبود منتظرِ انصرامِ ایاّم برسات بودند در اواسط باران روی بکمی آورد و درین ضمن کشتیهای آذوقه نیز رسید –
3.
در عهد سلطنتِ اعلی حضرت هر سال در پنج ماه مبلغِ هفتادونه هزار روپیه بواسطۀ صدرالصّدور انفاق می شد و درهفت ماهِ دیگر وجهی نبود حکمِ احسان ترام صادر شد که در پنج ماه بدستورِ سابق عمل نموده در هفت ماهِ دیگر هر ماه ده هزار که از سابق ولا حق سالی یک لک [Page 47] و چهل و نه هزار روپیه باشد باربابِ استحاق انفاق شود
4.
بعرضِ خدیوِ فریادرس رسید که در لاهور غلّه گران شد حکم شد ببلغوذ خانه بیست روپیه یومّیه دیگر نیز مقّر نمایند – از واقعۀ کابل بمسامعِ قدسی رسید که والئ بلخ و بخارا باهم هنگامه دارند و هر دوجا گرانئ غلّه بمرتبه ایست که مردم از [Page 170] خوردنِ میته و دیگر محرّمات خود را بازنمیدارند چهاردهم معروضِ والا گردید جمدة الملک اسدخان از برهانپور روانۀ اورنگ آباد شد جان بیگ ولدِ سحبان بیگ آتش خان خطاب یافت – حکم شد یکشنبه و پنجشنبه عنایتخان و کفایت خان برای عرضِ مطالبِ دیوانی بحضور می آمدباشند – آسایش بانو دخترِ مراد بخش زوجۀ خواجه محمّدصالح در پردۀ عدم رفت – امیرخان صوبه دار کابل بیست وهفتمِ شهرِ ربیع آلاخر بمحالِ خدمت رسید -
5.
ماجرای قحطِ لشکرِ شاهِ عالیجاه محمّداعظم شاه بعرضِ مقدسِ جهان پادشاه رسید که یکدانه گندم بصد آدم دامِ فریب میگسترد- و بخوفِ آنکه نخود نمانده بخود میمانم تمامِ لشکرخط به بینی میکشد – هرروز بر مورچال هنگامۀ داروگیر برق سوز است – و معرکۀ زد و خورد آتش افروز – باافواجِ نواحی آویزشهای سخت رو میدهد و گُلِ خواب و خور که لازمِ زندگیست هرگزبو نمیدهد – اجل را روز بازار است – و سرمایۀ معیشت از اطراف هیج نمودار – حسب الحکمِ مطاع بنامِ پادشاهزادۀ عالیجاه زیبِ تحریر یافت هرگاه حال برین منوال است با افواج بدرگاهِ جهان پناه بیایند – پادشاهزاده بعد وصولِ حکم مجلسِ کنگاش با عمدهای آزمون کار آراستند – اوّل حسن علی خان بهادر عالمگیر شاهی موردِ التفات گردید که سرانجامِ مهامِ یساق موقوف براّتفاقِ بندهای پاشاهیست بدین مضمون حکمِ محکم از جنابِ خلافت صادر گردیده – رای شما درین مقدّمات صلح و جنگ و شتاب و درنگ رزین و متین است – [Page 264] بدینگونه متاعب و مصایب بسیار دیده و کشیده اید – درین مقدّمه چه اندیشیده اید – خانِ مومی الیه پاسخ گذار شد که نظر بر اصلاحِ لشکر و رفاهِ عمومِ خلق مصلحت در برخاستن است – هرگاه در مهمِ بلخ پادشاهزاده مرادبخش را بنا بربواعثِ شتّی تاب و توانِ استقامت نماند کام ناکام بحکمِ اعلی حضرتِ فردوس آستان دست از محاصوه و محاربه برداشته رهگرای حضور شده بود – انچه برخلق میگذرد ظاهر است و بصاحبِ عالمیان خود حکم رسیده بعدازین دیگران مخاطب شدند همگنان موافقِ رای خانِ مشارً الیه تادیۀ جواب نمودند – پادشاهزاده فرمودند از خود کفتید از من بشنوید – محّمداعظم با دو پسرو بیگم تا جان دارد ازین مهلکه نخواهد برخاست – بعدازین حضرت تشریف تا جان دارد ازین مهلکه نخواهد برخاست – بعدازین حضرت تشریف می آرند تجهیز نعش میفرمایند رفقا را در بودن و رفتن اختیار است – بمیامن پایدارئ آن مربّع نشین چاربالش مآل اندیشی و جگوداری همگنان باتّفاق معروض داشتند * ع * هزار جانِ گرامی فدای هّمت باد * *ع* صلاحِ ماه سه آنست کان تراست صلاح * آری عزمِ جزِم خدارندانِ ناموسِ ملک و ملّت *ع* قضای آسمانست این و دیگرگون نمیگردد * چون مراتبِ عزیمتِ استقامت طوّیتِ پادشاهزاده بدینگونه بعرضِ مقدّس رسید نمودارِ کفیل رزقِ جهانیان اعظم مظهرِ رحمتِ رحمن شانزدهمِ ذی القعده بهادر فیروز جنگ را لشکری گران و رسدی ازشارفراوان که گاوِ زمین [Page 265] اکر از تحمّلِ آن بستوه آید شاید بکوملک و خرجِ افواجِ در یاامواج گسیل فرمودند – حکمِ والا صادر شد که داغِ اسبِ سیّوم و چهارم بمنصب دارانِ صدی و چهارصدئ رکاب و متعیّنۀ یساقِ باتّساق معاف – کارپردازانِ حضورِ پرنور اسبانِ از داغ برآورده در سرِکار والا خرید نمایند – و نزدِ پادشاهزاده بغرستند تا بمردمی که اسبانِ آنها تلف شده بطریق انعام بدهند -
6.
در خلالِ این ایاّم از نوازلِ آسمانی بارشِ طوفانی دریای ماجرا؟ طغیانی کرد – رسیدنِ رسد از حوالی مفتود گردید – قحط را روزبازار بهم رسید – ماتم زدگی تازه شد – از مشاهدۀ حالتِ بی نوایانِ ضعیف و ناتوانانِ هلاکت ردیف گندم سینه چاک گردید – نخود بینی برخاک مالید – برنج برنج افتاد – آه و فریادِ غلا گرفتاران [Page 292] حار؟ ناپدید شدنِ غلّه از چهار سوی اردو درداد – از مردمِ شهرِ حیدارآباد متنقّسی زنده نماند – خانها و دریا و صحرا پراز مرده بود – و همچنین حالتِ لشکرگاه – شبانه گرداگردِ دولت خانۀ پادشاهی انبارِ مُردها می شد روزانه کنّاسان از صبح تا شام کشیده برکنارِ دریا می انداختند – باز شب وروز همان هنگامه زنده از خوردنِ میتۀ انسان و حیوان اجتنابی نداشت – و کروه کروه که نظر کار میکرد از لاشِ مُردها کوهچها نمودار بود – افراطِ بارانِ لاینقطع گوشت و پوست را گداخت – و الّا نعفّنِ هوا کارِ بقیة الّسیف زندها نیز می ساخت – بعد چند ماه که باران استاد پلهای سپید استخوان شبیه کوهچهای برف از دور سیاهی میکرد- فضل و کرمِ حق شاملِ حالِ باقی ماندها شد که باران رو بکمی گذاشت – طغیانِ دریا برطرف شد – از نواحی رسد رسید – بجای سردار خان کروره گنج سیّد شریف خان پسرِ قدوةالمشایخ میر سیّد محمّدِ قنّوج اُستاد اعلی حضرت که از فضل و شعور و دیانت بعره ور بود مقّرر گشت – و بیمنِ نیّتِ خیرنهمتِ کفیل *ارزاقِ جهانیان گرانی برطرف شد – و ارزانی خاطرخواهِ عالمیان گردید
7.
و بعد سه مقام ازین مقامِ نزهت نظام لشکرِ معلّی جناحِ انتهاز گشود – سیّومِ جمادی الاولی سوادِ گلبرکه بورودِ برکات آمود زینتِ ارم گرفت – بزیارتِ مرقد شریفِ قدوة الوصلین میر سیّد محمّدِ گیسودراز رحمه الله ثواب اندوختند – و جلبابِ تنگدستئ سکنۀ آن مکانِ خیر از سرشان براند اختند – پس از هفت روزه توقّف علمِ توجّه بدارالظّفرِ بیجاپور برافراشته شد – بیست و دوّمِ ماهِ مذکور آنشهر که بمرورِ مدّتها از نا خداوندی وادی نمودار شده بود بنزولِ آبادی شمولِ مالکِ معموره دلها پادشاهِ عالم آرا شکِ امصارِ اطواف و و اقطار گردید- از هر صنف ساکنان و قفرا و گوشه نشینان که بسببِ برهمزدگئ شهر و نواحی باقصی مرتبۀ احتیاج رسیده بودند ازاتحالت برآمدند –
8.
حاجی شفیح خان بدفتردارئ تن از تغیر موسویخان اوراقِ پریشانئ خود جمع نمود – و دویمین از تغیرِ اولّین بخدمتِ دیوانئ دکهن در سرمایۀ عزّتِ خود افزود – بجمیعِ بندهای حضور و صوبجات خلاعِ بارانی مرحمت شد – ابوالخیر خان پسرِ عبد العزیز خان بخدمتِ قلعه دارئ را جگذه جمعیّتِ دربست حاصل کرد – مختار خان از تغیرِ مخلص خان بخدمتِ میرآتشی چهرۀ شادمانی برافروخت – و او از تغیرِ محمّد یارخان خدمتِ عرض مکرّر یافت – منظورِ نظرِ کرم میر عبد الکریم بجایزۀ نکوخدمتئ کروره گنج (که فووانی و ارزانی برابرِ قحط و غلای حیدر آباد نمود فاحش کرد و در والا بارگاه مستلزمِ مجرا گردید ) بخطابِ ملتفت خان موردِ التفاتِ شایان – در امثال و اقران بنام آورئ نمایان شد -
9. پیانِ انتراعِ قلعۀ پرلی بحسنِ تدابیرِ پادشاهِ ممالک گیر و سعئ بهادوانِ فرمان پذیر
بموهبتِ راهبِ بیخواسته بخشا چون عالمگیرِ ممالک کشا خاطر [Page 425] از گشاد و بستِ قلعۀ اعظم تارا وا پرداختند – و قلعه دار و فوجدار مقرّر ساختند خواستند پرلی گده را لکد مالِ رخشِ اقبال فرمایند – فتح الله خان فرمان پذیر گردید که منقلا بشتابد و بمحاصره پرداختن سرِگردنِ باغئ طاغی برتابد – خانِ مسطور همان روز بقلعه رسید و برجی را که دریچۀ از قلعه زیرِ آن واقعست مطرحِ نظرِ مورچال دوانی نمود – و بگار پیش بردن کمرِ امتثال بربست – و کارپردازان بتبعیّتِ حکمِ محکم مصالحِ قلعه گیری را که برای انتراعِ قلعۀ ستارا مهیاّ کرده بودند طرفةً درپای قلهۀ پرلی رسانیدند – بیست ودوّمِ ذی القعده خدیوِ آفاق گیر در سه روز آن مسافت قطع فرموده ساحتِ پیش روی دروازۀ قلعه را مضربِ خیامِ فلک احتشام نمودند – دایرۀ فلک شانِ پادشاهزادۀ جهان پیشِ دولتخانۀ پادشاهی قرار گرفت – روح الله خان میرمورچال گردید- چین قلیج خان بهادر و مردمِ شاهی و دیگر لشکرِ ظفرپیکر اضلاعِ کوه قلعه ام آسمان فرسا – پرلی میگفت تیغم بر جوشنِ او کارفرماست- اگر ستاره گفتی آسمان پشتۀ از کوهِ منست – پرلی گفتی آسمان سایۀ شکوهِ من است – بالجمله خانِ فتح نشان از وزوزانت و رصانتش حسابی برنداشته در مورچال بردن و توپهای رعدآوازِ برقانباز برفلک پشتۀ سرکویش برآوردن کار ستانی بروی کار آورد که آنچه سالها در سرانجامش سرآمدی در روز ها سامان داد- لیکن چه نویسم از فزونئ [Page 426] باران و کمئ غلّه و کاه که از نصوّرِ نگارِ مهابتش چشمۀ محبره خشک گشته – و در تفکّرِ طرازِ شدایدش قامتِ خامه باریک نالی گردیده – ابرِ سیاه روزی روزان و شبان چون اشکِ یتیمان جاری بود – و از دستِ بیدادش خانه بآب دادها در ناله و زاری *بیت * کس نمی گفت باین بیهده آب * بکجا میروی ای خانه خراب القصّه بسببِ طغیانِ دریاها و نرسیدنِ رسد از اطراف قحط را روز بازار بود و عیش را وعدۀ روزِ شمار –
10.
و حضرت در قراعتِ قرآنِ مجید الحمدُ لله الّذی سخّرلنا هذا بتفاؤل [Page 459] گرفته حصار را بسخّرلنا موسوم گردانیدند و منتظرانِ لطیفۀ فتح گلپانگ الحمدُ لله الّذی سخّرلنا بگوشِ حملۀ عرش رسانیدند – جبّذا کوه -و زمینِ این سرزمین که جز سبزه و گل اثری از کوه و زمین نیست و تماشائیانِ ایزدی صنایع را غیرِ گلگشتِ این کوه و دشت و بستانسرا بسزا نه – درختی ندارد که نفعی از او نتوان دید – گلی ندارد که درکاخِ دماغ بوی فیضی از و نتوان شنید – هردانه درین بهن دشت از شمار و عقاقیر خراجِ امصار خیر – هر خاکی ازو در دامنگیری دلاویز – بالجمله بختِ بیدار و طالعِ جاویدبهارِ پادشاهِ روزگار را نازم که حضرتِ آفریدگار این صنایع و بدایع را برای تفرّجِ آن نخبۀ -ودایع آفریده – و از گل تا خار محکومِ حکم آن بحکومت سزا گردانیده
11.
پس از اقامتِ ششماه و هزده روز باوجودِ قحط و غلا از ممرِ خشک سالی و غزبامرگی و ضعفانالی که گندم از مشاهدۀ جگرسوزئ آدم سینه چاک – نخود از دوربینی صاتمیان بیخود که نخواهد ماند و نخود میمانم بینی برخاک ؟ - برنج از دردِ نایانتِ تباه حالان برنج شاه گنج از افغان گدایانِ مالامال درد گنجاگنج بود – امّا اگر آسمان برگردد بگردد عزمِ قدر جزم برنمیگردد *
12.
و اوسطِ ایاّمِ سلطنت اخذِ جزیه از هنود مطابقِ شریعتِ غرّا قرار یافته چنانچه ر ممالکِ محروسه بعمل آمد – و این چنین حسنۀ غریب در هندوستان بهیج از منه بوقوع نیامده و هنود باین حد مهان نبوده اند – شرایفِ خیرات و مبرّات و ادرارات آنقدر بمعرضِ وقوع و موقفِ ظهور میرسید که از سلاطین و ملوکِ ماضیه عشرِ عشیر آن واقع نشده – و در ماه مبارکِ رمضان شصت هزار روپیه – و در شهورِ دیگر کمتر ازان بمستحقّان میرسید – و بلغورخانهای متعدّد در دارالخلافه و و امصارِ دیگر برای قوتِ عجزه و مساکین مقرّر بود – هرجا که بجهتِ نزولِ مسافران و متردّدان رباط و سرا نبود احدات یافته – و ترمیمِ مساجدِ ممالکِ محروسه از سرِکار فیض اثار و امام و موذّن و خطیب معیّن بود – چنانچه مبلغِ خطیر و زرٍ کثیر مصروف این امر میشد – و در جمیعِ بلاد و قصباتِ این کشورِ وسیع فضلا و مدّرسان را بوظایف لایقه از روزانه و املاک موظّف ساخته برای طلبۀ علم وجوهِ معیشت درخورِ حالت و استعداد مقرّر فرمود بودند
13.
از جمله عطایای عام آنست که باجِ غلاّت و حبوبات و وجوهِ راهداری و محصولِ اقمشه و دیگر اموالِ سایر خصوصا حاصلِ تنباکو که مبلغِ خطیر بود و عملۀ آن طرفه ی ستریها بناموسِ مردم باحتمالِ مخفی آرردنِ تنباکو می نمودند – و در کل ممالکِ محروسه از فرقۀ مسلمین خصوصا و عفو کردنِ بعضی وجوهِ مذکوره از کافۀ رعایا عموما که مجموعِ آن هر ساله زیاده بر مبلغِ سی لک روپیه میشود و مطالباتِ اجداد و نیاگانِ ملازمانِ درگاه که قبل ازین بر وفقِ معمولِ دیوانیان از تنخواهِ مناصبِ آنها بر سبیلِ تدریج وضع نموده بسرکارِ خاصۀ شریفه عاید می ساختند – [Page 531] و هر سال مبلغی کلّی بدین جهت داخلِ خزانۀ عامره میشد و وا گذاشتن متروکاتِ امرای عظام که مطالبه دارِ سرکارِ معلّی نباشند از اعقابِ آنها که متصدّیانِ پادشاهی در ایاّمِ سلاطینِ سابق بفراوان احتیاط ضبط مینمودند و این معنی سببِ آزارِ ماتم زدگان و اقربا و جیران میشد عفو فرموده بودند – و فرمانِ قضاامضا مطابقِ احکامِ شریعتِ غرّا در بابِ اخذِ حاصلات در هر صوبه عزِّ اصدار یافته -