Tarikh-I-Sind
About this text
Introductory notes
Tarikh-I-Sindh is a chronicle composed by Mir Mohammad Masum Shah Bakhri, had served under Emperors Akbar and Jahangir. It is also known as Tarikh-I-Masumi. It was composed around 1600. The author of this book The book traces the history of the region of Sindh, beginning from the conquest by Arabs to the time of Akbar. It contains reference to the famine in Sindh which occurred in about 1540-1541.
1.
محمد سادق خان ازین فتو حات خوشدل شده قلعه سیو ستان را محاصره غود و چون مدتی از محاصره برآمد نقب عظیم فرو کندند چنانچه دروازه و فصیل پیش قلعه را برداشت و محمد صادق خان حکم کرده بود که هیچ کس بی رخصت من بقلعه در نیاید بعد ازانکه دخان و بخار دفع شد اهل قلعه دست بدست دیواری کشیده دست بتوب و تفک غودند و جماعه که به زور بازو برسطح بام و دالان دروازه در هوا شده بودند برزمین آمده آسمیبی بدانها نرسیده بود درین اثنا میرزا جانی بیگ با لشکر برو بحر در برابر مهران که شش گروهی سهو انست آمد محمد صادق خان ترک محاصره داده متوجه جنگ میرزا جانی بیگ گشت و چون در محاذی کوه لکی رسیدند غر ابهای میرزا جانی بیگ را در برابر اردوی محمد صادق خان آورده توب و تفک سردادند و بعد از چند روز دران برابر بوده در محاربه میکوشیدند که دران اثنا قرمان بادشاهی رسید که میرزا جانی بیگ [Page 249] پیشکش لائق بدرگاه فرستاده زبان به عجز و اخلاص و نیاز کشوده محمد صادق خان مراجعت غوده به بهکر آمده و بعد از مدت قلیل عازم درگاه جهان پناه گردید
و بهد ازان به یک سال جاگیر تغیر یافت و در خریف هردو سال که جا گیر بهکر تعلق به خان مومی الیه داشت آفت ملخ بزراعت رسید و قحط و غلا در بهکر واقع شد اکثر مردم جلاوطن شده روی باطراف نهادند و مردم سحیجه و بلوچ هر دو روی آب را تاخته آبادانی نگذاشتند. و در اواخر ربیع الثانی سنه ست و تسعین و تسعمایه جا گیربه نواب اسحیل قلی خان منتقل گشت . و در حمان قلی بیگ و لد او به بهکر آمد. چون میرزاده دولت مند بود بمردم بهکر بغایت شفقت پیش آمد و سلوک معاش خوب باهالی قلعه غودند . و یرانی بهکر به یمن سعئ ایشان روی به آبادانی نهاد . چون اسمعیل قلی خان ترک ملتان گرفته بدرگاه رفت تغیر جا گیر از ایشان واقع شده به شیرویه سلطان قرار گرفت - و در اوائل محرم الحرام سنه سبع و تسعین و تسعمایه شیرو یه سلطان به بهکر آمد . و چون اومدمن خموبوده مهمات خود را به غلامان زر خرید و اگذاشت و شب و روز به فسق و لهو و لب مشغول بود . و او در مجلس کمتر می نشست و احیانا کسی را به صحبت او راه میدادند و وظائف و ادرارات اکثر فقر امعطل ماند . و اویک مرتبه بجهة اهتمام مال رسانیده. و محمد حسین بیگ ولد خود را بجهة تسخیر سیوی فرستاده. وافاغنه جمعیت غوده جنگ صف کردند . هر اول پسر شیرویه مردم بلوچ بلدهی بودند . در اول حمله کنار گرفتند و آن مردم بی ملاحظ برغول تاختند. [Page 250] کس بسیار بقتل رسید و جمعی غفیر اسیر گشتند و شکست و هزیمت یافته عنان عزیمت گردانیدند . چون هوا گرم بود اکثری درسراب تشنه آب مردند ، و بعضی که برآمدند بعد از مدتی بحال خود آمدند چون شناعتة ظلم و تعدئ او به نهایت رسید ، ناگاه هژدۀ تغیر او از عالم غیب باهل بهکر رسانیدند . و مردم از شرآن شریر خلاص شده مامون گردیدند ، و بار دیگر ولایت بهکر بجاگیر به نواب محمد صادق خان منتقل گردید . و در تاریخ 12 ربیع الاول سنه ثمان و تسعین و تسعمایه میرزا محمد زاهد ولد نواب صادق محمد خان به بهکر تشریف آورده، با اًعه و رعایا سلوک خوب غود ، و دهای مجرو حان ظلم را مرهم عدل نهاد . و میرزا زاهد بغایت خوثروی و خوشخوی بود ، و اکثر با عاما و فضلا صحبت میداشت و وظائف و ادرارات را موافق سند محمد صادق خان تنخواه غوده ، دست تعرض ظلمه را از دامن مظلومان کوتاه گردانید . و خواجه محمد معصوم و کیل محمد صادق خان به صفات حمیده آراستگی داشت و به مهمات کلی و جزوی وادسی می غود . و مردم بهکر متسلی شده رو به زراعت و عمارت نهادند . ناگاه آفت سماوی ذر ربیع آن سال واقع شد . باو جود ملا حظه تیره روز برعیت رسید ، و محصول در اندک فرصت نایاب گشت باد دیگر قحط و غلا و عسرت روی غود. و درین اثنا عرق غیرت بادشاهی در حرکت آمد ، که چون همای دولت بادشاهی ظل اقامت بردار السلطنت لاهور انداخته ، میرزا جانی بیگ اقتدا به سنن میرزا شاه حسن غوده رقبۀ اطاعت بر بقۀ ملازمت استوار نداشته دم استقلال میزد ، نواب خان خانان را به تسخیر و لایت تهته و ضبط و بط بلو چان تعین فرمودند . و در تاریخ 22 شوال سنۀ مذکور میان خریف به بهکر [Page 251] آمده به مهمات معاملات پرداخت . و هم دران ایام فقیر هؤلف تاریخ از گجرات به ملازمت بندگان حضرت مشرف شد . و از اتفاقات حسنه و الده جزوی تحفه فرستاده بودند ، بنظر اشرف انور گذرانیده . حضرت از (؟) توجته و اشفاق التفات فرمودند ، که چند سال است که از والده جدا شده اید؟ فقیر عرض کردم که قریب به بیست سال باشد . بعد ازان عنایت فرموده حکم کردند که والدۀ خود را ملازمت کرده بمازمت درگاه بیاید و جاگیر او را بخشیان تنخواه غایند . درین اثنا محمد صادق خان امداد غوده گفت که چون به بهکر مر رود ، اگر جاگیر ها نیز ازان محال تنخواه شود خوب خواهد بود . حضرت فرمودند که بهکر به جاگیر خان خانان مقرر شده نواب خان خانان حاضر بودند . عرض غودند که اگر حضرت جاگیر ایشان را از سرکار بهکر مرحمت فرمایند ، بنده تجویز میدارد ، و عوض آن از جای دیگر به بهکر تنخواه غایند . بخشیان عظام حسب الحکم الاشرف پرگنۀ دربیله و کا کری و چندو که در وجه جاگیر بنده مقرر گردانیدند . و بعد از تشخیص جاگیر حضرت از کال مرحمت و بنده پروری برسر کشتی تشریف شریف ارزانی داشته ، و به پوستین خاصه سرافراز ساخته بنده را رخصت فرمودند . و از زبان الهام بیان فرمودند که ، ع : بنشین و سفر کن که بغایت خوبست . الغرض که بتاریخ 13 صفر سنه 999 به بهکر رسید و نواب خان خانان نیز به بهکر تشریف آوردند . چون هوا گرم بود و طغیان آب ، چند روز در بهکر توقف فرمودند ، و به بدر آمدن سهیل هؤلف را با بهادر خان و ملا محمود و چندی دیگررخصت کردند