Tabaqat-I-Akbari.Vol.02

About this text

Introductory notes

The Tabaqat-I-Akbari is a three-volume chronicle compiled by Khwajah Nizamuddin Ahmed(1551(?)-1594) (who was appointed as a Bakshi by Emperor Akbar). The account covers the earliest Muslim invasions (from 986 A.D.) and concludes at the thirty-eighth year of Akbar's reign (1593-94 A.D). In compiling this chronicle, Ahmed cites the use of twenty-nine other works. The work has been translated into English by Dr.Brajendranath De (1852-1932). W.N.Lees and H.Blochmann had laid emphasis upon the need to translate this text in the 1860s but it was only in 1927 that the first volume of the translated text appeared. The second volume of the translation appeared in 1931 and the third and final volume was completed in 1936 by Shams-ul-'Ulama Khan Bahadur Hidayat Hosai and then revised and edited by Baini Prashad. Our selected excerpts contain descriptions of famines, climate, feasts, abundance and charity.

Primary Sources Khwajah Nizamuddin Ahmed, Tabaqat-I-Akbari (Persian),3 vols, ed. B.De and M.Hidayat Hossain (Calcutta:Bib.Ind., 1931-35) Khwajah Nizamuddin Ahmed, Tabaqat-I-Akbari (English),3 vols, trans. B.De and Baini Prashad (Calcutta:Bib.Ind., 1927-35)

THE TABĀQAT-I-AKBARI
OF
KHWĀJAH NIZĀMUDDIN AHMAD

(A HISTORY OF INDIA FROM EARLY MUSALMAN
INVASIONS TO THE THIRTY-SIXTH YEAR OF
THE REIGN OF AKBAR

VOLUME II
PRINTED AT THE BAPTIST MISSION PRESS PUBLISHED BY THE ASIATIC SOCIETY OF BENGAL CALCUTTA:: 1931

1.

[Page 125]

ابو الفتح جلال الدین محمد اکبر بادشاه غازی ذکر مجملی از جلائل حالات و و عظائم فتو حات بندگان حضرت قدسی مرتبت سماوی منزلت مرکز دانره رافت فطب سپهر خلافت شهریار سعادت قرین شهنشاه عدالت و اقبال آنین مظهر قدرت یزدانی صاحب تائید آسمانی رافع سریر عظمت و جلال بانی قصر دولت و اقبال رفعت بخش مسند حقیقی و مجازی خلد الله ایام ملکه وا بد ظلال عدله و احسانۀ . اگرچه خدمت افاضت و افادت پناه حقایق و هعارف اگاه مقرب الحضرت السلطانیه موتمن الدولته الخافانیه علامی شیخ ابو الفضل شرح بدائع وقائع خلیفه الهی را از زمان ولادت با سعادت تا امروز که سنه سی و هشتم الهی موافق سنه اثنی و الف هجریست در کتاب عالیخطاب اکبر نامه از جز وی وکلی نکاشته خامه لطایف نکار ساخته اما چون بندۀ درگاه نظام الدین احمد متصدی ایراد جمیع طبقات سلاطین که در ممالک هندوستان علم فرمانروائ بر افراشته اند شده از تحریر مجمل وقائع حضرت خلیفه الهی نا گریزست لاجرم تطرۀ ازان بحر بیکران آورده باطن معطش را سیراب میسازد – و اگرچه سزاوار آنست که ذکر آنحضرت از روی تقدیم دیباچه جمیع کتب باشد چه جای این کتاب [Page 126] اما چون ترتیب زمانی منظور داشته ختم طبقه سلاطین حضرت دهلی که مرکز هندوستانست باحوال سعادت منوال آنحضرت می نماید مخفی نماند که در وقائع حضرت جنت آشیانی سخن باینجا رسیده بود که شاهزادۀ عالیمقدار یعنی حضرت خلیفه الهی را از دهلی با رکن السلطنة ، بیرام خان ، بکوه سو الک جهت دفع و رفع سکندرخان افغان نعین فرموده بودند . چون آنحضرت ، بنواحی پرگنه کلانور، از توابع لاهور رسیدند از عقس( ؟) خبر وحشت اثر شنقار شدن حضرت جنت اشیای رسید . آنحضرت را از شنیدن خبر محیب و واقعۀ غریب انواع حزن و الم روی نموده . و بیرام خان سپه سالار باتفاق امرا و اعیان لشکر آنحضرت را در بیم روز جمعه دویم ماه ربیع الاخر سنه ثلث و ستین و تسعمائة هجری بمطالعه جوزا در ظاهر فصبۀ کلانور بر تخت سلطنت اجلاس داده بعالم و عالمیان نوید عدل و احسان در داد و لوازم تهنیت جلوس بجا آورده باطراف هند مناشیر امن و امان فرشتاد . *نظم * بر آمد چو خورشید بالای تخت . فلک در غلامی کمر بست سخت . همانا که بود افباب بلند. همه عالم از نور او بهره مند. بزرگان همه تهنیت ساختند. بآن سر بزرگی بر افراختند . نثباریکه باشد سراوار تخت. فشاندند بر شاه فیروز بخت.

2.

[Page 127]

زکر وقائع سال اول الهی چون استیصال سکندر افغان درمیان بود بندگان حضرت خلیفه الهی بگرفتن او متوجه نسدند . و جمعی از سپاهیان کار کرده را پیشتر بر سر سکندر روانه ساختند . افواج قلهره در بردیکی کوهستان سوالک بافغانان رسیده بعد از محاربه بفتح و فیروزی منصوب شده بنوازشهای خسروانه شرف اختصاص یافتند . چون سکندر به تنگی کره جنگل پناه برده بود مدت سه ماه رایات ظفر نشان در ان نواحی بسیر و شکار گدرانیده سعی استبصال او نمو راجه رامچند ، راجه نگر کوت ، که از راجهای نامدار کوهستان سوالک بود ، به آستانبوسی رسید . انحضرت بواسطۀ کنرت باران ازانجا نهضت نموده مدت پنج ماه ، در نواحی جالندهر گذارنیدند.

3.

[Page 171]

نهضت رایات اعلی بجانب نرور بتاریخ دوازدهم ذی القعده الحرام سنه احدی و سبعین تسعمائه ، مطابق سال نهم الهی ، موکب همایون بعزیمت شکار فیل ، از دارالخلافت آگره بحرکت آمده ، ساحل دریای چنبل مضرب خیام ظفر انتظام گردید . و بواسطۀ کثرت باران ، و طغیان امراج در یا ده یازده دران مقام توقف افتاد. و در وقت عبور ، فیل خاصه ، که لکهنه نام داشت ، دران دریان غرق شد . چون حوالی قصبه نرور ، محال نرول اجلال گردید ، دران جنگل که مسکن و ماوای فیلان بود ، پرتوی التفات بر شکار آن جانوران انداخته ، چند روز بلوازم این امر ، قیلم فرمودند . و در ترتیب و تدبیر این شکار، صعبترین اقسام صیدست، اختراعات غریب کار فرموده ، فیل بیبار در قید اصطباد در آوردند. [Page 172] و چون آنحدود را ، از فیل خای ساختند ، عنان عزیمت جانب مالوه معطوف داشته ، فصبۀ ربوم مورد اعلام نصرت انجام گردید ، و بواسطۀ کثرت بارندگی ، دو روز در ظاهر ان قصبه توقف افتاد . و ازانجا ، بجانب سارنگپور نهضت فرمودند . و بو اسطه شدت باران ، و کثرت آب و گل ، لشکر فیروزی اثربسحنت تمام راه طی می نمود ، و چون ببلدۀ سارنگپور رسیدند محمد فلسم خان نبسا بوری ، که حاکم آنجا بود ، باستقبال شتافته ، انواع پیشکشها گذرانید . روز دیگر لوای عزیمت ازانجا در حرکت آمده ، چون بنواحی مندو رسیدند ، عبد الله خان اوزبک ، حاکم منودو، خبر نهفت رابات اعلی شنیده ، بجهت آنکه بعضی امور که خلاف رضای حضرت باشد ، ازو سر زده بود ، بیم و هراس عظیم بخود راه داده ، راه گریز پیش بهاد. و عیال و بساهی خوذ را پیش انداخته ، بجانب گجرات روان شد .

4.

[Page 175]

دران ایام که حضرت از مندو معاودت فرموده ، در مستقر خلافت، بلوازم عیش و نشاظ اشتغال داشتند اکثر اوقات ، بسیر کرانی، که از مواضع نواحی دار الخلافت آگره است ، و بعذوبت آب ، و لطافت هوا ممتاز بود ، تشریف می بردند . چون آن عرصه و فضا قابل عمارات دلکشا بود، فرمان بتعمیر و ترتیب عمارات عالی صادر شده ، در اندک ایام منازل خوب ، و بناهای مرغوب باتمام رسیده ، شهری عظیم بهمرسید – و به نگرچین موسوم شد.

5.

[Page 193]

و در ماه رجب درینسال ، چون ظاهر پرگنه نظام آباد، محل نزول اجلال گردید ، مجلس وزن آنحضرت، که در هر سال منعقد میشد ، صورت انعقاد یافت . و کیفیت این مجلس عالی ، برین نهیج ست که بندگان حضرت هر ساله در روز ولادت با سعادت ، در سالی دوبار، موافق تاریخ شمسی ، و فمری، بحضور ارکان دولت ، و اعیان مملکت ، بطلا و نقره ، و دگر کائنات خود را می سنجند ، و تمام آن مواضی را ، بر ارباب فقر ، و احتیاج انفاق می فرمایند .

[Page 228]

6. ذکر ولادت با سعادت شاهزاده شاه

در روز پنجشنبه ، سیوم محر سنه ثمان و سبعین و تسعماته ، موافق سال پانزدهم الهی ، طلوع اختر سلطنت و اقبال ، شاهزاده شاه مراد، در منزل شیخ سلیم دست داد – و حضرت خلیفه الهی بجهت ادای شکرانه این عطیه کبری ،دست بدل و سخا از آستین جود و عطا بر آورده جشنی عظیم ترتیب دادند - و طبقات آنام ، از انعام عام انحضرت کامیاب گشتند و امر و مقربان درگاه ، علی حسب اختلاف مراتبهم ، پیشکشهای لائق گذرانیدند – و بخلعتهای فاخره مشرف شدند و الحمد لله علی تواتر الایۀ و تکاثر تعماته – ومولانا قاسم ازسلان ، برای ولادت شاهزادۀ ساه مراد تاریخی گفته که از مصراع اول تاریخ تولد شاهزادۀ عالی نراد سلطان سلیم بلغه الله الی غایة مایتمناه ، و از .مصراع ثانی تاریخ و لادت شاهراده شاه مراد مفهوم میشود

*بیت *

زیور پاک جو سلطان سلیم شد نازل ،
لوای شاه مراد این اکبر عادل
[Page 229]

7. زکر نهفت اعلام جهانگیر بخطه اجمی

چون حضرت خلیفه الهی هر سال یک نوبت از هر جا که میبودند ، خود را بطواف مزار قطب الواصلین ، معین الحق والدین ، حسن سنجری ، قدسی سره ، بخطه اجمیر میرسانیدند و درینسال فرخنده فال، بجهت شکرانه این موهبت ، بتاریخ بستم ربیع الاخر، سنه ثمان و سبعین و تسعنائة ، پای دولت در رکاب سعادت نهاده عازم اجمیر گشتند – و دوازده روز بواسطۀ سامان بعضی ضزوزیات ، در فتح پورتوقف نموده ، بکوچ متواتر خطه اجمیر را رشک ریاض جنان گردانیدند – و سکان آن روضه رضیه را از افضال عام ، کامیاب و محظوظ ساختند – و بجهت ترفیه حال برایا که در معجون طینت آن بادشاه عالی نژاد تخمیر یافته ، حکم فرمودند تا بر دوم خطۀ اجمیر حصاری محکم و مضبوط طرح انداختند – و بجهت نشیمن خاص ، قصر عالی بر زمین نهادند – و امر و خوانین و سائر مقربان درگاه ، در تعمیر منازل ، بر یکدیگر سبقت جستند – و حضرت اعلی ، مواضع و قریات حویلی اجمیر را میان امراو قسمت فرمودند – تا محصول آنرا صوف عمارت نمایند – و روز جمعه ، چهارم ماه جمادی الاخر، سنه مدکور، در کنف صحت و عافیت ، از اجمیر کوچ نموده ، شانزدهم ماه مدکور، ظاهر قصبۀ ناگور مخیم عساکر جاه و جلال گردید – حوض بزرگ ، که در ظاهر شهرست ، بتمام سپاهیان امر فرمودند ، که آن حوض را تقسیم نموده ، کنده بآب برساند و خود بسعادت سیر ان کول فرموده ، شکر تلاو نام نهادند – و همدرین ایام که ظاهر ناگور مضرب خیام فلک احتشام بود ، چندر سین رای مالدیو آمده در سلک بندگان درگاه انتظام یافته ، پیشکشهای لائق گذرانید و همچنین [Page 230] راجه کلیان مل راجۀ بیکانیر، و پسرش رایسنگه روی بندگی بدرگاه ثریا جاه نهاده ، نقد اخلاص را پیشکش آوردند – چون آثار حسن اعتقاد از صفاح احوال پدر و پسر واضح و لائح بود ، صبیه رای کلیانمل داخل اهل حرم گشت – و قریب پنجاه روز آفتاب عدالت و نصفت بر احوال زیر دستان ناگور تافت – و ازانجا بقصد زیارت شیخ فرید الدین مسعود شکر گنج ، که قصبۀ اجودهن مشهور به پتن مدفونست ، اعلام دولت افراشته شد و رای کلیانمل را که از غایت فربهی و تنومندی بر اسپ سوار نمی توانست شد ، رخصت بیکانیر فرموده ، رای سنگه پسر او را حکم فرمودند ، که ملازم رکاب ظفر انتساب باشد * و او بدوام خدمت ، بمراتب عالی ارتفا یافت – چنانچه شمه از احوال او در موضع خود موفوم فلم خواهد گردید – و دران صحاری و بوادی گورخر بسیار میباشند و چون آنحضرت شکار گورخر نکرده بودند ، راغب شده ، در اثناو راه ، روزی قریب به نیمروز فراولان خبر آوردند ، که گله گور خر قریب اردوی ظفر اثر دیده اند – حضرت در همان زمان، بر اسپ سبکتر ، که بر باد صبا ، سبقت کردی سوار شده ، چهارم پنج کروره راه طی نموده ، بآن گله رسیدند – و از اسپ پیداه شده حکم فرمودند ، که جمیع مر دم توقف نمایند و خود بنفس نفیس با چهار و پنج بلوج ، که راهبر آشنای آن صحرا بودند – تفنگ بدست گرفته متوجه گله شدند – و در ضرب اول یک کورخر را ، زدند – و (؟) گله از آواز تفنگ وهم خورده ، متفرق گشتند – و آنحضرت ، بآهسگی ، خود را رسانیده دیگری را زدند – و همچنین سیزده گور خر، بدست مبارک خود ، زدند – و آنروز فریب بشانزده کروه راه ، بشوق شکار، پیاده طی نموده بودند – [Page 231] و ازانجا ، عنان توجه ، بصوب اردوی همایون ، مصروف فرمودند – و حکم شد ، که سیزده گورخر را بر ارابه ها بار کرده ، در اردو آوردند – و در پیش دولتخانه ، گوشت آنها را ، بر امرا ، و مقربان تقسیم نمودند – و ازانجا یگوچ متوانر متوجه اجودهن گشتند – و چون ظاهر قصبه اجودهن ، معسکر همایون گردید ، آنحضرت بصدق نیت ، و صفای طونت از گ راه بمزار مورد الانور توجه فرموده ، لوازم طواف ، و شرائط زیارت و بحسب اتفاق ، دولتخانه عالی را ، در جاکه نصب نموده بودند ، که بلطافت سبزه ، و ریلحسین رشک چمنهای خلد برین بود و از خومی آن گلشن ، حکم اشرف نفاذ یافته بود ، که هیچکس بکفس ، پای بران سبزه زار نه نهد – روزی راجپوتی کرمسی نام ، که بمزید قرب اخنصاص داشت ، پای برهنه میرفت و خاری بپای او خلید که از شدت الم آن ، بیطاقت گشت – و بعد از دو روز بدان الم در گذشت و این معنی موجب تنفر خاطر اشرف گردیده ، حکم فرمودند که .من بعد هیچکس پای برهنه دران مرغزار نگردد

و بعد از چند روز عنان عزیمت بصوب لاهور معطوف گردانیدند – و در اوان توجه ، چون رایات عالی بدیبالپور رسید ، میرزا عزیز کوکلتاش ملقب باعظم خان ، و مشهور بمیرزا کوکه ، که جاگیردار آن پرکنه بود ، در مقام ضیافت شده ، التماس نمود ، که موکب همایون، چند روز دران حدود از تعب راه بر اساید – حضرت خلیفه الهی ، بنده نوازی کرده منزل او را مسرف ساختند و چند روز، بلوازم جشن پرداخته روز آخر ، ایام ضیافت ، پشکشها لائق از اسپان عربی و عراقی ، بازینهای طلا ، و نقره ، و فیلان کوه پیکر، زنجیرهای طلا و نقره، و جلهای [Page 232] مخمل ، رزبفت ، و چنگهای طلا و نقره ، و دُر، و جواهر و لالی و یوافیت ، کرسیها و پلنگ و چوکی طلا ، و ظروف و اوانی طلا ، و نقره، وافمشه فرنگی ، و رومی ، و خطائی ، و یزدی با دیگر نفائس، اجناس و ظرایف امتعه بیرون از حد فیاس ، از نظر اشرف گذرانیده و همچنین بجهت شاهزاده کامکار، و مخدرات تتق عصمت تحفهای گران بهای، نکاف پیشکش کرد – و بعد از گذرانیدن پشکشها ، سائر ارکان دولت، و نزدیکان پایۀ تخت خلافت ، و تمام ارباب مناصب و، و اهل فضل ، که ملازم رکاب همایون بودند ، بلکه مجموع لشکر منصوره را از مائده انسانیت و مردمی خود، محظوظ و بهره مند گردانید – و شیخ محمد غزنوی تاریخ جشن را این مصراع یافته بود -

*مصراع*

مهمانان عزیزند شه و شهزاده
بالجمله این قسم ضیافت را کم کس منکفل شده باشد -
[Page 257]

8. ذکر رفتن حسین قلیخان به نگرکوت و مواجصت نمودن

[Page 258]

و چون شهر بند بیرونی نگرکوت بنصرف در آمد ، معموره آنرا ویران کرده ، جنت فرود آمدن اردو ، هموار کردند – و بعد ازان بمحاصره پرداخته ساباط و سرکوب ساختند – و ضربه زنی چند ، بزرگ بر کوهی که محاذی قلعه واقع بود ، بر آورده هر روز چند دست توپ ، بر قلعه و عمارات راجه می انداختند – اتفاقآ روزی کار فرمای توپخانه ، جای را که راجه بدهیچند بطعام خوردن مشغول بود ، مشخص ساخته ، در وقت طعام خوردن ، توبی بزرگ انداخت چنانچه آن توپ بر دیواری رسیده ، قریب هشتاد کس در زیر آن دیوار هلاک شدند – ازانجمله .یکی بهوج دیو ، ولد راجه تختمل راجه موءو بود

و چون در اوائل شوال ، خطوط از لاهور رسید ، که ابراهیم حسین میرزا از آب ستلده گذشته ، متوجه دیبالپور شد، حسین قلی خان متفکر گشته، مضمون خطوط را بمقتضای مصلحت وقت ، از جمیع امرا مخفی میداشت چون دران ایام عسرت تمام، در لشکر راه یافته بود ، و سکان قلعه حرف صلح درمیان داشتند ، حسین قلی خان بضرورت ، بصلح رضا داده کفار پیشکش بسیار از هر قسم ، قرار داده از جمله پنج من طلا ، بوزن اکبر شاهی ، و اجناس قماش ، بجهت پیشکش حضرت خلیفه الهی قبول نمودند .

*بیت*

زر گنج فزون از وزن بازو، که کوه افتد ز وزنش در ترازو،
مهیا شد زبهر درگه شاه که هر کوهان برد کوهی بدرگاه
[Page 275]

9. زکر بصفی امور که بعد از قدوم نصرت لزوم بفتحپور سمت ظهور یافته

[Page 277]

و همدرین سال ، راجه تودر مل ، که بجهت درست نمودن ، جمع ولایت گجرات رفته بود ، شرف زمین بوس دریافت – و پیشکشهای لائق، از نظر اشرف گذارانیده ، دفتر تنقیح(؟) در باب جمع گجرات ، بنظر اقدس در آورده، بشرف تحسین ، سر مباهات و مفاخرت بآسمان عزت سود –و بعد از چند روز او را شمشیر خاصه عنایت فرموده ، باتفاق لشکر خان ، میر بخشی ، بخدمت خانخانان ، منعم خان فرستادند تا در خدمت خانخانان بوده ، در باب فتح ولایت بنگاله اهتمام نماید –

و همدرین ایام ، میر محسن زضوی ، که از سادات صحیح النسب بفضائل و کمالات علمی آراسته بود ، و برسم رسالت ، نزد حکام دکن رفته بود ، بشرف بساط بوسی سرفراز گردید و پیشکش ، که حکم دکن بمصحوب خدمتگاران خود ، فرستاده بودند ، بنظر اشرف در آورد -

و همدرین سال عافیت مآل ، حضرت خلیفه الهی شانردهم شوال عازم زیارت مزار ، فایض الانوار ، حضرت خواجه معین الحق والدین ، قدس سره ، گردیدند – و درین سال ، اگرچه در اوان مراجعت ، از یورش دویم [Page 278] گجرات ، این سعادت دست داده بود فاما، چون داعیه تسخیر ولایت بنگ پیش نهاد همت عالی بود ، و بملاحظه آنکه ، مبادا، این یورش از یکسال تجاوز نماید ، و طواف این آستانه رفیعه، در حیز تاخیر ماند بخاطر منیر ، و ضمیر آفتاب تنویر ، چنان خطور نمود، که ایندزلت عظمی را در غرۀ ایام سال نوردهم الهی دریافته ، درباب تیسر تسخیر بنگ استمداد و اعانت فرمایند – و بجهت امضاء این نیت ، و انفاذ این امنیت ، روز سه شنبه ، شانزدهم شوال ، سنه احدی و ثمانین و تسعمائة ، موافق هزدهم سال الهی ، متوجه خطۀ اجمیر گشتند و در موضع دایر که مخیم عساکر جاه و جلال بود، تا بیستم ماه ، توقف فرمودند - درین منزل ، روزی حفرت ارشاد دستگاه ، خواجه عبد الشهید ، که پسر زاده حضرت خواجه ناصر الدین عبد الله احرارست ، بغرم فاتحه ، بدر خانه عالی آمدند – و در زمان آمدن ، بدستور سائر مردم، در جلو خانه ، از اسپ فرود آمدند – اتفاقا حضرت را ، از بالای چوکندی نظر بر جمال مبارک حضرت خواجه افتاد ، که در جلو خانه پیاده شدند – فی الحال ، صادق خانرا که در حریم سرا پردۀ عزت حاضر بود ، باستقبال خواجه فرستاده ، بکمال احترام پیغام فرمودند که لائق آنست، که هرگاه بدر خانه تشریف فرمایند ، تا دولت خانه سوار می آمده باشند – و چون صادق خان پیمام رسانید ، خواجه تواضع فرموده ، گفتند ، هیچکس بباغ خود ، سواره نرفته ، و همان طور پیاده میرفتند – و حضرت، بصدق و نیازمندی ، پیش آمده، خراجه را دریافتند – و در احترام دقیقه فرو گذاشت نفرمودند .و بعد از ساعنی حضرت خواجه فاتحه وداع خوانده باز گشتند

و همدرین منزل دایر ، حکم عالی بنفاذ پیوست که دلاور خان، بامداد یساولان، هر زراعتی که منصل باردو باشد ، محافظت نماید [Page 279] و باوجود آن ، مردم صاحب دیانت تعین فرمودند ، که از عقب آردو ، تمام مزروعات را، که پایمال شده ، بنظر احتیاط ملاحظه نموده ، نقصان را از حقوق دیوانی حساب بکنند – و این ضابطه ، در جمیع یورش ها معمول شد - بلکه در بهضی یورشها خریظهای زر حوالۀ امنامی فرمودند تا حق رعیت را .حساب نموده ، بصاحب زراعت نقد داده ، حق دیوان را مجری دهند

[Page 279]

10. ذکر وقائع سال نوزدهم الهی

[Page 280]

درحین روزی حضرت خسرو جهان پناه مجلس ترتیب دادند ، که بحضور سادات و اشراف امم و ارباب ذوق و مواجید و ارباب معرفت و توحید عزت افزای حظابر قدس گردید – ومغنیان خوش اواز و کلاوتان نغمه پرداز قدسیانرا در شوق اوردند ، و بنواختن ساز سوز افروز صوفیان صفا کیش استین بر دو جهان افشاندند و حضرت بادشاه جهان پناه را نیز وقت خوش گشت و دست دریا نوال ببذل درم و اموال کشوده فرمودند نا خرمن اشرفی و روپیه را بر یمین و یسار انحضرت ریختند ، و فردا فردا حضار مجلس را نزدیک مسند سلطنت طلییده ، مشت مشت اشرفی و روپیه بدست گوهر افشان در دامن ایشان میریختند – و چون ازین فسم انعام خاطر اشرف را کلال دریافت ، اشرفی و روپیه را در رنگ اوراق اشجار افشاندن گرفت – و ان مقدار اشرفی و روپیه دران معرکه پاشیدند که احال الناس از چیدن ان عاجز ماندند – و از مشرفان خزانه عامره معلوم شد ، که دران مجلس خلد آئین یک لکهه روپیه انعام فرمودند -

*بیت*

کفش ابر است که گوهر بارد ، بلک خورشید صف زر بارد -

11.

[Page 298]

و حضرت خلیفه الهی بحصول این فتح ، که عنوان کارنامهای سلاطین روزگار ست ، اقسام شکر بتقدیم رسانیده ، از سه منزل دارالخلافت آگره روی ارادت و اعتقاد ، بصوب دارالملک حضرت دهلی آوردند – و غرۀ رجب [Page 299] سواد دهلی مخیم خیام فلک احتشام گشت – و بصدق نیت ، و صفای طویت ، بمزارات اکابر، و مشائخ که قبلۀ ارباب حوائج است ، تشریف برده در باب انجاح مطالب استمداد خواستند – و نهال امآل فقرا و گوشه نشینان مقامات متبر که را ، از دیوان احسان سر سبز و شاداب ساختند – و همچنین، بخطیره مقدسۀ والد بزرگوار خود ، که مسکن سبحان خطائر قدس ست ، رفته کف دریا نوال ببذل درم و اموال کشوده ، آئین سوال ، و رسم احتیاج ، از محتاجان برداشته و چند روز ، بواسطۀ آسایش عساکر ، در ظاهر دهلی قرار .گرفته اکثر اوقات همایون، بنشاط شکار مصروف میشد

[Page 300]

12. ذکر بعضی قضایا که در آخر سال نوزدهم الهی موافق سنه اثنی و ثمانین و تسعمائة سمت ظهور یافته

چون اکثر اراضی ، وسعت آباد هندوستان نامزروع افتاده بود ، و استعداد آن داشت که در سال اول مزروع شود ، و فوائد و عوائد آن هم بمزارع ، و هم بدیوان اعلی عاند گردد ، بنابران ، بعد تعمق نظر ، و تانق فکر رای عالی ، که در ازل ، متکفل صلاح حال عباد و تعمیر بلاد گشته ، چنان اقتضا فرمود ، که رفبه پرگنات ممالک محروسه را ، ملا حظه نموده ، آن مقدار زمین ، که بعد مزروع شدن ، ازان یک کرور تنگه حاصل شود ، جدا [Page 301] نموده، به یکی ازملازمان که بکاردانی ، دیانت ، و امانت ، موصوف باشد ، سپرده شود – و آن شخص را ، کروری نامیده ، کارکن و فوطه دار از دیوان اعلی باو همراه نموده، رخصت پرگنه فرمایند تا بحسن دیانت ، و کفایت ، سعی بلیغ مبذول داشته ، در عرض سه سال زمین مزروع نموده ، محصول را ، در قرار واقع باز یافت نمایند – و بجهت تشیت این اراده ، جمعی را انتخاب نموده ، باینکار خطیر ، تعین فرمودند – و از امراء جمیعت .دار ، نیزیک کروری طلبیده ، بضمانت امرا، بولایت فرستادند

و درینسال در دیار گجرات ، وبای عیظم ، و قحط مفرط افتاد – و قریب ششماه امتداد یافت – و از قلق و اضطراب ، وضیع و شریف آذدیار ترک وطن نموده ، متفرق شدند و با وجود و با گرانی غله بمرتبه انجامید ، که یک من غله ، بصد و بیست تنگه سیاه رسیده بود ، و کاه اسپ ، و علف چهار پایه پوست درخت بود

[Page 302]

و دیگر خواجۀ امین الدین محمود ، ملقب بخواجۀ جهان، که وزیر مستقل ممالک هندوستان بود ، در اوائل شعبان ، سنه اثنی و ثمانین و تسعماته ، در خطه لکهنو، اجابت داعی اجل نمود-

[Page 312]

13. کر آمدن میرزا سلیمان بدو گاه سلاطین پناه

[Page 313]

*بیت*

مکن تکیه بصدر و مسند و تخت ،
خس ست این جمله چون بادی و زد سخت
زتاراج سپهر دون بیندیش
که صد شه را کند، یکلحظه درویش
[Page 317]

14. زکر وفات خانخانان منعم خان

دران ایام که خانخانان خاطر از مهم داود جمع نموده ، فارغ بال، بدار الملک تانده رسید، برهنمونی قائد اجل ، دل از توطن ، تانده برداشته ، از دریای گنگ عبور نموده ، بقلعه گور ، که در ایام پیشین دار الملک بنگاله بود ، طرح توطن انداخت و فرمود تا مجموع مردم ، سپاهی و رعیت را، از تانده ، کوچابنده ، بگور بیارند – و در عین برسات ، مردم ببلای جلای وطن مبتلا گشتند و چون هوای گور بغایت متعفن ، و مضعف بود و در زمان قدیم ، بواسطه بیماریهای گونا گون ، که بسبب ضعف هوا بر متوطنان گور طاری می گشت ، حکام سابق آنجا را ، ویران ساخته تانده را آبادان نموده بودند درین ایام ، بیماری علی العموم میان مردم پدید آمد- هر روز فوج فوج رخت هستی ، و متاع زندگانی ، از گور بگور برده ، وداع یاران و دوستان می کردند – و رفته رفته ، کار بجای رسید که مردم از دفن اموات ، عاجز آمده مردها را ، در آب سر میدادند – و هر روز خبر فوت جمعی از امرا ، و ملازمان درگاه ، بخانخانان می رسانیدند واو اصلا متفطن نمیشد و ترک توطن آنجا ، اختیار نمی کرد – و از کمال عظمت خانخانان ،هیچکس قدرت آن نداشت ، که پنبه از گوش بر آورده ، اورا خبردار سازد –بعد از چند گاه ، مزاج خانخانان ، از منیج اعتدال انحراف ورزیده ، رو باعتلال آورد – چون امتداد ایام مرض بده روز کشید ، در شهر رجب المرجب سنه ثلاث و ثمانین و تسعمائة ، موافق سال بستم الهی ، از عالم فانی ،بجهان باقی ، انتقال انمود – و امر و ملازمان درگاه دائم در دیوانخانه خانخانان اجتماع نموده ، بر قتوحاتی که وارد شد ، بلوازم تهنت می پرداختند ، آنروز، بتعزیت قیام نمودند – و بواسطۀ ضبط سرحد ، شاهم خان [Page 318] جلایر را ، بسرداری برداشته ، حقیقت واقعه را ، بدرگاه عالی عرضداشت نمودند – و چون از خانخانان فرزندی نماند ، اموال ناطق ، و صامت اورا برسرکار دیوان اعلی ضبط نموده ، طومار تفصیل نیز مرسل داشتند

و چون عریضه امرا ، بعرض اشرف رسید ، خانجهان که ، قبل ازین حاکم مطلق العنان پنجاب بود، مشمول عواطف بادشاهی و محفوف مراحم شاهنشاهی فرموده ، زمام حکومت و عنان حراست مملکت- و باقسام التفات ، وعنایات نواخته ، در باب رعایت حقوق رعایا و زیر دستان ، سفارش فرمودند – و بانعام قبای زر دوزی ، و چهار قب طلا دوزی ، و کمر و شمشیر طلا و مرصع ، و اسپ بازین طلا امتیاز بخشیده ، رخصت ارزانی داشتند – و خانجهای در باب مدعیات خود ، فرامین و مناشیر درست نموده ، روی حکومت بدیار بنگاله نهاد -

[Page 324]

15. زکر احوال خانجهان در مقابل داوءد.

سابقآ مدکور شد ، که خانجهان ، بعد از فتح گوهی متوجه تانده شد داوءد افغان ، از تانده برامده در اک محل نام جای لشکر گاه ساخته ، گرد خود قلعه ساخت – و خانجهان نیز در برابر غینم قرار گرفته انتظار مظفر خان ، و لشکر بهار و حاجی پور می برد – و چون خبر مقابله خانجهان ، بعرض اشرف رسید ، مبلغ پنج لکهه روپیه ، جهت مدد خرج لشکر ، بذاک چوکی فرستادند – و حکم شد ، که از آگره کشتی بسیار، پر از غله بعدد لشکر ظفر اثر ارسال نمودند و سید عبد الله خان را که دران ایام ، خبر فتح راجه مانسنگه آورده بود ، پیش خانجهان فرستاده فرمودند ، که انشاء الله تعالی ، خبر فتح داوءد را تو خواهی آورد – از برکت نفس اقدس آنحضرت ، مشار الیه در اندک مدت ، سر داوءد را آورد چنانچه عنقریب مدکور مبشود - و همدرین ایام گجپتی نام زمینداریکه در حوالی حاجی پور، و پتنه میبود ، و در سلک دولتخواهان انتظام داشت ، وقتی که مظفر خان بکومک خانجهان رفته بود ، و ولایت خالی مانده ، جمعیت نموده ، بر سر فرحت خان و پسرش ، میرک ردائی که در تهانه اره میودند ، رفت و فرحت خان با پسر او جنگ کرده شهادت یافت – و در انولایت خلل عظیم شد – و راهها مسدود گشت – چون اینخبر ، بعرض اشرف خلیفه الهی رسید ، حضرت بنفس اقدس ، از دارالخلافت فتحپور حرکت فرموده ، در پنحج کروهی ، منزل کردند و حکم باحضار لشکرها ، و سامان [Page 325] کشتی ، و توپخانه صادر گشت – همدرین منزل سید عبد الله خان بطریقی که بر زبان الهام بیان گذشته بود ، بایلغار، از پیش خانجهان آمده، سر داوءد افغانرا در زیر سم سمند دولت انداخت

*بیت*

تنی کش ، سوی طاعت رای نامد،
بسر آمد ، اگر از پای نامد –

حضرت خلیفه الهی ، لوازم شکراین نعمت کبری رسانیده ، مراجعت فرموده ، در مستقر خلافت قرار گرفتند – سید عبد الله خان ، حقیقت فتح را چنین تقریر کرد که چون مظفر خان ، با لشکر بهار ، و حاجی پور و پتنه ، تا قریب پنجهزار سوار آمده ، بخانجهان ملحق شد و در پانزدهم شهر مدکور ، که عم او بود و دیگر سرداران افغانی ، صف آرائی کرد ، بحسب اتفاق توپی بر پای جنید خورده ، زا نوی اورا خورد بشکست – و بعد از زمانی ، افواج در هم آمیختند و شکست بر اعذا افتاد – و داوءد در چهله معطل شده ، گرفتار گشت – خانجهان سر اورا ، جدا کرده ، روانه درگاه ساخت و غنیمت بیشمار ، و فیل بسیار ، بتصرف اولیای دولت روز افزون در آمد – حضرت خلیفه ، در مستقر خلافت آرام گرفته ، اهل استحقاق ، را بانعام زر سرخ و سپید، که دامن در حضرت اقدس لطف می شد ، شاداب ساختند – و سید عبد الله خان ، بانعام زر و اسپ ، و خلعت ، نوازش یافت - و سلطان خواجه را ، که خلف صدق خواجه خاوند محمود بود ، بمیر حاجی قافله حج سرفراز ساخته ، مقدار شش لک روپیه ، از نقد و جنس ، [Page 326] جهته فقرا و مستحقین حرمین شریفین حوالۀ او نموده ، حکم فرمودند، که هرکس که ارادۀ زیارت حرمین داشته باشد ، خرج راه بدهند – و خلق کثیر ، باین دولت فائز گشتند - و چون هر ساله ، حضرت خلیفه الهی ، بزیارت مرقد منوره ، خواجه معین الدین تشریف میبردند ، درین وقت ببیست و ششم جمادی الثانی سنه اربع ثمانین و تسعمایه موافق سال بیست و دویم الهی ، از فتحپور متوجه شده ، روز پنجشنبه پنجم ماه رجب ، سال مذکور باجمیر نزول اجلال شد – بعد از زیارت مزار ، فقرا و مساکین اینمقام را ، از خرد و نزرگ بانعام زر سرخ ، و سفیید ، و سیاه ، بهره مند ساختند – و چند روز ، که در اجمیر تشریف داشتند ، هر روز بزیارت شتافته ، بفقرا و مساکین ، خیرات میفرمودند - در اوراق پیش مذکور شد، که راجه مانسنگه ، بر رانا کیکا غالب آمده ، ولایت اورا متصرف شد و او گریخته ، بکوههای بلند ، و بیشه های پر درخت پناه برده بود – لشکر ظفر اثر ، بتعاقب بکوکنده ، که جای بودن رانا بود ، رفته قرارگرفت – درینولا بعرض رسید، که بواسط تنگی راههای ، چون غله کمتر میرسید ، عسرت تمام بحال سپاهی راه یافته ، و کنور مانسنگه مردم را ، از غارت و تاراج ولایت کیکا ، مانع آمده و ازین جهت ، پریشانی عظیم در لشکر بهم رسید – بندگان حضرت خلیفه الهی ، از استماع اینمقدمات رسیده ، چند روز ، از خدمت حضور ممنوع بود – بعد از چند روز قلم عفر بر تقصیرات او کشیده ، در مقام آن شدند ، که بغارت ولایت کیکا ، لشکر دیگر تعین فرمایند – و در نوزدهم ماه مدکور * رایات جلال از اجمیر حرکت کرده، متوجه ولایت رانا گردید

[Page 329]

16. زکر وقائع سال بیست و سیوم آلهی

[Page 330]

و در همان، راجه تودرمل را ، بجهت تحقیق جمع ، و سر انجا مهام ولایت گجرات ، تعین فرمودند – و درین اثنا، از جانب امرا، و لشکر یکه بایدر تعین بودند خبر رسید ، که با راجه نراین داس جنگ کرده فتح نمودند – شرح این اجمال آنکه دران ایام که محمد قلیچخان بموجب حکم از ایدر، همراه علی مراد او زبک ، متوجه درگاه معلی شد ، و آصف خان، بسرداری آن لشکر قیام می نمود اتفاقآ ، خبر رسید ، که راجه ایدر با جماعت از راجپوتان، که از خانمان آواره شده بودند ، و دیگر زمینداران آن نواحی ، بامداد رانا کیکا ، جنیعت کرده ، بده کروهی تمانه ایدر نشسته است و داعیه شبیخون دارد – آصف خان، و میرزا محمد مقیم ، و تیمور بدخشی ، و معصوم بکری ، و مظفر خان، برادر خان عالم، و خواجه ناصر الدین و مجموع سپاه ، نصرت دستگاه، کنکایش نموده، جماعت با قریب پانصد کس را ، بمحافظت تهانه گذاشته ، بتعبیه سپاه پرداخته، نیم شب روان شدند – تا وقت صح چهارم شهر ذی حجه ، سنه اربع و ثمانین و تسعمائة ، هفت کروه راه طی کرده بودند، که طرفین بهمرسیدند ، [Page 331] و آتش حرب اشتعال یافت – میرزا محمد مقیم ، که سردار هراول بود ، بشهادت رسید و شکست بر اعدا افتاد – راجه نراین داس گریخته ، بدر رفت – و اولیاس دولت بفتح و فیروزی اختصآص یافتند – چون این اخبار ، بعرض حضرت رسید ، موجب انبساط خاطر ملکوت ناظر گردید – فرامین مطاعه محتوی بر تحسین و نوازش هر یک از امرا و سرداران لشکر ایدر شرف ورود یافت و چون خاطر خسرو جهنگیر ، از مهمات مالوه ، و تعین امرا ، بولایت اسیر و برهانپور ، فراغت یافت عنان عزیمت بدار الخلافت فتح پور منعطف گردانیدند – و تمامی راه بسیر و شکار پیموده ، در روز یکشنبه ، بست و سیوم صفر فتح پور مستقر رایات عز و جلال شد – اهالی و اشراف، و مقیمان و متوطنان ، باستقبال استعجال نموده ، غلغله دعا و ثنا ، بساکنان ملاء اعلی رسانیدند -

و بعد دو سه ماه ، در ولایت گجرات ، فی الجمله، فتوری از ممر در آمدن مظفر حسین میرزا ، این ابراهیم حسین میرزا ، که دختر زاده میرزا کامران باشد ، رو داده – و شرح این واقعه ، بر سبیل اجمال ، آنست که در زمانی ، که رایات جهانکشا در گرد فلعۀ سورت ، نزول داشت گلرخ بیگم صبیه کامران میرزا منکوحۀ ابراهیم حسین میرزا ، پسر خورد سال خود مظفر حسین میرزا را گرفته ، رفته بود ، چنانچه شرح این حکایت ، در داستان فتح احمد آباد مذکور شد – درین ولا ، مهر علی نام مفسدی ، از نوکران ابراهیم حسین مِیرزا ، که بگارخ بیگم همراه از قلعۀ سورت ، بدکن رفته بود ، مظفر حسین میرزا را که دران وقت ، بسن پانزده شانزده سالگی رسیده بود ، ماده فتنه و فساد ساخته ، از دکن بیرون آورد – و جمعی از او باش ، و مردم هرجائی ، بگرد او جمع آمده روی بغی و عناد ، بولایت گجرات نهادند – درین وقت راجه تودرمل ، بضبط تشخیص ، جمع گجرات در پتن کشغول بود – بسبب این فتنه و فساد، در هر گوشه فتنه انگیزان سر بر آوردند و فتور و آشوب عجبی دست داد – وزیر خان ، که حاکم گجرات بود ، اگر چه سه هزار سوار در گرد پیش او بود ، اما درمیان زوکران او ، مردم واقعه طلب بسیار بودند بنابر آن ، وزیر خان، قرار تحصن داده ، شرح حادثه را نوشته ، نزد راجه تودرمل فرستاد – پیش ازانکه ، راجه بکومک و مدد برسد باز بهادر ، پسر شریف خان ، در پرگنه ندربار به مظفر حسین میرزا جنگ کرده، شکست یافت و مظفر حسین میرزا ، بکنبایت رفته ، دو سه روز در انجا بوده ، متوجه احمدآباد شد - درین اثنا راجه تودرمل ، از پتن باحمد آباد آمد ، و ارباب فساد چون خبر آمدن راجه شنیدند ، از کنار احمدآباد بر خاسته ، جانب دولقه روان شدند – راجه و وزیر خان ، تعاقب کرده ، در نواحی دولقه بمخالفات رسیدند – و حرب صعب اتفاق افتاد – و او لیای دولت روز افزون بفتح و فیروزی اختصاص یافته ، مخالفان مهرم شدند و بجانب چونه گذه خود را کشیدند -

17.

[Page 335]

از انجا متوجه دار الملک دهلی شده ، حوض ، مضرب سرادقات گردون اساس گردید – و آنحضرت ، بمزار فیض آثار ، حضرت جنت آشیانی والد بزرگوار خود رفته ، شرائظ زیارت بتقدیم رسانیدند – انجا ، بزیارت مشائخ کرام ، که در دهلی آسوده اند رفته خضوع خشوع (؟؟) آورده ، نقرا ومستحقان را ، که دران اما کن بودند ، ببذل درم و (؟؟) خوشدل [Page 336] گردانیدند – و ازانجا بسرای باولی منرل نمودند – در سرای مذکور ، حاجی حبیب الله ، از ولایت فرنگ آمده ، نفائس امتعه، واقمشه ، و اسباب آن ولایت، از نظم اشرف گذرانیدند – انگاه ، ازان منزل کوچ کرده ، براه پرگنه پالم ، نهضت فرمودند - و در انجا بنشاط شکار انبساط فرموده ، شب در خانه مقدم ان موضع استراحت فرمودند – صباح فرمودند که هرگاه بحسب اتفاق شب در خانه مزارع نزول اجلال ارزانی داریم ، دیوانیان مزروعات ان دهقان را در وجه مدد معاش او مقرر داشته ، از باج و خراج معاف دارند - و در اینجا بتقریبی بمیرزا خان فرموده اند ، که هرگاه کشمیر را بگیرن ، بشماعنایت نموده ، ما بسیر بیایم ، در منزل شما فرود خواهم آمد – و از انتاریخ بعد از ده سال ولایت کشمیر بجیطه تصرف در آمده ، بجاگیر میرزا یوسف خان قرار گرفت و حضرت در منزل او فرود آمدند -

[Page 337]

زکر وقائع سال بست و چهارم الهی ابتدای این سال ، روز یکشنبه ، سیزدهم محرم سنه سبع و ثمانین و تسعمائة بود – در ابتدای این سال ، از پتن کوچ بکوچ ،شکار کنان متوجه دارالخلافت اینه طلبیدند ، و ارانفاس متبر که مفدسه سه مرنبه بران اینه دمیده، اینه را بر اتش نهادند – باران علی الفور تسکین یافت ، و مردم از محنت باران خلاص یافت – و در همین وقت اواز نقاره بر آمد فرمودند که یار محمد نقارچی است که مینوازد – چون (؟؟) نمودند ، همین طور بود که * فرمودند

و درین محل و در نواحی نندنه رهتاس شکار قمرغه خیال کرده ، بامرا و سپاهیان حکم فرمودند، که از اطراف شکار رانده در میدان وسیع جمع آوردند – در عرض چهار روز شکار بیحساب و بیشمار گرد کرده ، گاه گاه پیش داختند – و نزدیک بآن رسید ، که قمرغه از هر دو طرف بهمرسد که ناگاه حالتی بر آنحضرت وارد شد ، و جدبه قوی بهمرسید ، و آن مظهر تجلیات ذاتی ، و صفاتی ، و مجموعۀ کمالات جزوی .و کلی را ، همچنان حآلس روی داد ، که ازان بعبارت تعبیر نتوان کرد – درین بآب ، مردم سخنان گفتند – گروهی را کمان آن بود ، که ان بر گزیده حق را ، بارجال الغیب اتفاق صحبت افتاده و در خاطر بعضی همان رسید ، که بی زبانان صحرا گرد و خاموش لبان هامون نورد بزبان بی زبان گفته اند انچه گفتنی بود *

* بیت *

خوش آن جزبه که ناگاه رسد ! انگهی که بر دل آگاه رسد

ر همان وقت ، حکم عالی صاد شد ، که شکار قمرغه بر طرف باشد و شکاها را که آوردند ، بگدارند – و در پای درختی ، که فیض الهی رسبده بود، زر بسیار بفقرا و مساکین ، بخشش کردنند – و حکم همایون نافذ شد که دران مقام عمارتی طرح اندازند ، و باغی بسازند ، موی سر مبارک را فصر کردند و اکثر مقربان (؟؟) و منابعت نمودند *

[Page 348]

18. زکر حادثه بنگاله

مظفر خان ، که به ینگاله رفت ، و شروع در فیصل مهمات و معملات نمود، چون بخت او بر گشته ، و نوبت او بآخر رسیده بود ، در معاملات سخت گِری بنیاد کرده، مردم را بزبان رنجانیدن گرفت و جاگیر اکثر امرای بنگاله را تغیر کرده ، طلب داغ، و باز یافت محاسبات کهنه * درمیان آورد

*بیت*

مشو ، در حساب جهان سخت گیر
که هر سخت گیری بود سخت میر
باسان گذاری دمی میگذار
که اسان زید مرد اسان گذار

با با خان قاقشان ، هرچند ملایمت کرد ، و التماس نمود که جاگیر اورا برقرار داشته طلب داغ ننمایند ، صورت نه بست – و چون پرکنه جالیسر از ابتدای خریف ، از تغیر خالدی خان از در خانه بجهانگیر شاه جمال الدین حسن انجو تنخواه کرده بودند ، و خالدی خان از مال خریف مبلفی گرفته بود مظفر خان بجهت باز یافت آن مبلغ می خواست ، که خالدی * خان را مقید ساخته بضرب شلاق و کفپائی طلب دارد

[Page 364]

19. زکر وقائع سال بیست و هشتم الهی

ابتدای ایتسال ، روز سه شنبه بیست و هفتم صفر، سنه احدی و نسعین و تسعمائة بود – در نوروز اینسال دیوار ، و ستون ایوانها و دولتخانه عام، و دولتخانه خاص را ، بامرا تقسیم نموده ، در قماشها، و پردهلی مصور گرفته کمال زینت داده ، بنوعی آراستند ، که نظار گیانرا از مشاهده آن حیرت بر حیرت می افزود – و صحن بارگاه دولتخانه را بشامیانها زر دوزی و زر بفت وغیرع ترتیب داده، تخت از طلا و مرصع بیاقوت ولالی دران نهاده ، رشک فرودس برین ساختند *

*نظم*

صفحد نه طاق بیاراستند پرده زر بفت فلک ساختند
تخت زدند ، و تتق آویختند عرش دگر، بر زمین انگیختند

مدت هژده روز این منازل دلکشا آراسته بود شبها بفانوسهای رنک می آراستند – بندگان حضرت ، هر روز و شب ، یکبار، دو بار ، تشریف فرموده – صحبت میداشتند – و اهل نغمه فارس ، و هندوی در ملازمت میبودند – و بهر یک امرا و اهل خدمت ، عنایات خسروانه بظهور میر سید- و بازار شهر فتحپور و آگره را آنین بندی مینمودند و خلایق اطراف و جوانب بتفرج و تماشای این جشن عالی که هر گز ندنده و نشنیده بودند می امدند -

[Page 383]

20. زکر فرستادن خان اعظم به تسخیر دکن و آمدن مشار الیه باحمد ابادبملاقات خانخانان

[Page 389]

و بعد از چهار ماه ، کل زمیند اران کچه، قریب هفت هزار سوار، و ده هزار پیاده جمع شده ، بسرداری جیسا و بجاین که برادر زادهای کهنگار اند ، برسر قصبه رادهن پور از توابع پتن آمده ، قلعه را محاصره نمودند – و مدت ده روز ، آنجا بوده ، شهر بیرونی را بخاک برابر ساخت، و تا بیست کروهی ، مواضع نواحی را نا بود و خراب کردند – چون اینخبر با حمد آباد رسید، فقیر باتفاق سید قاسم ، و دولت خان لودی و میر معصوم ، و حسین خان ، و دیگر مردم بکومک رفتند و مخالفان خبر کومک شنیده ، فرار نموده ، از آب رن گذشته ، بولایت خود رفتند – و چون تدارک اینکار ، و سد این باب نمودن ، لازم بود ، در جای که عرض آب سه کروهی زیاده نبود گذشته ، در ولایت کچه در آمدیم و داد غارت و تاراج داده ، قصبه کری و کتاریه ، که از جاهای نامی کچه ست ، سوخته ، و خراب ساختیم ، و غنیمت بسیار، بتصرف لشکر در آمد – قریب سیصد مواضع از ولایت کچه درین سه روز خراب و نا بود گشت – در برابر مالید و موربی باز از رن عبور نمودیم و اینجا عرض آن آب دوازده کروه بود – از صبح ، که بنیاد گذشتن کردیم تا وقت غروب عبور نمودیم – و عمق اب تا ناف ادمی بود – ازان گذشته پرگنه مالید و مورلی را که معموره ولایت کهنکار بود غارت و تاراج نموده خراب کرده شد و در موربی سه روز توقف کرده بکنگار نوشته شد ، که چون شنیده شد ، که این عمل را جیسا و بجاین بی رضا او کرده بودند ، گوشمال فی الجمله داده شد – والا ، بر سر بهج نگر، که محل بودن اوست می رفتیم تا بجزای اعمال خود میرسید و اگر او من بعد در مقام دولتخواهی و تلافی نباشد ، خواهد دید انچه خواهد دید – کهنکار وکلای خود فرستاده ، عدرها خواست ، و من بعد سد باب حاصل گشت -

[Page 393]

21. زکر وقآئع سال سی و یکم الهی

[Page 394]

و در ماه رجب همین سال عرضداشت بعضی دولت خواهان از کابل آمد ، که میرزا سلیمان نوبتی دیگر بر بدخشان دست یافته ، متصرف گشت و حقیقت این قضیه برین نهج است ، که عبد آلله خان اوزبک وقتی که بر سر بدخشان آمده ، میرزا سلیمان و میرزا شاه رخ تاب مقآومت نیاورده بدخشان را گذاشاته بودند ، و میرزا حکیم موضع استالف را بوجه مدد خرج میرز ا مقرر نموده ، میرزا انجا می گذارنید – و عبد الله خان بعد از فتح ، امرای خود را در بدخشان گذاشته به بخارا مراجعت نمود ، میرزا سلیمان فرصت غنیمت دانسته ، باتفاق او یماقات بدخشان ببدخشان در آمد و بامرای عبد الله خان جنگ کرده ، بفتح و فیروزی اختصاص یافت ، و بسیار از طائفه اوربک را از تیغ گدرانید، بعضی که دستگیر بودند ، خلعت پوشانیده رخصت داد . و همدرین ایام ، خانخانان از گجرات آمده ، پیشکش بسیار، از هر قسم در نظر اشرف گدرانید ، چنانچه بلا گذشت- و همدرین ماه ، عرضداشت کنور مان سنگه و خواجه شمس الدین محمد از ائکه بنارس رسید ، که میرزا محمد حکیم بر بستر مرض و ناتوانی [Page 395] افتاده فریدون از پشاور کاروانی را همراه کرده ، متوجه کابل شده بود ، در کوتل خیبر بافغانان جنگ کرده ، هزیمت یافته باز برگشته ، به پشاور در آمد اتافاقاً و آتش در اندرون قلعه افتاد و هزار شتر بار سوداگران سوخته و فریدون ازان واقعه خلاص شده ، از راه دیگر متوجه کابل شد – در اثنای راه ، تا هفتاد کس ، از بی آبی و تشنگی ، هلاک شدند – در خلال این احوال ، چون غلبه استیلای میرزا سلیمان در بدخشان بعبد الله خان رسید ، لشکر بسیار بر سر میرزا تعین کرده ، میرزا سلیمان تاب مقابله نیاورده بجانب کابل آمد – و تمامی ولایت بدخشان بتصرف اوزبک در آمد – و همدرین ایام ، خبر فوت میرزا محمد حکیم بعرض رسید – میرزا محمد حکیم ، اگرچه برادر اعیانی آنخحضرت نبود ، اما عنایت و شفقت در باره او از برادر اعیان زیاده بود – باوجودیکه ، اکثر اوقات ، قدم از حد و اندازه بیرون می نهاد، آنحضرت گستاخیهای او را نا بود انکاشته مراعات صله رحم فرموده ، عنایات بادشاهانه در باره او مبذول میداشتند – و چند مرتبه امرای کبار را با لشکر بسیار بکومک و مدد او فرستاده ، کابل باو ارزانی داشتند چنانچه سابقاً گذشته – میرزا محمد حکیم چون بشرب خمر عادت کرده بود ، بواسطه ادمان خمر امراض متضاده بهم رسانیده ، بر بستر ناتوانی افتاده، در روز جمعه دواز دهم ماه شعبان سنه ثلث و تسعین و تسیعماته، موافق سال سی و یکم الهی ، در خطه کابل از سرای وحشت و غرور بعالم بهجت و سرور رحلت نمود –

*بیت*

نگر تا چند گردد دور افلاک
که یک نو باده بیرون ارد از خاک
چو گشت ان سر و تن در زیور و زیب
بخاک اندازدش باز از یک اسیب
[Page 398]

22. زکر قصیۀ تاریکی

در زمان سابق شخصی هندوستانی ، درمیان طائفه از افغانان در آمده ، مدهب زندقه و الحاد را رواج داده اکثر احمقان را، مرید خود ساخته خود را پیر روشنائی نام کرده بود – و کتابی تصنیف کرده خیر البیان نام نهاده ، بیان عقاید فاسد خود نمود – چون او بجهنم رفت پسر او جلاله نام ، که در سن چهارده سالگی بود ، در سنه تسع و ثمانین ، و و تسعمائة ، که رایات عالی از کابل معاودت نموده بود ، بملازمت حضرت خلیفه الهی آمده ، مورد مراحم شاهنشاهی شد.- و از شقاوت جبلی روزی چند در ملازمت بوده ، فرار نموده ، درمیان افغانان رفته ، مایه و کابل مسدود ساخت .

*شعر*

درختی که تلخست ویرا سرشت ، گرش در نشانی بباغ بهشت
و از جوی خلدش بهنگام آب، به بیخ انگبین ریزی ، و شهد ناب،
سر انجام گوهر بکار آورد ، هما میوۀ تاخ بار آورد

23.

[Page 415]

و در تاریخ بیست و چهارم شوال سنه مدکوره که دوازدهم ماه امر داد سنه سی و هفت الهی باشد خاطر اقدس اثر حضرت خلیفه الهی متوجه شکار نواحی دریای چناب که کنتهی بسیر کشمیر بود شده از آب راوی عبور نموده در باغ رامداس پنج روز به سیرو انبساط خاطر گذرانیدند . و ازانجا کوچ کرده در سه کروهی منزل نموده قلیچ خان و موته راجه را بجهت سرانجام مهمات لاهور گذاشته چون ایام برسات و کثرت سیل و باران بود شاهزاده بزرگ سلطان سلیم را در اردوی معلا گذاشتند که آهسته آهسته می آمده باشد و خود جریده [Page 416] باهل شکار متوجه آب چناب شدند . و چون بکنار آب رسیدند خعبر رسید که یادگار برادر زاده میرزا یوسف خان رضوی که او را میرزا یوسف خان به نیابت نموده در کشمیر گذاشته بود باتفاق بعضی از کشمیریان علم بغی بر افراشته نام سلطنت برخود گذاشته است و قاضی علی که منصب دیوان کشمیر داشت و حسن بیگ شیخ عمری که تحصیلدار خراج کشمیر بود با جمعیت خود با یادگار جنگ کرده بحسب تقدیر قاضی علی بقتل رسید و حسن بیگ هزیمت را غنیمت دانسته نیمجانی از کوتلهای کشمیر بر آورده تا راجوری رسید . حضرت خلیفه آلهی شیخ فرید بخشی را با جمعه از امرا مثل شیخ عبد الرحیم لکهنوی و میر مراد و خواجکی فتح الله بخشی احدیان با هفصد احدی و شیخ کبیر و پسران شیخ ابراهیم و نصیب خان ترکمان و رحمتخان پسر ابو زید و دیگر امرای و جماعت ایماق بدخشانی که یکهزار سوار بودند تعین فرمودند . و از آب چناب عبور نمود بشکر مشغول بودند . که شاهزاده باردوی معلی آمده بملازمت رسید. و در همین ایام خبر رسید که خانخانان مدت دو ماه جانی بیگ را در محاصره داشت . و هر روز جنگ و مقابله میشد . و از طرفین مردم بقتل رسیدند . و سندیان از اطراف راه آمده و شد غله را بر لشکر خانخانان بستند . و غله بحدی نایاب گشت که نانی بجانی ار زان بود .

گشته زان تنگی جهادی تنگدل گرسنه نالان و سیران سنگدل
هر کرا دیدار نان بودی هوس قرص خور در آسمان سیران سنگدل

خانخانان بی علاج ازانجا کوچ کرده بجانب پرگنه جون که قریب تهته است روان شد . و سید بهار الدین بخاری و بختیاری بیگ و قرابیگ [Page 417] ترکمال و میر محمد معصوم بکهری و حسن علی عرب و جمعی از نوکران خود را بمحاصره سهوان فرستاد . جانی بیگ مردم سهوانرا کم جمیعت خیال کرده بر سرایشان رفت – و چون این خبر بخانخانان رسید بسرعت هرچه تمامتر دولت خان لودی را که سپهبد ایشانست و خواجۀ محمد مقیم بخشی و دهاروی پسر راجه تودرمل و دلیپ پسر رای رایسنگه و بهادر خان ترین و محمد خان نیازی را بکومک مردم سهوان فرستاد . و اینمردم در دو روز هشتاد کروه راه طی کرده خود را بسهوان رسانیدند . و روز دیگر جانی بیگ فوجها راست کرده رسید . و دولتخواهان نیز صف آراستند . و باوجود آنکه این لشکر بدو هزار سوار نمیرسید و جمیعت او از پنجهزار زیاده بود جنگ صعب اتفاق افتاد . و دهاروی ولد راجه تودرمل ترددهای مردانه بظهور رسانیده بقتل رسید . و نسین ظفر به پرچم اولیای دولت ابد پیوند و زیده بفتح و فیروزی اختصاص یافتند .

و جانی بیگ هزیمت خورده پایان آب رفت . و در موضع امیر پور مرتبه دیگر بر گرد خود قلعه ساخته در کنار دریا نشست . و خانخانان از انجانب و این لشکر ازین طرف گرد او را گرفته محاصره نمودند . و هر روز جنگ و جدل میشد تانکه کار برجانی بیگ بنوعی تنگ شد که مردم او هر روز اسپ و شتر خود را کشته میخوردند و هر روز از ضرب توپ و تفتگ خلق کثیر از ایشان هلاک میگشتند . و در اخر جانی بیگ از راه عجزو اضطرار در صلح زده قرار داد .که خود را بنده وار بملازمت بندگان حضرت رساند .

*بیت*

چو این طاعت نمود آن گردن افراز
سرش ایمن شد از تیغ سر انداز

24.

[Page 419]

و بتاریخ هشتم محرم سنه احدی و الف کشمیر را از فر قدوم میمنت لزوم رشک فردوس برین ساختند و بست و هشت روز در کشمیر استقرار داشته هر روز بسیر کشتی و شکار مرغابی خاطر قدسی ماثر را خوشحال میساختند . و حکومت کشمیر را باز بمیرزا یوسف خان رضوی مرحمت فرموده جمعی دیگر را مانند خواجۀ اشرف ولد میر مراد دکهنی و پسر فتح الله خان و پسر شیخ ابراهیم در کشمیر گذاشته بتاریخ هشتم صفر سنۀ مذکور عزیمت مراجعت فرموده در کشتی در آمده متوجه باره موله که سرحد کشمیر و برراه پگهلی است شدند . و در راه بحوضی که بزین لنکاه مشهور است سیر کردند. و این حوضیست که جانب غربی و جنوبی و شمالی او کوه است و سی کروه دور اوست . و دریا بهت از میان این حوض [Page 420] در آمده میگذرد : ابش در نهایت صفا و در میان حوض سلطان زین العابدین مقدار یکجریب را سنگ انداخته از آب بلند کرده عمارت عالی ساخته است . الحق که نظیر این حوض و عمارت در بلاد هند بنظر در نیامده .

This text is in its original language, and has an English translation:
Translation

This is a selection from the original text

Keywords

قحط, قحط, وبا

Source text

Title: Tabaqat-I-Akbari-Vol.2

Author: Khwajah Nizamuddin Ahmed

Editor(s): B. De

Publisher: Asiatic Society of Bengal

Publication date: 1931

Original compiled c.1595

Original date(s) covered: c.1556-1593

Place of publication: Calcutta

Provenance/location: This text was transcribed from images available at the Digital Library of India: http://www.dli.ernet.in/. Original compiled c.1595 Original date(s) covered: c.1556-1593

Digital edition

Original author(s): Khwajah Nizamuddin Ahmed

Original editor(s): B. De

Language: Persian

Selection used:

  • 1 ) 125 to 126
  • 2 ) 127
  • 3 ) 171 to 172
  • 4 ) 175
  • 5 ) 193
  • 6 ) 228
  • 7 ) 229 to 232
  • 8 ) 257
  • 9 ) 277
  • 10 ) 280
  • 11 ) 298 to 299
  • 12 ) 300 to 302
  • 13 ) 313
  • 14 ) 317 to 318
  • 15 ) 324 to 326
  • 16 ) 330 to 331
  • 17 ) 335 to 337
  • 18 ) 348
  • 19 ) 364
  • 20 ) 389
  • 21 ) 394 to 395
  • 22 ) 398
  • 23 ) 415 to 417
  • 24 ) 419 to 420

Responsibility:

Texts collected by: Ayesha Mukherjee, Amlan Das Gupta, Azarmi Dukht Safavi

Texts transcribed by: Muhammad Irshad Alam, Bonisha Bhattacharya, Arshdeep Singh Brar, Muhammad Ehteshamuddin, Kahkashan Khalil, Sarbajit Mitra

Texts encoded by: Bonisha Bhattacharya, Shreya Bose, Lucy Corley, Kinshuk Das, Bedbyas Datta, Arshdeep Singh Brar, Sarbajit Mitra, Josh Monk, Reesoom Pal

Encoding checking by: Hannah Petrie, Gary Stringer, Charlotte Tupman

Genre: India > chronicle histories

For more information about the project, contact Dr Ayesha Mukherjee at the University of Exeter.

Acknowledgements