Bahar-e-Zakhkhar-Vol.02
About this text
Introductory notes
The author of this biography of Indian saints and mystics Wajihuddin Ashraf lived in Lucknow and, according to the autobiographical statement in the text, was still composing the work in 1788-89. Bahr-e-Zakhkhār is divided into eight parts, beginning with the prophet Muhammad’s children and wives, covering the various orders of Sufi saints, many of whom were the author’s contemporaries, and concluding with female saints. As the selected extracts reveal, the Sufis not only had their own discourse of dearth and ascetic practice, they also directly intervened, often through prayer, miraculous powers of fasting, and charitable acts, or by reinterpreting religious injunctions on food, during times of dearth, famine, and pestilence.
1.
موج: احوال حضرت مولوی محمّد علی بداؤنی: یک سال در بسولی امساک باران به شدّت واقع شد. دوندی خان حاکم آنجا هم مع فتح الله خان و محبّ الله خان پسران خود و عالمان شهر و دیگر عامّۀ خلایق برای نماز استسقا میرفت، حضرت مولوی هم شریک آن جماعه بود، چنانچه بعد نماز چهار روز گذشت و باران نبارید، ناگزیر محبّ الله خان پسر کلان دوندی خان روزی به خدمتش آمده درخواست نمود که برای بارش دعا فرمایند، حضرت مولوی فرمود که همراه شما در نماز حاضر بودم از مشیّت الهی چاره نیست، آن عزیز تا دو پهر گرسنه و تشنه ماند، حضرت مولوی تواضع اطعمه و اشربه ازو کرد، گفت تا که بارش نخواهد شد بنده به دروازۀ شما گرسنه و تشنه خواهد ماند، ناچارحضرت مولوی فرمودکه برو فردا باران خواهد بارید، رفت آینده روز بارش به شدّت تمام به وقت عصر گردید، او خوانهای شیرینی و نیاز به خدمت مولوی آورد فاتحه نموده تبرّک به مردم تقسیم کرد. (بحر زخار، جلد دوم،تالیف وجیه الدین اشرف، ص، ۱8۳)
2.
موج: احوال حضرت ملاّ خواجه کلان، اصلش از نواحی لاهور، اکبر یاران حضرت قطب الاقطاب است. وقتی در لاهور وبای طاعون شایع شده بود، یک سال پیشتر آنحضرت فرمود که وبای عظیم میرسد، هر کس هفتاد هزار بار کلمه بخواند از وبا محفوظ ماند، هر کس چنان کرد محفوظ ماند. (بحر زخار، جلد دوم،تالیف وجیه الدین اشرف، ص،۸۱)
3.
موج: احوال حضرت میر سیّد غلام قادر کولانی در خانوادۀ قادریه مرید سیّد جعفر هادی الله پنجابی است. فرمود که حالا شجاع الدّوله را لازم است که به ملک خود رفته بند و بست خانۀ خود نماید که وعدۀ عمرش از یک سال هم کم باقی مانده، پس همچنان شد، بعد چندی بیماری آبله بر شجاع الدّوله غالب آمد از آنجا کوچ کرده به ملک خود رسید و انتقال نمود. (بحر زخار، جلد دوم،تالیف وجیه الدین اشرف، ص، ۱۸۱)
4.
موج: احوال میر سیّد محمّد مبارک محدّث بلگرامی استاد المحقّقین میر سیّد طفیل محمّد بلگرامی میفرمود، روزی شرف خدمت آنحضرت دریافتم، برای تهیّۀ وضو برخاست نا گاه بر زمین افتاد، به سرعت رفته برداشتم، بعد از ساعتی به افاقه آمد، کیفیت استفسارکردم بعد مبالغه فرمود سه روز است مطلقا از جنس غذا میسّر نیامده و درین سه روز با هیچکس لب به اظهار نکشادم و وام نکردم، مرا بسیار رقّت دست داد فیالفور از آنجا به مکان خود رفته طعام شیرین که مرغوب ایشان بود مهیّا کرده حاضر آوردم، اوّل خود بشاشت بسیار ظاهر نمود و دعاها کرد، بعد ازآن فرمود سخنی گویم به شرطی که شما گران خاطر نشوید، گفتم بفرمایند، فرمود در اصطلاح فقیر این را طعام اسراف گویند، هر چند نزد فقها اکل آن جایز است و در شرع بعد سه روز میّت حلال امّا در فقر اکل طعام اسراف جایز نیست. من چون این حرف شنیدم بی چون و چرا برخاستم و با طعام از آنجا برآمدم و بیرون زمانی توقّف کرده و طعام را باز آوردم و عرض کردم هر گاه بنده طعام را برداشته حضرت را توقّع بود که باز خواهم آورد، فرمود نی، گفتم حالا این طعام بی توقع آورده ام طعام اسراف نماند، حضرت میر ازین تاویل حظّی کرد و فرمود شما عجب فراستی به کار بردید و طعام را تناول نمود. (بحر زخار، جلد دوم، تالیف وجیه الدّین اشرف، ص، 70)
5.
موج: احوال شیخ عطاء الله خلف و خلیفۀ پدر خود شیخ ظهیر الدّین ثانی است، او بست و پنجاه ساله بود که پدرش تمام اعیان قصبه را جمع ساخته او را خلیفۀ خود نمود و نصایح دلپسند فرمود از آن جمله است که بعد وفات فقیر ظهیر الدّین ثانی در نواح کنتور قحط عظیم خواهد شد درآن تهلکه مردم وطن خود را خواهند گذاشت تو نیز به فتح پور بروی، حضّار معروض داشتند که درین مقدّمه حضرت دعا فرمایند، فرمود به قضای مبرم دعا را تاثیر نیست، بعد از سه سال از وفات پدرش قحط عظیم مشابه قیامت قایم شده و تا ده سال ماند، آن حضرت را شیخ حسام الدّین فتحپوری که از سابق دختر خود به آنحضرت داده بود از کنتور طلبیده در فتح پور نگاهداشت تا چهل سال به عبادت و ریاضت آنجا گذرانیده بود. (بحر زخار، جلد دوم،تالیف وجیه الدین اشرف، ص، ۳۱۹)
6.
وقتی خواجه حسام الدّین در دامن گرۀ بیتلی در اجمیر خیمه زد، دید که حضرت میران سیّد حسین خنگ سوار به اشاره بالای گره او را طلبید فوراً بر آن ارتفاع رفته خیمه زد. به شب چندان باران آمد که خلایق ایذای عظیم یافتند و اسباب و اموال شان تلف شد، در عمر شصت و شش سالگی در اکبرآباد بیمار شد، به صباح آن روز که غرّۀ صفر سال هزار و چهل و سه (۱۰۴۳) بود که به جوار رحمت به حق پیوست. (بحر زخار، جلد دوم،تالیف وجیه الدّین اشرف، ص، 564-565)
7.
موج: احوال حضرت شاه علیم الله مشرب قادریه داشت، از سمت دهلی به بلگرام آمده ، سیّد احمد حسین فرزند شاه لدّها گوید که هرگز به سرای کسی نرفت و مدام مشغول ماندی، گاه گاه به سیر صحرا شدی و شگرف قوّت کمال او ست که در قحط پانزده پانزده فاقه برو گذشته از کلبه بیرون برآمد و طاقت او ساقط نشد، وجه کفاف قوت از دوخت پارچۀ غربا کردی. (بحر زخار، جلد دوم،تالیف وجیه الدّین اشرف، ص، 294
8.
موج: احوال حضرت قاضی شهاب الدّین قدوائی، معروف به قاضی شهاب پرکاله آتش از اولاد امجاد حضرت قاضی قدوه از محبوب ترین مریدان قطب المدار است. روزی در مکن پور خلایق اطراف جمع آمده در خدمت شاه مدار نالش نمودند که بر ما وبا آمده بیماری بهم میرسد که هرگز علاج تدبیر نیست و خلایق کثیر مرده است. آنحضرت به قاضی شهاب الدّین فرمود که به فلان بلندی رفته مشغول شو بلایی که برین مردم مسلّط شده است برود. قاضی رفته مشغول شد بعد سه روز یک شعلۀ آتش در گرد و غبار نمودار شده نزدیک قاضی شهاب الدّین آمد او آن شعله را فرو برد ، آن گرد و غبار ناپیدا شد، قاضی برخاسته به مکان خود آمد، قاضی را درد شکم به هم رسید خدّام این خبر را به شاه مدار رسانیدند، خود تشریف آورده دست حق پرست خود بر شکم قاضی نهاد و فرمود که شعله خوردی آن وبا بود از دست تو چندین خلق را حق تعالی از بلا رها بخشید، قاضی فی الحال از آن رنج صحت یافت. (بحر زخار، جلد دوم،تالیف وجیه الدّین اشرف، ص، ۷۱۳)
9.
موج: احوال حضرت شیخ بهیکه لکهنوی ست. در منتخب التّواریخ مسطور است که وی لکهنویست به کنار آب گومتی درون جنگل میان غاری دور از آبادانی که کس بدان چاره نمیتواند برد مخفی میبود و در هر هفته یکبار بعد از نماز دیگر روز جمعه افطار میکرد. پیر زالی در خانۀ او بود که پارۀ نان خشک با میوه درخت کنار که خود نشانده بود برای غذای او میآورد. اگر کسی ارتکاب به مشقّت مزید نموده به زیارت او میرفت او در راه وقت معیّن بر در حجره آمده مینشست و سخن اصلا نمیکرد. شیخ عبدالقادر صاحب تاریخ بداؤنی نویسد در وقت حکومت سلطان حسین مرحوم در لکهنو فقیر با یار دیگر عبد الرّحمن خان نام خلیفة حسن خان به قصد ملاقات او رفتم و اورا پوست بر استخوان دیدم. (بحر زخار، جلد دوم،تالیف وجیه الدّین اشرف، ص، ۶۶۰)
10.
موج: احوال سیّد محمّد طاهر مرید و خلیفة قطب المدار است. هرگز از مرشد خود جدا نشده بعد از هفته و ماهی یک کف برگ درخت نیب که تلخ ترین درختهای هندوستان است خشک کرده بخوردی بعد چندی آنرا نیز گذاشت. (بحر زخار، جلد دوم،تالیف وجیه الدّین اشرف، ص، ۷۲۰)
11.
موج: احوال حضرت خواجه مقری مداری از هند به لاهور افتاد و شخصی به اسم خواجگی شادی مقری را به غلامی گرفت و حافظ قرآن کرد. در تذکرۀ ملاّ صالح نویسد که وی را چون جذبۀ الهی فرو گرفت خواجگی او را آزاد کرد وی از لاهور به بداؤن آمده زاویه ساخته مقیم شده. روزی شخصی از لاهور به بداؤن رفت و از وفات خواجگی خبر داشت از وی خبر خواجه پرسید و گفت چنان معلوم میشود امسال در لاهور باران بسیار آمده و عمارات عالی را خراب ساخته و خلایق ضائع شده بعد ازان به شهر آتش افتاد و تمام بسوخت. او گفت آری. پس گفت خواجۀ من نیز ازین عالم نقل کرده است تو برای تسکین من چنین میگوئی. گفت قبل از آتش و پیش از باران خواجه شما انتقال نمود. (بحر زخّار، جلد دوم،تالیف وجیه الدین اشرف، ص، ۷۲۸)
12.
موج: احوال حضرت مولوی عبد السّلام مرید حافظ عبد الغفور است که پیشوای نقشبندی بود و حضرت موسی نقشبندی بدو نوشت که وبا و طاعون در عالم پیدا شد عالم تلف میشود من یا شما هر دو کس یکی اگر جان خود نثار خلق نماید عالم محفوظ میماند. حافظ جواب نوشت من جان خود نثار نمودم بعد نماز عشا کلمة حق بر زبان رانده جان بحق شد طاعون و الم موقوف شد. (بحر زخّار، جلد دوّم، تالیف وجیه الدّین اشرف، ص، ۶۰۲)
13.
موج: احوال حضرت شیخ اله بخش وی نستهوریست از توابع سارنگ پور مالوه. در گلزار نویسد صاحب پیدا کرامت بود. سالی باران نیامد، مردمان قریه پیش شیخ نالش آوردند. فرمود هر کس شیرینی آورده حاضر سازند، چنان کردند. به خادمی فرمود در پای من رسن بسته گرد قریه بکشند، چنان کردند. باران نبارید، پس گفت، من سزاوار سنگسارم نوبت بدان حرکت نرسید که ابر پدیدار شده چندان بارید که کشتزار را سیراب گردانید. (بحر زخّار، جلد سوّم،تالیف وجیه الدّین اشرف، ص، 49)