Mirat-I-Ahmadi:Vol.1

About this text

Introductory notes

Mirat-I-Ahmadi is a political and statistical history of Gujarat composed by Ali Mohammed Khan, an Imperial dewan at Ahmedabad. It was completed in the 1750s. The original Persian text comprises two volumes and a supplement (khatima). It was first translated into English by James Bird which was published in 1834 and then by M.F.Lokhandwala, which was published in 1965. The supplement was translated into English by Syed Nawab Ali and Charles Seddon.

MIRAT-I-AHMADI

A HISTORY OF GUJARAT IN PERSIAN

ALI MUHAMMAD KHAN
Oriental Institute Baroda: 1928
[Page 250]

1. نقل فرمان والا شان آنکه

منصبدیان مهمات حال و استقلال صوبه احمد آباد از امرای عظام و حکام کرام و فرجداران و جاگیر داران و تهانه داران و متصدیان مهمات دیوانی و مباشران و معاشران معاملات سلطانی و عمال محال خالصه شریفه و غیرهم از عموم سکنه بلاد و امصار و جمهور متوطن اطراف و اقطار بعنایت بادشاهان سرفراز گشته بداتند که چون همگی همت والا نهمت و جملگی نیت صافی طویت ما مصروف و معطوف برآنست که در ایام سلطنت ابدی الاتصال و زمان خلافت عدیم الانتقال همیشه احکام شریعت غرا جاری پیوسته قواعد ملت بیضا درمیان مردم ساری بوده باشد تا منافع انقیاد آن در دنیا و عقبی بآنها عاید [Page 251] و واصل گردد و از مضار ارتکاب مناهی آن در نشاء اولی و اخری مصون و محفوظ باشند بنابران حکام جهان مطاع شرف نفاذ یافت که در کل ممالک محروسه و قلمرو خالصه شریفه احدی مرتکب شرب مسکرات و اکل سایر محرمات از قسم شراب و بنگ و دلبهره که باعث ازالۀ عقل و موجب فتور شعور می شود نگردد و اوقات عزیز خود را صوف قمار که شعار زمزۀ بی شعوران و شغل طایفه بطالین است نه نماید و اگر غلام یا کنیز شخصی گریخته باشد و یا کسی آنرا فریفته برده باشد متصدیان مهمات بادشاهی آن غلام و کنیزک را بیابند بمالک شرعی آنها بدهند و باین علت اصلا و مطلقاً چیزی از مالک آنها نگیرند و همچنین اگر قرض شخص را از قرضدار او گرفته بآن شخص بدهند ازان شخص اصلاً طمعی نه نمایند و این احکام مطاعه را در هرشهر و قریه و در هرپرگنه قصبه ذایع شایع سازند و ارتکاب خلاف آنکه درحقیقت خلاف حکم خداست محترز و مجتنب باشند و اگر احدی بخلاف این احکام مطاعه عمل نماید او را در خود تقصیر تنبیه کنند تا دیگر مرتکب آن نشود درین باب مداهنه و مساهله جایز ندارد الاّ در تقصیر با مرتکب خلاف حکم شریک خواهند بود و درمعرض * باز خواست عظیم خواهند در آمد انتهی

و چون درین دو سال بنابر و قوع سوانح و حوادثی که درین اوراق سمت ختلالی بحال سکنه و رعایا راه یافته بود و در ایام ظهور شورش و فترت بسبب بغی و طغیان متمردان هر ناحیه کشت و زرع ضبط و عمل نیز چنانچه باید بوقوع نیامد و در پایمالی تلف شد ازین جهت تسعیر غلات و حبوبات بالا رفته بود بتخصیص در گجرات لهزا درین ایام خجسته انجام رای عالم آرا بقصد تدارک این حادثات اقتضا کرد که در مسالک ممالک محروسه و قلمرو خالصه شریفه باج غله و دیگر اشیاء ماکوله مشروبه که بیشتر گرفتن آن در جمیع امصار مقرربود یا بسیاری از دیگر و جوه مال و سایر در ممالک بروجه استدامت و استمرار بخشیدند درین امثله جلیله و مناشیر مطاعه موشح بتاکید شدید قدغن بلیغ بنام متصدیان [Page 252] هر صوبه و سرکار و فوجداران و کتروژیان اطراف و اقطار شرف نفاذ یافت که من بعد دست ازاخذ این و جوه که بخشیده شد کوتاه دارند و گرزبرداران و احدیان برای رسانیدن احکام بجمیع صوبه جات و ولایات تعین شدند و در اندک فرصت تفاوت نمایان در نرخ غلات بهمرسید و در سال هزار و هفتاد رضوی خان بخاری چون اراده گوشه نشینی داشت بسالیانه دوازده هزار روپیه کامیاب گشت و همدرین سال چون راجه جسونت سنگهه که بنابر وقوع زلات و سوابق تقصیرات خطاب مهاراجگی ازو مسلوب شده بود درین ایام مورد لطف تفضل گشته دیگر باره بآن خطاب والا نامور کردید سید جعفر ولد سید جلال بخاری و سید محمد آمده ملازمت نمودند بمرحمت خلاع فاخره خلعت امتیاز پوشیدند و چند ماه که سعادت یاب حضور بودند بمرحمت خلاع فاخره خلعت امتیاز پوشیدند و چند ماه و انعام ده هزار روپیه و سید محمد خلف اوبعنایت خلعت و ماده فیل و انعام یک هزار روپیه و سید حسن برادر سیدّ جلال بعطای خلعت و ماده فیل مطرح انوار نوازش گشته به احمد آباد که وطن مالوف آنها است رخصت انصراف یافتند و سید محمد صالح و ماده فیل و انعام دو صد مهر اشرفی کامیاب عاطفت بادشاهانه گردیده مرخص شد و در سنه هزار و هفتاد و یک از وقایع بندر سورت بمسامع خلایق پناه رسید که حسین پاشا حاکم بصره باقتضاء نیک اختری وسعادت یاوری عریضه مشتملبر برصدق ارادت و رسوخ عقیدت و تهنیت جلوس اشرف برسریر سلطنت و اورنگ خلافت با اسپان عربی برسم پیش کش مصحوب قاسم آقابه آستان سپهر بنیان فرستاده و او به بندر سورت رسیده است یرلیغ گیتی مطاع بمصفی خان متصدی آنجا پیریه نفاذ یافت که چهار هزار روپیه در و جهه مدد خرج از خزانه انجا به قاسم آقا داده روانه درگاه معلی گرداند و در شوال المکرم آن خلعت فاخره و اسپ باساز مطلا به قطب الدین خان خویشگی فوجدار سورتهه مرحمت شد و به تماچی زمیندار کچهه خلعت رسال یافت [Page 253] و سردار خان که از کومکیان صوبه بود بحضور بموجب طلب رسیده ناصیه سای آستان معلی گشت و یک زنجیر فیل و چند قلاده یوزکه فرد کامل درین دیار میشود با دیگر اشیاء کش گزارنیده به فوجداری سرکار بهترونچ معین گردید و در سال هزار و هفتاد و دو یرلیغ گیتی مطاع بنام مهاراجه جسونت که با تمامی سپاه خویش بکومک امیر الامرا که بدفع سیوا مرهته در دکهن قیام داشت بشتابد و به قطب الدین خان فوجدار جونه گذه که باحمد آباد آمده تا رسیدن صوبه دار دیگر بنظم مهام آن صوبه اشتغال ورزد چنانچه اوبموجب حکم اقدس هفدهم شهر پرداخت و همدرین سال پیشکش مصطفی خان متصدی بندر سورت یازده * سراسپ عربی و پنج غلام گرجی از نظر انور گزشت

[Page 299]

2. شووط اخذ زکوة که درضمن حسب الحکم درج یافته آنکه

شروط اخذ زکوة آنست که حرُ عافل بالغ بمال تجارت ملک خود که مقدار نصاب یعنی پنجاه و چهار روپیه و دوازده و نیم آنکه باشد از جای بجای رود و برعاشربگذرد و آنمال تجرارت فارغ باشد از حاجت اصلی و از دینی که بعد ادای آن ازاچه در ملک او باشد قدر نضاب باقی بماند و یک سال بران مال یا بر مال دیگر بقدر نصاب که از جنس آن بود گذشته باشد دیگر و کیل یا ممالک برای ادای زکوة با مال تجرات برعاشر بگذرد و شروط اخذ زکوة متحقق گردد ازو زکوة بگیرند دیگر اگر عبد ماذون غیر مدیون بمال مکتوب خوب برعاشر بگذرد درین هر دو صورت بعد تحقیق شروط اخذ زکوة اگر مولی با او باشد زکوة ازو باید گرفت والا نباید گرفت دیگر اگر مال شخصی در دست دیگری بطریقی مضاربت باشد و دران ربح شود و حصۀ مضاربت از ربح نصاب باشد بعد وجود شروط اخذ زکوة از حصه مضاربت باید گرفت دیگر اگر مسلمی با مال مرور کند و بگوید که بر مال من سال نگذشته یا بر ذمه من آنقدر دین است بعد ادای آن از مال من بمقدار نصاب باقی نمی ماند یا بگوید که زکوة این متاع را پیش از برآوردن از شهر به فقرا داده ام یا بگوید که زکوة این مال بعاشر دیگر داده ام و دران سال عاشر [Page 300] دیگر باشد یا بگوید این مال من برای تجارت نیست یا درین مال زکوة نیست اگرچه سبب آن بیان نکند یا بگوید که این مال ملک من نیست و بدست من بطریق مضاربت یا و دیعت یا بضاعت است یا من اجیر صاحب مال یا وصی اویم یا من مکاتب یا عبدم قول مسلم مذکور را معه یمین تصدیق باید نمود و بعد از خلف متعرض او نباید شد دیگر اگر مسلمی با مال تجارت مرور کند و بگوید که من زکوة این مال را بعد از برآوردن از شهر بفقرا داده ام یا زکوة این مال بعاشر دیگر داده ام و دران سال عاشر دیگر نباشد قول او معابر نیست و زکوة ازو باید گرفت دیگر اگر تاجر بگوید که مال من فلان جنس متاع است و عاشر گمان برد که جنس دیگر است و خواهد که مال را وا نموده به بیند باید دید اگردر وا کردن آن مال ضور باشد وا نه کند و قول او را بسوگند قبول نماید و موافق آن زکوة ازو بگیرد و اگر در کشودن آن ضرر نباشد بر قول او اعتماد نکند و آن مال در ملک کسی باشد و پیش از مصنی تمام سال بر آن مال عوض جنس دیگر برای تجارت خرید کند و بقیه سال بران جنس دیگر بگذرد و بر عاشر مرور نماید * ازان جنس زکوة باید گرفت انتهای

در سال هزار و نودو دو هجری وقوع قحط شدید درین سال قحط وغلا در صوبه اتفاق افتاد و خلایق از فقدران نان به ستوه آمده در سواری محمد امین خان شورش و نالش را از حد اعتدال گذرانیدند مفصل این مجمل انچه از تقریر اکثر معمرین که از نیا کان خود شنیده بودند و بحد تواتر پیوسته بدین موجب مفهوم گشت که چون پله میزان گرانی غلات و تسعیر حبوبات بالا رفت مردم بفغان و زاری در آمدند از اتفاقات دران ایام روز عیدی آمد محمد امین خان بمصلی رفته در حین معاودت چون براسته بازار شهر داخل شد از صغیر و کبیر و برناو پیر وذکور واناث که بنار تفرج روز برآمده بودند از ممر گرانی و ضیق معاش زبان بفریاد و فغان کشادند ابوبکر نامی بفتنه انگیزی که خود ر باسم بی مسمی برای خدای بجمهور مشهور و معروف کرده بود در آن جمع حاضر شده بترغیب [Page 301] و تحریص هنگامه عوام الناس پرداخته اغوای مردم بنوعی نمود که آنها به تلقین و بد آموزی او که محض حصول رضای خدا می پنداشتند کار از نالش زبانی و فغان وزاری گذرانیده بانداختن سنگ و کلوخ و خاشاک برپالکی *سواری محمد امین دست تطاول و جرات کشادند

*نظم *

زیک گفتنش جمله شوریده کار بسی فتنه برخاست از هر کنار
چنان آتش فتنه گردید تیز که گفتی دران شهر شد رستخیز

گروه سپاه همراهیانش از مشاهده بی اعتدالی تاب مقاومت نیاورده دست باستعمال آلات حربی برده بمدافعه پیش آمدند محمد امین خان بصلاح وقت که بلوای عام است مانع آمده بهر قسم خود را در قلعه بهدر رسانید و روئداد این واقعه از معروضۀ او و اخبار نویسان در معدود الایام بغرعرض سریر خلافت مصیر رسید مزاج اقدس نهایت بهر برآمد از آنجا که غضب سلطانی نمونه قهر الهی است به محمد امین خان فرمان بقتل وا سرهنگامه پردازان صادر شد چون مقدمه هجوم عام بود محمد امین خان بجهت انهدام قصر عمر برای خدای که این گل خیر کاشته و هنگامه پرداخته او بود طرح ضیافت اصحاب *عمایم و مشایخ انداخته شیخ ابو بکر را نیز مازون ساخت

*بیت *

هر که از تیغ زبان آزار مردم میکند
میخورد زهر و خلال از نیش کثردم میکند

چون محفل منعقد گشت و مائده کشیده شد محمد امین خان شیخ را نزد خود جای داده بعد انفراغ طعام از هندوانه بریده که مخصوص ضیافت طبع شیخ آماده داشت قاشی چند مسموم بدست خود تواضع کرد

*بیت*

برخواد دهر دست ارادت مکن دراز
کالوده کرده اند بزهر این نواله را

تمجرد تناول حالت متغیر گردید و از مجلس برخاسته راهی گشت محمد امین خان گفت شیخ تا بدین زودی کجا میروی جواب داد بمکانیکه مامور کرده اند میروم گویند تا رسیدن بخانه به نهانخانه شتافت و همدرین سال [Page 302] قدوة المحقیقن اسوة المدققین جامع متقول حاوی معقول ملا احمد بن سلیمان از خاکدان فانی بریاض جاودانی انتفال فرمود و در سال هزار و نود و سه بیست و دویم شهر جمادی الثانی بوقت نیم شب محمد امین خان که از چندی بیمار بود و دیعت حیات مستعار بقابض ارواح سپرد و درقلعه ارک نزدیک به دروازه کچهری امانت بخاک سپرده و گنبدی برمضجع و مسجد بنا یافت که تا اکنون باقی است صاحب سخنی محمد امین خان مرده تاریخ یافته بعد چندی لاش او را برآورده بیکی از اما کن متبرکه نقل نمودند محمد لطیف دیوان صوبه باتفاق ارباب تحریر و بندهای بادشاهی بضبط اموال ناطق و صامت پرداخت و کیفیت رویداد را بدرگاه گیتی پناه معروض داشت وبه عرض بعرض رسیده که بعد از فوت محمد امین خان متصدیان خانگی چند روز واقعه را مخفی داشته تغلب و تصف بسیار کرده اند لهذا نوشته میشود که درضبط کارخانجات لوازم احتیاط و جز رسی بکار برد و اگر احیاناَ فوت و فروگذاشت ناظم صوبه مردم تهانه و سه بندی را که محمد امین خان جهت بندوبست صوبه نگاه داشته از تاریخ فوتش تا رسیدن ناظم صوبه بدستتور سابق مقرر رانسته خبردار باشد و خوراک دواب را رسیدن بحضور با مواکب عمله بدستوریکه در نگاندارند و با دیوان و میرسامان و منشی و ملا یوسف و علی بیگ و دیگر اهل کاران و خدمات عمده و نوکران روشناس او هرکه اراده بندگی درگاه جهان پناه داشته باشد روانه حضور نماید الحال شاه وردی خان از متعینان صوبه بعد معروض قدسی تا مقرر شدن ناظم بحراست و حفاظت صوبه سرگرم گشت جمیع کثیر از مغلیه ایرانی و تورانی همراهی محمد امین خان در احمد آباد توطن اختیار نموده ماندند که تا حال از اولاد و احفاد آنها درین دیار اقامت [Page 303] دارند و بندوبست و نظام و نسقی که محمد امین خان درین صوبه کرده بود در هیچ وقتی نشده چنانچه عند التقریب برزبان حق ترجمان حضرت اقدس *میگذشت که احدی از ناظمان مثل بندوبست محمد امین خان نکرده اند *

[Page 303]

3. صوبداری مختار خان و دیوانی محمد لطیف و محمد طاهر که بخطاب امانت خان و بعد آن اعتماد خان و متصدی گری بندر سورت بضمیمة دیوانی شرفرازشده

از پیشگاه خلافت و جهانبانی مختار خان که بمنصب چهار هزاری ذات چهار هزار سوار دو اسپه سه اسپه سرفراز و بامر نظامت صوبه مالوه می پرداخت بارسال خلعت خاصه و یک زنجیر فیل و اسپ و تفویض صوبه گجرات از انتقال محمد امین خان شرف اختصاص یافت و فرمان مرحمت عنوان صادر شد که از مالوه باحمد آباد شتافته بامور بندوبست و ضبط و نسق صوبه پردازد و قمر الدین خان پسرش که به منصب هزاری ذات پانصد سوار مفتخر بود بفرجداری سرکار پتن محال جاگیر مشروطی ناظم معین گشت مختار خان بعد ورود فرمان بعزم صوبه گجرات برآمده بکوچهاری متواتر بتاریخ چهارم شهر رمضان المبارک مطابق سال هزارو نود و سه به بلده احمد آباد رسید و محمد لطیف دیوان صوبه و میربهاء لدین خان بخشی وقایع نگار و شیخ محی الدین صدر و قاضی خواجه عبد الله و غیره متصدیان و بندهای پادشاهی متعینه صوبه استقبال نموده ملاقی شدند ناظم صوبه متوجه بندوبست نظام و نسق شده بعزم تحصیل پیش کش و گرفتن ضامن عدم تمرد مفسدان و کولیان پرداخت و همدرین سال روزانه صلحا و فقرا و فضلا و مستحقین و طلبه علم که بمرجب اسناد درگاهی درین صوبه مقرر بودند تنخواه یومیه آنها برخزانه عامره معین گشت و درین ماده حسب الحکم اعلی بمهر جمدة الملک اسد خان بنام دیوان [Page 304] صوبه ورود فرمود نیز حسب الحکم مقدس معلی شرف ورود یافت که حاصل طلا و نقره غیرمسکروک که بیوپاریان و غیره برای فروختن در دار الضربهای ممالک محروسه بیارند بضابطه چهل یک از مسلمین و چهل دو از هنود بگیرند و متصدیان دار الضرب از بیوپاریان وغیره مچلکا بگیرند که سوای دار الضرب در جائ دیگر خرید و فروخت نکنند و از روی وقایع صوبه بعرض اشرف اقدس اعلی رسید که مونگیا وغیره چهار نفر کراسیه موضع دستگیر کرده پیش محمد امین خان فرستاده و او آنها را بچبوتره کوتوالی محبوس ساخته درینولا قاضی عبد الله آنها را از چبوتره طلبیده خلاص نمود و همچنین اکثر مفسدان که محمد امین بسبب تمرد آنها نظر بربندوبست ملک داشته از مدت چهار پنج سال در چبوتره کوتوالی محبوس نموده بود خلاص می نماید و آنجماعه خلاصی در این باب حکم جهان مطاع بنام دیوان صوبه شرف نفاذ بخشید خلاص ننمایند اگراحدی از محبوسان چبوتره کوتوالی که سبب مفسدی در قید خواهد بود خلاص شد باز یرس ازان وزارت پناه خواهد گردید حکم محکم در باب منع گرفتن ملبه و بهیبت و بالا دستی و تحصیلداری و صادر و وارد ورود فرمود که احدی از عاملان و کروریان محلات خالصه شریفه و غیره مرتکب گرفتن آن ابواب نشود و نیز حکم والا بنام دیوان صوبه ورود یافت که کسانیکه بعد وضع جزبه پیش از ادای آن یکسال بر آنها گذشته و سال دوم درآمده باشد اگربه تساهل متصدیان سال اوّل نداده باشد موافق قول امام ابو حنیفه رحمة الله علیه واصل را اعتبار نموده جزیه سال اوّل ازانها نگیرند و جزیه سال دوم بگیرند و اگر از راه تمرد جزیه سال اول ادا نکرده باشد موافق قول صاحبین هر دو سال ازانها بستانند لهذا آن وزارت پناه در تعلقه دیوانی خود موافق شرع شریف بعمل آرند و چون پنجاه و نه راس اسپ بابت اموال محمد امین خان بضبط سرکار والا در آمده بود درینولا وزارت پناه محمد [Page 305] لطیف دیوان باستصواب مختار خان ناظم صوبه هفده راس که پیر معیوب بودند بیع نموده مابقی را به مصحوب میر تقی روانه حضور کرد و همدرین سال بمرجب استغاثه رعایای پرگنه پتن دیو عبد الرحمن کتروری تغیر شد و حکم شارف صدور یافت که سردار خان فرجدار سور تهه از جمله کسانیکه دربرادری و رفاقت او مقرر اند تعین نماید چنانچه محمد سعید منصب دار بدین امرتجویز شد و در سال هزار و نود و چهار بموجب التماس ناظم صوبه بجهت محبوسان وفوتیان جمعی از مسلمین که ورثه غنی نداشته باشند حکم رسید که فی نفر از محبوسان چبوتره کوتوالی یک آثار آرد گندم و برای فوتی فی نفر دو چادر و پنج تنکه مرادی از خزانه بیت المال میداده باشند و بجهت ارسال دالی های انبه انتخابی باغ محمد امین خان حکم رسید که ناظم صوبه مصحوب کهاران داک چوکی براه بهتروچ بحضور میفرستاده باشند و نیز حکم شد که چون او باغ را به تکلف تمام ساخته و انواع اشجار متمربا کیفیت در انجام نشانیده نوعی سعی نمایند که طراوت و نضارت آن روز بروز در تزاید باشد و سرشته حاصل و خرچ و مقدار زمین عمارات و درخت شماری و غیره باطرح باغ مذکور بحضور بفرستد و در او اخراین سال منصب جلیل القدر دیوانی صوبه بمحمد طاهر که اینده بخطاب امانت خان بعد آن بخطاب اعتماد خان مفتخرگشته از تغیر محمد لطیف مقرر شد و دو سال هزار و نود و پنج حکم معلی بنام محمد طاهر دیوان صوبه ورود یافت که چون مبلغ یک کرَورَ و شصت لک دام از پرگنه دونگرپور از تغیر رانا جی سنگه از سدس خریف لوی ئیل سنه 22 بیست دو باقی زمیندار آنجا تن کشته چون زمیندار مرقوم وجهه محصول حصه ایام مابین خالصه والا که مبلغ شصت و شش هزار و ششصد و نود و نیم روپیه میشود بخزاهنه عامره واصل نکرده بنابران وجهه را از محصول فصل خریف تنکوز ئیل بلا توقف و اهمال بمعرض وصول رسانیده داخل خزانه عامره نمایند و همدرین سال بنابر شدت نزول باران و طغیانی رود سابرمتی که تا سه دروازه واقعۀ میدان بازار رسیده بود و [Page 306] خرابی عمارات نموده اکثر جا دیوار حصار شهر پناه و قلعه ارک شکشت و ریخت فاحش بهم رسانیده بود لهذا مختار خان ناظم صوبه بجهت تعمیر آن بپناه سریر خلافت مصیرعرضداشت نمود که ترمیم حصارش از جملۀ ضروریات است در دیوانی مکرمت خان مرمت هر دو قلعه از سرکار دولت مدار شده لهذا حکم اقدس معلی بنام دیوان صوبه شرف صدور یافت که در عهد حضرت پادشاه غفران پناه رضوان جایگاه علیین مکانی که مرمت شده بود حقیقت تنخواه سنوات ماضیه را تحقیق نموده معروض دارد چنانچه از روی سررشته معلوم شد که در سنه 22 بیست و دوجلوس فردوس رضویخان از مهاجنان شهرشصت هزار روپیه تحصیل نموده داده و در عهد سعادت مهد از سرکار والا مرحمت شده درینولا برآورد بیست و دو هزار روپیه و ششصد و چهل و چهار روپیه شد هرچه حکم فرمان مرحمت عنوان صادر شد که بچهار دفعه از خزانه عامره تنخواه دهند و بدین موجب از سکنه شهر درخواست نکنند و همدرین سال سردار خان فوجدار سورتَهه بصوبداری تَهتَه مقرر شده رفت و بعد چندی در آنجا و دیعت حیات سپرد و لاش او را در مقبره بنا کرده خود در احمد آباد نزدیک دروازه جمال پور که بسیار بتکلف ساخته بود بخاک سپردند و تا مقرر شدن فوجدار جونه گذه * حکم شد که سید محمود خان خبردار باشد

[Page 306]

4. ر شدن سرکار سورتَهه در تیول بادشاهزادۀ عالیجاه محمد اعظم شاه

از پیشگاه خلافت و جهانبانی سرکار سورتَهه در تیول بادشاهزادۀ نامدار عالیجاه محمد اعظم شاه مقرر گشت حکم اشرف بنام شاه وردی خان صادر شد که بزودی خود را بسورتَهه رساند و دو هزار سوار سه بندی بقرار دوماهه سرنفری پانزده روپیه موافق ضابطه باتفاق بخشی صوبه نوکر گرفته تا رسیدن فوجدار سرکار نواب قدس القاب بادشاهزاده عالیجاه از بندوبست آنجا بواقعی خبردار باشد [Page 307] و بدیوان صوبه یرلیغ شد که باستصواب مختار خان وجهه یک ماه آن دو هزار سوار خزانۀ احمد آباد بفرستد و گماشته و مشرف و تحریلدار برای تنخواه آن وجهه همراه دهد و بعد تنخواه حقیقت را بحضور بنویسد که زر مذکور در طلب و کلای بادشاهزاده موضوع خواهد شد و بنابر مزید تاکید این کار محمد صادق گرز بردارتعین شده آمد چون درین بین که فوجدار مستقل در سرکار سورتَهه نرسیده بود از روی انتخاب سوانح صوبه بعرض اشرف اعلی رسید که میر بهاء الدین بخشی وقایع نگار بمختار خان ظاهر نمود که دیسائیان سورتَهه نوشته اند که درین ایام بعضی مفسدان ملک سورتَهه را از فوجدار خالی دانسته مواضعات را تاخت و تاراج می نمایند اگرتا رسیدن فوجدار بنام کرو رَی تصدیق وجهه یومید جمیعیت قلیل از محال خالصه برسد که حراست نماید ناظم صوبه بمحد طاهر دیوان صوبه برای دادن تصدیق گفت دیوان صوبه ظاهر ساخت که بدون حکم جهان مطاع تصدیق نمی متتظر ورود حکم والا بنام دیوان صوبه ورود یافت که درین قسم مقدمات منتظر ورود حکم مقدس نباید بود بتصدیق ناظم صوبه بر نگارند چون در همین سال شاه وردی خان بموجب حکم معلی بسورتَهه رسید و عرضداشت نمود که برسرانجام کارسرکار والا نهصد و چهل و شش نفرپیاده برقنداز که مصالح این ملک است بسراسری چهار روپیه کثری کم باشد نوکر نموده امیدوار است که سند تنخواه مواجب آنها بنام دیوان صوبه مرحمت شد بنابر آن حسب الحکم والا بدیوان صوبه رسید که وجهه یک ماهه پیادهان را که در ماهه آنها سراسری فی نفرسه و نیم روپیه بضابطه آنجا مقرر شده باشد باستصواب مختار خان ناظم صوبه احمدآباد به سورتَهه ارسال دارد و زر یک ماهه دو هزار سوار و نه و چهل و شش نفر پیاده را از محصول سرکار سوتَهه متعلقه و کلای نواب قدسی القاب باشده زاده عالیجاه به وصول رسانیده بخزانه مسطور *عاید سازد

[Page 308]

5. مقرر شدن ضابطه فوطه خانه و کمی وزن روپیه

همدرین سال بعرض اقدس رسید که زریکه رعایا بفوطه خانها رجوع می کنند و عمال پرگنات بنابر آنکه بموجب حکم ارفع اعلی مقرر است زر را نمی می سازند و بعلت تبدیل در تحصیل دیر میشود لهذا حکم جهان مطاع عالم مطیع بعز نفاذ یافت که از ابتدای فضل خریف سچقان ئیل رعایا هر قسم روپیه کم وزن و حبس زبون بیارند در فوطه خانها بگیرند و واپس ندهند و بموجبی که محالات خالصه و پایباقی تعلقه دیوانی خود مقرر کنند اینکه روپیه یک سرخه و دو سرخه و سه سرخه را روپیه اعتماد کرده اگر از روپیه تمام وزن که پانزده و نیم ماشه وقتی که بپانزده و نیم ماشه باشد برسد عوض آن روپیه تمام وزن ستانند و سابق که روپیه یک سرخ تمام وزن اعتبار داشته از وجهه قصور آن باز خواست نمیشد چون الحال باز خواست قصور بوزن تزازو مقرر شد کمی وزن آنرا بوزن ترازو بگیرند دیگر از روپیه که از سه سُرخ کمی وزن باشد آنرا نقره اعتبار نموده نرخ نقره فی روپیه یک توله مقرر دانسته در فوطه خانها بگیرند دیگر صرف سکه مبارک سوای کمی وزن هر جنس روپیه و رای سکه مبارک نیم دام بدستور سابق در می آمده باشد چون بعضی از سکنه بلده احمد آباد بدرگاه عالم پناه رسیده بذریعه متصدیان عدالت عالم آرا بعرض مقدس رسانیدند که بعد از واقعه محمد امین خان ناظم پیشین فیلبانان و تشربانان اشجار میوه دار کلان از قسم گهرنی و مؤه و غیره قطع کردند و می کنند و هرکس از مالکان که مانع می شود بضوب و ستم پیش می آیند حکم اشرف اقدس بصدور پیوست که در صورت صدق وا نمود تاکید مزید کنند و مچلکا بگیرند که احدی مرتکب این امر نشود و وجه بهای اشجار مقطوعه شرعاً بمالکان بدهانند و همدران آوان محمد جعفر [Page 309] که آینده بخطاب محمد بیگ خان مخاطب شده به فوجداری گودهره از تغیر دولت سومره منصوب گشت و در سال نود و شش قحط سالی بوقوع آمد لهذا بموجب عرض جامع الکمالات شیخ الاسلام قاضی القضات که غربای مسلمین و جمهور سکنه بلده احمد آباد به سبب گرانی غله پریشان حال اند محصول غله آنجا معاف شود حکم والا بنام دیوان صوبه شرف ورود یافت که محصول غلّه آن صوبه را تا یک سال معاف فرمودیم چون در آن ایام شیخ محی الدین ولد قاضی القضات شیخ عبد الوهان که بمنصب صدارت و امینی و اخذ جزیه و نرخ نویسی به ضمیمه داشت عوام الناس بمظنه آنکه او از غله فروشان طمع نموده رشوت انات غلا زده گان نالش نموده کار بانداختن سنگ و کلوخ و خاک رسانیدند چنانچه پالکی سواری شیخ مذکور شکسته شد و او خود را افتان و خیزان بخانه رسانیده و از راه حسد حقیقت سرگذشت ر بقاضی القضات شیخ الاسلام نوشت و نسبت اغوای مردم را بخواجه عبد الله قاضی بلده گمان برده مسطور *ساخت

*نظم*

کبرو حسد و بعض وریا و کینه اوصاف بشرطبیعت دیرینه
حقا که بگرد هیچ مردی نرسی تا پاک نگرددت ازینها سینه

و قاضی القضات این معنی را بعرض اقدس اشرف رسانیده حکم محکم والا صادر شد که خواجه عبد الله را مسلسل و مغلول بدرگاه معدلت پناه آرند و گرز بردار تعین شد واین خبرو حشت اثرپیش از راهی شدن گرز بردار بخواجه عبد الله رسید چون اطلاع از هجوم عوام الناس نداشت هذا بهتان عظیم گویان بجهت ابراء ذمه خویش از بردن گرزبرادر بقسمی که مامور شده بود از خود رفتن را * ترجیح داده روانه حضور شد ازانجا که گفته اند

*مضرع*

عدو شود سبب خیر چون خدا خواهد

چون درآن هنگام رایات عالیات شاشنشاهی در دکهن اقامت داشت رسیدن پادشاهزاده والا نسب عالیجاه محمد اعظام شاه بهادر که بموجب فرمان طلب [Page 310] متوجه حضور لامع النور بودند در نواح دار السرور برهانپور با پیوستن خواجه عبد الله معاً اتفاق افتاد و او برهنمونی بخت بیدارملازمت پادشاهزاده را وسیله نجات و ذریعۀ مرادات از مساعدت روزگار پنداشته سعادت اندوخت و ماجرای و برات ذمه خود را ونفس الامر بمعرض عرض رسانیده و بربادشته سعادت و بربادشاهزاده بی تقصیریش ثابت گردید امر فرمودند که در رکاب عازم حضور باشد که در پیشگاه خلافت و جهانابانی بعرض رسانیده مشمول مراحکم والا خواهد شد چون خواجه عبد الله مرد صاحب کمال بود توجه پادشاه زاده روز بروز در باره او بیشتر از بیشتر مبذول می شد و بعد از حصول شرف ملازمت اقدس کیفیت و ابراء ذمۀ خواجه بموجب عرض پادشاه زاده منکشف گردید از اتفاقات همدران ایام قاضی معسکر بادشاهزاده رخت هستی به محکمه نیستی برده بود خواجه عبد الله قاضی سرکار بادشاه زاده مقرر گشت و منصب قضۀ بلده احمد آباد بقافی ابوالفرح تفویض یافت و چندیکه در رکاب ظفرانتساب پادشاه زاده بامرقصا می پرداخت و هم در معارک جنگ که اتفاق می شد از راه تهور و جلادت حاضر می شد از انجا که نیز طالع خواجه دراوج بود شیخ الاسلام رخصت حج بیت الله زاد الله شرفاً و تعظیماً حاصل ساخته روانه شد و از تغیر او میر ابو سعید اقضی القضاة گشته در اندک مدت استعفای آن کار نمود و تجویز دیگری درمیان آورد بادشاه زاده والا تبار بموقف عرض رسانیده که خواجه عبد الله لایق این منصب والا قدر و سزاوار تقدیم خدمت حضور فیض گنجور که هم قاضی و هم سپاهی است حکم شد که پس قاضی معسکر شما کدام کس خواهد بود عرض کردند که خواجه عبد الحمید خلف او نیز طالب علم منقح اوست چنانچه عرض بادشاهزاده درجۀ پذیرائی یافته هردو بخلاع فاخره شرف امتیاز یافتند و بتدریح از نیکو خدمتی پیش آمده اقضی القضاة خواجه عبد الله بدرجه اعلی رسید اکثر معروضه صوبه گجرات بذریعه اومی شد وبتاریخ سلخ شهر جمادی الاولی آنسال مختار خان ناظم صوبه باجل طبعی در گذشت و در مزار شاه علی جی کام دهنی واقع * بلده بطریق امانت امانت بخاک سپرده بعد از چندی بمکان دیگر نقل نموده بردند

[Page 311]

*نظم *

درین ره خراه سلطان خواه درویش بآ خر عقبۀ مرگ آیدش بیش
درین محرا که خورمی نیست گیاهی بی بقا ترز آدمی نیست

محمد طاهر دیوان صوبه باتفاق عمله و فعله و بندهای پادشاهی بضبط اموال و جاگیرات پرداخته نگاه داشت سوار و پیاده سه بندی بنابر بندوبست و محافظت شهر و پرگنات و اموال مختار خان بدرماهه بیست و یک هزار و یک صد روپیه سید محمود خان را باتفاق قمر الدین خان خلف مختار خان و میر بهاؤ الدین بخشی و وقایع نگار رسالدار ساخته بمحافظت صوبه پرداخت *و حقیقت واقعه را بدرگاه گیتی پناه عرض داشت نمود

[Page 311]

6. صوبه داری کار طلب خان که آینده بخطاب شجاعت خان سرفرازی یافته و دیوانی محمد طاهر بخطاب امانت خان و بعد آن اعتماد خان شده و دیوانی محمد محسن خلف خان مذکور و دیوانی خواجه عبد الحمید خان

چون ارتحال مختار خان بعز عرض پایه سریر خلافت مصیررسید صوبه گجرات بوکلای نواب قدسی القاب بادشاهزاده نامدار عالی تبار غرۀ ناصیه عظمت قرۀ باصرۀ خلافت فروغ دودمان ابهست و بختیاری چراغ خاندان شوکت و تاجداری اختربرج حشمت گوهردرج سلطنت نهال بوستان جاه و جلال بهار چمن عز و اقبال والا نسب عالیجاه محمد اعظم شاه بهادر از انتقال او تفویض [Page 312] یافت و کار طلب خان بمنصب نهصدی ذات و هفتصد سوار دو اسپه سه اسپه بلا شرط و فوجداری و متصدی گری بندر سورت و نظر علی متبنای او دو صدی ذات و سه صد سوار مفتخر بود باضافه منصب و سوار به نیابت پادشاهزاده عالیجاه مقرر شد و متصدی گری و فوجداری بندر سورت به صلابت خان مرحمت گشت از تقریر ثقات اهل گجرات که بحد تواترپیوسته ممسموع گشت که قمر الدین خان واقعه نا گزیر پدرش را بدرگاه آسمان جاه مصحرب مسرعّا سریع السیر عرضداشت نموده چون رایات ظفر آیات درمملکت دکهن قیام داشت از راه بندر سورت بائست رفت قاصدان بدانجا رسیده زمانی بجهت ما یحتاج عالم بشریت درنگی نموده بودند که فی الفور خبر ارتحال مختار خان و بردن عرض داشت از اظهار جاسوسان بسمع کار طلب خان رسید او قاصدانرا نزد خود طلبداشته استکشاف ماجرا نموده تیقن حاصل کرده در ظاهر انچه که باعث توقف بو از سرکار خود زیاده از حرصله شان دهانیده مشغول ساخت و درباطن تمامی شرح در گذشتن مختار خان را بدرگاه گیتی پناه عرض داشت نمود مصحوب کسان خود بمواعید انعام شروط برسیدن بیشتر ازفرستادهای قمر الدین خان روانه کرد و فرستادهای قمر الدین خان را درحرف و حکایات و اشتغال امور ضروری آنها توقف فرموده رخصت داده بقول العبد ید برو الله یقدر موافق افتاد که عرض داشت کار طلب خان قریب نیم شبی به معسکر اقبال رسید همان وقت شرف اندوز نظر گردید و این معنی در پیشگاه خلافت و جهانبانی * از هوشیاری و کار طلبی او جلو ظهور نمود

*نظم*

خدائی که این لاجوردی سپهر برآراست از انجام و ماه و مهر
چنین طرفه بنیاد عالم نهاد خرد در سرو مغز آدم نهاد

و چون حسن تردد و نیکر خدمتیهای او از هنگام سرفرازی بندگی درگاه عرش اشتباه و تقدیم خدمت بندر سورت موافق مزاج اقدس بو دتوجه خاطر ملکوت ناظر پیش از بیش در باره طلب خان پرتو التفات انداخت و در همان شب شقه مزین بخط قدسی مشتملبر تقرر صوبه بپادشاهزاده عالیجاه و نیابت باو مرحمت [Page 313] گشت و حکم اشرف اقدس شرف صدور یافت که همدرین وقت حاملان راهی شوند و متعاقب فرمان مرحمت عنوان و احکام موافق ضابط حواله و کیل خواهد شد قاصدان کار طلب خان که بمددرگاری طالع پیشتر از فرستادهای قمرالدین خان رسیده بودند و علاوه آن کامیابی مدعا مسارعت را از باد صباد استعاره نموده رو براه آوردند چنانچه بروقت هنگام معاودت برسه گروهی لشکر فیروزی اثر فرستاده های قمر الدین خان را دریافتند که عازم حضور اند گویند که در تفویض نیابت وکلای بادشاهزاده صوبه احمد آباد اکثری از امرایان را نظر به مراتب ظاهر کار طلب خان بخاطر گذشت که از تغیر او کدام پست فطرت قبول این کار *خواهد کرد

*رباعی*

عیبی است عظیم برکشیدن خود را از جمله خلق بر گزیدن خود را
از مردمک چشم بباید آموخت دیدن همه کس ر و ندیدن خود را

و غافل ازینکه درکارخانه غیبی و مشیت لاریبی ترقیات او باعلی مراتب مقدر بود اسباب آن سرانجام می یافت که از نتائج خدمتها و حسن معاشرت با رعایا و کافه برایا و بندوبست ملک از نیابت بادشاهزاده باضافهای مناسب منصب و از راه تفضلات روز افزون خسروانه بوالا رتبه پنجهزاری ذات چهار هزار سوار دو اسپه سه اسپه بلا شرط و خطاب شجاعت خان و عطیات خلاع فاخره و صدور فرامین و علم و نقاره و فیل و صوبه داری از تغیر وکلای پادشاهزاده اصالةً و ضمیمه آن فوجدار سرکار جودهپور رسید جمیع مراتب امور نظامت را بآئین شایسته و اطوال پسندیده چنانچه مرکوز خاطر قدسی مطاهر بود سرانجام میداد تا بقیۀ عمرپای عزل درمیان نیامد و چه در عهود ماضیه و از منه لاحقه تا اکنون که سنه 1170 هزار و صد و هفتادم است هیچ صوبداری را طول مدت امر نظامت و بندوبست و امنیت و رونقی که در ایام حکومت او روی نمود بود چنانچه برالسنه و افواه خواص و عوام و مشهور و معروف است و هندو زنان در *سرود می سرایند و یاد خوشی آن ایام می نمایند اتفاق نشده

*فرد*

لشکری و شهری از وبا مراد لشکری از دولت و شهری زداد
[Page 314]

و او در عنفوان جوانی بهمرکابی بادشاهزاده محمد مراد بخش وارد این دیار شده مانده در حکومت ناظمان بصیغۀ نوکری و تهانه داری و فوجداریها اوقات میگذرانید و از مساعدت بخت بلند و طالع ارجمند غائبانه بمنصب و بندگی درگاه والا سرفرازی یافته تهانه دار پیتها پور گشته و در ابتدا بخطاب محمد بیگ خانی و ازان بعد که حسن کاردانی و جانفشانی بعرض مقدس رسیده خطاب کار طلب خان و فوجداری کرَی و بعد آن عامل دهولقه شده تا آنکه از انتقال غیاث الدین محمد خان بمتصدی گری بندر سورت و ازانجا به نیابت صوبه از نیابت باصالةً بوالا رتبه امارت و ایالت کامیاب گشته و از انتقال او پادشاه زاده عالیجاه محمد اعظم شاه به صوبداری رونق افزا شدند الحاصل بعد و رود شقۀ خاص مضمون آنرا مخفی داشته بلا توقف داخل خیمه گردیده شروع به نگاه داشت سپاه نموده روانه احمد آباد شد و در اندک فرصت رسیده بتاریخ دوم شهر رجب المرجب موافق سال هزار و نود و شش داخل بلده فاخره زینت البلاد احمد آباد گردید و شقۀ خاص را بقر الدین خان خلف مختار خان که ازین ماجرا اطلاعی نداشت نموده دخیل کار گشت و قمر الدین خان بعد چند روز بموجب حکم اقدس بمالوه شتافت و محمد طاهر دیوان صوبه و قاضی ابو الفرح وغیره منصبداران متیعنه صوبه و اعیان و اشراف بلده آمده ملاقی شدند کار طلب خان بنابر بندوبست و حفاظت طرق و شوارع جابجا تهانجات متعلقه نظامت کسان خود را فرستاده به تنظیم و تنسیق مهمات مشغول گشت و همدران آوان پرگنه پتَلاد در جاگیر و کلای بادشاهزاده عالیجاه محمد اعظم شاه از حضور معلی تن ماهه کردید و چون سابق بیست و نه هزار و ششصد و هفتاد و یک روپیه عوض یک ماهه طلب مردم سه بندی همراهی شاه وردی خان که در اپام تعلق بودن پرگنات اولکهه سورتَهه بجاگیر پادشاهزاده عالیجاه از خزانه عامره احمد آباد حکم شده بود تا حال بسرکارعائد نه گشته پایباقی گذشته و وجهه تقاوی که در پتَلاد مانده باشد وضع نموده تمته تنخیواه نمایند و درین مادّه حکم والا بنام دیوان صوبه شرف صدور پیوست و شیر افگن خان ولد شاه وردی خان [Page 315] به فوجداری جونه گدَ از انتقال پدرش سربلندی یافت و درسال هزار و نود وهفت معتمد خان بمتصدیگری بندر سورت از تغیر صلابت خان خلعت امتیاز پوشیده مفتخر بود به فوجداری جونه گدَه از تغیر شیر افگن خان معین گشت و حسب الحکم والا بعز صدور پیوست که صوبه باتفاق دیوان و میر بهاء الدین بخشی صوبه یک هزار سوار انتخابی از حوالی بلده احمد آباد فراهم آورده بهمراهی سید محمد رفیع منصب دار که برای آوردن آن جماعه از حضور تعین شده در سرکار نوکر بگیرند و علوفه دو اسپه سه اسپه از شصت روپیه و یک اسپه سی روپیه بقرار سراسری و ماهیانه جماعدار پنجاه سوار یک صد روپیه بلا کرد برمواجب افزوده چهره نماید و داغ نقد بر اسپان آنها کرده از تاریخ داغ صحیح کنند بشرط گرفتن ضامنی معتبر وجهه دو ماهه علی الحساب از خزانه عامره داده روانه حضور پرنور سازند چنانچه بموجب حکم اقدس بعمل آورد و نیز دیوان صوبه بجهت ترمیم حصار بلدۀ پتَن حکم اشرف شرف صدور یافت و از معروضۀ دیوان صوبه بجهت ترمیم اقدس رسید که چون در سال گذشته حسب الحکم معلی ورود یافت که بسبب گرانی و پریشانی سبق ذکریافت و ازان بعد بدستور سابق می گرفته باشند لیکن امسال بسبب کمی بارش نسبت بسال گذشته غله گران است در صورتیکه ضبط محصول بمیان خواهد آمد غربا نالش خواهند عامره داده روانه حضور پرنور گردانند بعضی ازانها که قابل منصب باشد نظر برهمان مواجب منصب مقرر سازند چنانچه بموجب حکم اشرف صدور یافت و از معروضۀ دیوان صوبه بعرض حصار بلدۀ پتَن حکم اشرف شرف صدور یافت و از معروضۀ دیوان صوبه بعرض اقدس رسید که چون در سال گذشته حسب الحکم معلی ورود یافت که بسبب گرانی و پریشانی حال غربای بلدۀ احمد آباد تا یک سال محصول غله معاف شناسد چنانچه سبق ذکر یافت و ازان بعد بدستور سابق می گرفته باشند لیکن امسال بسبب کمی بارش نسبت بسال گذشته غله گران است در صورتیکه ضبط محصول بمیان خواهد آمد غربا نالش خواهند نمود حکم جهان مطاع عالم مطیع صادر شد که بمتصدیان محال سایر مقرر نمایند که تا نرخ غله نسبت بنرخی که نظر بران گرانی کحصُل معاف شده بود یک سوای زیاده نشود حاصل غله مندویات نگیرند و درسال هزار و نود و هشت محمد طاهر دیوان صوبه باضافه منصب و خطاب امانت خانی سربلندی یافت و میرغازی از انتقال میربهاء الدین خان به تعلقه بخشی گیری و وقایع نگاری مفتخرگشت و همدرین سال [Page 316] به دیوان حکم معلی شرف ورود یافت که هفت هزار روپیه از خزانه عامره بمستحقان بلده احمد آباد به استصواب صدر صوُبه دست بدست رساند و بجهت ارسال مربای هلیلۀ سبزدرختان واقعه جانپانیر وموضع رکهیال معموله پرگنه کاریز خیرات بمسجد ملک شعبان گجراتی متصل دروازه سلاح فروش و برسانیدن دوهزار روپیه بالا قصور از خزانه بموجب التماس قاضی القضات خواجه عبد الله به سیادت پناه سید محمد سجاده نشین حضرت شاه عالم قدس سره در معتاد مرحمت شد و بانصرام آن مهام به دیوان صوبه احکام قدسی نزول کرامت شمول فرمود و همدران ایام از معروضه معتمد خان متصدی بندر سورت بعرض اقدس رسیده که محمد اکبر از خزانه ناکامی برآمده به بندر مسقط پیوست و نیز از التماس سیدی یاقوت خان قلعه دارد دندا راجپوری بعرض معلی رسید که محمد اکبربا چند غراب جنگی باراده رقتن ایران دیار بدان بندر پیوست وحاکم آنجا که او را امام میگویند باستمالت و دلجوئی پرداخت وبعد چندی از معروضۀ اخبار نویسان بندر سوُرت بذروۀ عرض پایۀ سریر خلافت مصیر رسید که محمد اکبر تا سه ماه در بندر مسقط بسربرده و ازنجا بترسیل رسل و رسایل استدعای استمداد و اعانت ازشاه سلیمان والی ایران نموده بود شاه بروفق استدعای به بندر دار بندر عباسی متعلقه ایران دیار نوشت که چند غراب بمسقط فرستاده محمد اکبر را با همراهانش راکب ساخته رساند و ناظمان و محافظان طرق بمکان خودها لوازم استقبال و شرایط ضیافت به آداب بادشاهنه بجا آورده از بندر عباس تا اصفهان رسانند حکم اشرف عزصدور یافت که اخبار را داخل وقایع حضور نمایند و پادشاه زاده عالیجاه محمد اعظم شاه بهادر که در تعاقب او مامور بودند یرلیغ رفت که معاودت نموده برکاب ظفر انتساب پیوندد و شیر افگن خان از تغیر بهلول شیرانی بفوجداری جونه گدَه دفعه ثانی سرفرازی یافت و مختار خان از تغیر نعتمد خان بمتصدی گری بندر سورت خلعت امتیاز پوشید و در سال هزار و نود و نه چون عنابت خان بمتصدی گری بندر سورت خلعت امتیاز پوشید و در سال هزار و نود و نه چون عنایت خان فوجدار جودهپور ودیعت [Page 317] حیات سپرده بود بعد رسیدن این راقعه بعرض اقدس اعلی حکم والا شرف نفاذ یافت که کار طلب خان بجودهپور رفته خبردار باشد چنانچه او بدانصوب رفته بضبط و ربط مهام آنجا پرداخت و در حضور اقدس تجویز نیابت صوبه داری احمد آباد بدیگری در پیش شد و هنوز مقرر نه شده بود که این خبر در گجرات وجودهپور چه افواهی و چه از گفتن مردم بقیاس شهرت یافت ازانجا که تمامی سپاه و همراهانش سکمخ بلده احمد آباد بودند از استماع این خبر سراسیمه شده دست از نوکری کشیده رو به احمد آباد آوردند حتی بعضی از شاکرد پیشه طریق مرافقت بآنها پیمودند از دریافت این معنی کار طلب خان باستمالت آنها پرداخته شرح حقیقت حال سپاه خود را بقاضی القضات عبد الله که واسطه عرض معروضه او بود نوشت و بعرض مقدس معلی رسید ازانجا دررکاب ظفر انتساب بنابر تمشیت مهم دکهن فوج و سرداران مطلوب بودند تعین شدن دیگری بصوبجات و مهام دیگر اقتضا نداشت و از بندوبست و نظام و نسق صوبه احمد آباد و نقش کاردانی و شجاعت کارطلب خان در پیشگاه خلافت و جهانبانی درست نشسته بود رای جهان آرا چنان اقتضا کرد که فوجداری جودهپور به ضمیمه صوبداری احمد آباد متعلقه باشد مراحم پادشاهانه از مساعدت بخت بلند و طالع ارجمند شامل حال اوشده صوبه گجرات اصالة از تغیر کلای پادشاه زاده عالیجاه و فوجداری جودهپور به ضمیمه آن باضافه منصب از اصل و اضافه منصب پنج هزاری ذات چهار هزار سوار دو اسپه سه اسپه بلا شرط و چهار هزار سوار مشروط صوبه و فوجداری جودهپور مضاف صوبه دار الخیرفیل از حلقه خاصه و صدور فرمان عالیشان رتبه برتری امارت و ایالت یافت و نظر علی بخطاب اسمه و به اضافه هفتصدی ذات وسه سوار سرفراز شد و صوبه مالوه در عوض گجرات حسب الخواهش به بادشاه زاده عالیجاه مقرر و عطا گردید چون درک داس راتَهور که بانی اغوای محمد اکبربود از تعاقب افواج قاهره در تنگنای جبال تل کوکن عرصه را تنگ دیده محمد اکبررا راکب جهاز ساخته و خود جدا [Page 318] شده از دریای نوبدا عبور نموده بعزم شورش و هنگامه آرای بصوب هندوستان و ماروارَراهی گشت شجاعت خان به بندوبست ماروارَ چندی توقف نموده و خاطر جمع کرده کاظم بیگ محمد امین خانی که مردی سپاهی نفس بود به نیابت آنجا گذشته به احمد آباد معاودت نمود گویند که هنگام تعین نائب بفوجداری جودهپور باکثری از کمصبداران متعینه صوبه و جماعداران نوکر خود نکلیف نمود هیچکس از خوف فساد راجپوتیه که دران وفت اجیت سنگه ولد راجه جسونت زمیندار متوفی و علی الخصوص که دران بین درک داس باتفاق او بشورش برداشته بود قبول نمی کرد کاظم بیگ از روی تهور و جلادت نیابت را پذیرفته ماند شجاعت خان بجهت او تجویز منصب مناسب نمود و همدرین سال امانت خان دیوان صوبه که بتقدیم خدمت و حسن تردد در امور مالی با بلغ وجو می پرداخت از فرط عاطفت حضرت شاهنشاهی باضافه منصب ازاصل و اضافه دو هزاری ذات و خطاب اعتماد خان مفتخر ومباهی گشت و ضمیمه دیوانی صوبه احمد آباد و متصدی گری بندر سورت از تغیر مختار خان تفویض یافت وسید محمد محسن برادر زاده سید ادریس خان که * خویش او باشد به نیابت دیوانی مقرر گردید

[Page 318]

7. تعین یافتن نقد زکوة درمکان فروخت

همدران آوان حکم اشرف بنام دیوان صوبه شرف صدور یافت که چون سابق عاشران زکوة اجناس درمکان خریداری میگرفتند و رونه می دادند درین ولا مقرر سازند که در مکان خرید اجناس بجهت زکوة بتاجران مزاحم نشده بدون تشخیص قیمت و ملاحظۀ اجناس سربسته پارچه وغیره موافق بیچک سپرده تجار چتهی روّنه بمهر خود بدهند که هر جا تاجران متاع را بفروشند عاشران آنجا محصول مرافق ضابط خواهند گرفت و از تاجران موچلکا بگیرند که چتَهی ادای زکوة بمهر عاشران مکان که چتَهی رونه شده برساند و بدین مضمون بجمیع دیوانیان صوبجات ممالک محروسه احکام صادر شد مخفی نماند که ضبط [Page 319] محصول در مکان فروخت بجهت این مقرر شد که جنس دران مکان نسبت بمکان خرید بقیمت زیاده می شود و باعث افزایش محصول است لیکن چون تاجران بعضی امتعه را در امکنه که ضبط محصول معمول نبوده می فروختنذ نقصان می شد لهذا بار دیگر حکم ضبط محصول در مکان خرید مقرر شد چنانچه در محل خود گذارش خواهد یافت انشاء الله تعالی در سال هزار و صدم اقصی القصاة خواجه عبد الله بعرض اقدس رسانید که در بلده احمد آباد بعضی پیادهای عدالت و کچهری چهل و یک و دیوان و غیره بی علوفه خدمت میکنند و از مردم سکنه آنجا مبلغی می ستانند و انواع آزار و اضرار بآنها متیرسانند و برسرطرق وشوارع مردم را گفته ناحق از آنها چیزی می گیرند لهذا از پیشگاه معدلت پناه بنام دیوان صوبه حکم جهان مطاع عالم مطیع زینت صدور یافت که بمتصدیان آنجا نگارش رود که پیادهای بی نوکر را نگاه ندارند و بر نوکران قدغن کنند که از کسی چیزی نگیرند و نگارند تنبیه و تادیب نمایند و حقیقت را از قرار واقع و نفس الامر بحضور بر نگارند همدرین سال دو بهل با چهار راس گاوُ گجراتی پیش کش اعتماد خان دیوان صوبه از نظر اقدس گذشت درجۀ پذیرائی یافت و شیخ محی الدین صوبه از نظر اقدس جزیه رخت هستی بربست و چون شیخ اکرم الدین بسرادای ذمه مطالبه پدر را بعهده خود قبول نمود لهذا ضبط اموال موقوف شد و خدمات بشیخ اکرم الدین تفویض یافت درین هنگام قاضی القضات خواجه عبد الله بعرض اشرف اعلی رسانید که اکثر مستحقان سرکار سورتَهه بموجب اسناد حکم جاگیرداران زمین مدد معاش دارند و نمی توانند که بحضور رسیده سند حاصل نمایند و متصدیان آنجا بعلت سند درگاهی زمین را ضبط می نمایند و بحسب ظاهر آن جماعه همین است حکم والا شرف صدور یافت که دیوان صوبه بعد تحقیق استحقاق و قبض و تصرف آنها وا گذارد و سند بدهد و کسانیکه قدرت برآمدن نزد دیوان صوبه نداشته باشند همانجا کس معتمد خود را فرستاده که تحقیق * استحقاق آنها نموده سند بدهد

[Page 320]

8. برپا شدن فساد متیه ها در بهرَوچ

از سوانح سترگ ایام صوبداری شجاعت خان برپا شدن فساد متیه ها در بهرَوچ – شرح این اجمال و تئبین این آنکه متیه قومی اند که در ملک خاندیس و بکلانه سکونت دارند و به امرکسب و کار وغیره اوقات بسرمی بردند ومسلمان گفته می شوند وسبب اسلام ابا و اجداد آن جماعه فرقه که در صوبه احمدآباد اند و آنها را مومنه و گروهی در او لکهه سورتَهه اند خواجه می نامند برهنمونی و مشاهده خرق عادات سید امام الدین قدس سره که مقبر ایشان در موضع کرمته عمله پرگنه حویلی احمدآباد برهفت کروهی واقعه است جمع کثیر و جم غفیر از اقوام متفرقه هنود شرف اسلام دریافته دست ارادات داده متابعت سید اختیار نموده اند مذهب شان برخلاف مذهب جمهورپش از رحلت سید مذکور اختلاف درمذهب بهم رسیده چند شعبه شده اند و غریب اعقتاد دارند که بصدق نیت و خلوص عقیدت سال بسال ده یکی هرچه بهمرسانند حتی اگر کسی را ده فرزند باشد یک فرزند تعلق به سید می دادند و بعوض فرزند وجه قیمت درصورت رضامندی سادات اولاد سید میرسانند و مانند میراث میانه اولاد سید مریدان تقسیم می شوند وهرکدام از اولاد سید امام الدین از ممر مداخلت وجوه ده یکی از مریدان تعیش می نمایند و مریدان را درجهاز عروس نیز میدهند الحاصل عجب اعتقاد و طرفه ارادات دارند و کثری از مومنه در ظاهر در کروه هنود میان قوم و قبیله خود بهمان شیوه هنودی بوده و درباطن بمتابعت سید می باشند چون درآن ایام نوبت ارشاد به سید شاه جی نامی ار نبابر سید امام الدین مذکور رسید چندین هزار کس ار اولاد میته ها و مومنه ها بهم رسیده بودند سید شاه جی از کثرت متابعان و آمد وجوه نذر رتبت ر منزلت بدرجۀ اعلی پیوست اکثر اوقات درپس پرده حجاب اقامت داشته کمتربا مردم ملاقات می نمود و هرگاه مریدان از اطراف و اکناف بزیارت ایشان آمده اظهار اشتیاق می کردند پای خود را از پرده بیرون می داشتند مریدان از راه عقیدت و نیاز مندی این معنی را از عطیۀ کبری و نعمت عظمی پنداشته [Page 321] به قدمبوسی می رسیدند و چون ضابطه مریدان این سلسله است که دست خالی بمصافحه نمی پردازند و بقدر مقدور نیاز می نمایند لهذا برقدم سیّد از روپیه و اشرفی مبلغهای کلی نثار می شد ازانجا که در عهد سلطنت حضرت خلد مکان اهتمام کلی در امور شریعه و ابطال مذاهب مختلفه و قدغن بلیغ و تقید شدید بود اکثر مردم برای خدا بهمرسیده این معنی را دستگاه مرجعیت خودها قرار داده از راه عصبیت که شیوۀ ذمیه ۀ بشریت است جمعی را به تهمت رفض متهم ساخته در انهدام بنیان قصر وجود شان می پرداختند و برخی را بقید و حبسی می انداختند یکی ازانها حقیقت شاه جی و بد مذهبی مریدان را درپیشگاه سریر خلافت مصیر بمعرض عرض مقدس رسانید آنحضرت باستماع این معنی از راه دین پروی بصدر و قاضی صوبه حکم فرمودند که سید را بحضور کسیل سازند تا تفتیش عقیدت و تحقیق مذهب ایشان نموده شود چون دران هنگام سید شاه جی در جوار مزار سیّد امام الدین سکونت داشت ماموران امر والا اعلام بنام سید نوشته مصحوب چندی برای طلب فرستادند سیّد از آمدن باحمدآباد ابا نموده فرستادها را بیرون کرد شجاعت خان بموجب اظهار قاضی جمعی از همراهیان فوجدار باره نین پور بسرکرد گی سید مچها نام جماعدار برای آوردن سید تعین فرمود سید را چون طاقت مقاومت آنها نبود طوعاً و کرها راهی شد گویند که هنگام برآمدن از خانه خود را مسموم ساخت که بعد طی اندک مسافت تسلیم شد و برخی برآنند که بعد رسیدن به احمد آباد و اطلاع از طلب حضور وقت مراجعت از ملاقات ناظم سم را بکار برده خود را وا رهانیده مسافر ملک عدم گشت و در مقبره اجداد خویش مدفون شد چون مقدمه سید بانجام رسید پسر او را که درسن دوازده سالگی بود روانه حضور کردند و خبررحلت او بمریدان دور و نزدیک او رسیده موجب کدورت خاطرها گردید عرق حمیت مریدان قوم میته بحرکت آمده بمظنۀ اینکه ناظم صوبه سید را مسموم ساخته به قتل رسانیده طلب قصاص از واجبات و حسنات شمرده قعود ازان مستوجب سیاست تصور نموده گروه انبوه فراهم آمده از برنا و پیر و صغیر و کبیر با اهل و عیال از [Page 322] سرمال و منال و وطن بر خاسته و از جان عزیز دست شسته روانه صوب احمدآباد شدند وبه کنار دریای نربدا محاذی بهرَوچ رسیده چون ازانجا از کشتی عبور بایست شد شروع بگذشتن نمودند فوجدار بهرَوچ بدریافت خبر آمدن اینفریق بهیئت مجموع بنابر تحقیقات کشتی ها را یند نمود چون جمعی گذشته بودند کشتی را جبراً گرفته باقی ماندها جماعه خود را ازآب گذرانیده تا رسیدن این خبر بفرجدار و آمدن بجهت ممانعت همه ها گذشته با فوجدار زد و خورد نموده بغلبه تمام قلعه بهرَوچ را گرفتند فوجدار باهمراهیانش درین چپقلش کشته افتاد و قلعه بصرف آن گروه در آمد و برعایا و سکنه آنجا تعرض مالی و جانی نرسانیده قلعه را استحکام داده رحل اقامت انداختند و در اندک فرصت جمع دیگراز هم مشربان واقعه طلب آمده بآنها پیوستند باطلاع این هنگامه فوجدار بروده و غیره آن نواحی بر سرآنها رفته بنابر قلبیت مکان که قلعۀ مذکور برسر تَپۀ مرتفع واقع شده و یک طرفش دریای نریدامی گذرد و از کثرت آن فریق کاری نه ساخته بی نیل مقصود برگشتند و قوت و مکنت میته ها تزاید پذیرفته بین العوام شهرت گرفت که حربه برآن جماعه کارگر نمی شود چون چندی برآمد و مکرر از منهیان اخبار صوبه کیفیت وقوع این واقعه بعرض اقدس اعلی رسید به شجاعت خان ناظم صوبه یرلیغ قضا تبلیغ بقدغن تمام غز ورود یافت که بدفع آن گروه انتزاع قلعه بهرَوچ پرداخته نائیره تمرد و فساد آنها را بآبیاری تیغ تیز فرونشاند لهذا فوج آراسته و لشکر پیراسته بسرکردگی نظر علی خان و مبارز بابی و متصدیان متعینه فوجداران و همراهیان خود تعین فرمود لشکر فیروزی به بهروچ رسیده بمحاصره تهیه اسباب قعله کشای و به ساختن ساباط و دمدمه و پیش بردن سلامت کوچه و قایم نمودن مورچال اشتغال ورزیدند وآن گروه از سرگذشته اکثر بیرون آمده دست بردهای نمایان بظهور میرسانیدند و جنگ توپ و تفنگ قایم گشت و بقول الامور مرهونة باوقاتها روزی چند برین و تیره گذشت و فتح البابی صورت نه بست ازانجا که نیر اقبال پادشاهی در اوج سعادت درخشندگی داشت و ستارۀبخت آن فریق در احتراق نکبت بحضیض خواری رسیده بود [Page 323] اژدهام نافر جام متانت قلعه سودی نه بخشید چون آن گروه باطل پژوه بی سروپا و بی سردار نا ازموده کار از اطراف و جوانب فراهم آمده محکوم دیگری *نبودند و آگهی از حفاظت و طیقۀ قلعه داری نداشتند

*فرد*

به فعل چون عشرات زمانه نا مضبوط به طبع چون حرکات سپهر نا موزون

از قضای آسمانی که چنین اتفاق دست داده نظر برکثرت و استواری مکان بخود غره شده گاه بیگاه در برج و باره بغفلت و رفتن پیش اهل و عیال و حاجت ضروری عالم بشریت غیبت می نمودند و این معنی برمردم مورچال لشکر فیروزی منکشف گشت پیوسته در انتهاز فرصت نشسته قابوطلب می بودند قضا را نیمروزی که وقت اجل مسمی آن طایفه در رسیده پیمانه عمر اِذا جاَء اَجَلُهُمرٌ لاَ یَسٌتا خُروٌنَ ساَعَةً و لاَ یَسٌتَقدمُوٌنَ لبریز گشت روز حاتن که * فرد* پردنده دران سوز ناک آفتاب همی گشت درروغن خود کباب چون آفتاب به کمال حدت تابش داشت از یکجانب دیوار حصار برج که اکثر مستحفظان آنجا بنابر اطفای نایره آتش جوع رفته و چندی که مانده بودند سایۀ طلب گشته کناره گیر بودند مورچالیان لشکرظفرتومان که در قابوی چنین وقت شیوۀ خرم و احتیاط را مرعی می داشتند بدریافت این معنی از مساعدت بخت و اقبال پادشاهی انکاشته نردبانی چند که برای این روز اماده داشتند بر دیوار قلعۀ گذاشته بالا برآمدند و تا آگاهی یافتن جمعی که در سایۀ و بربستر بیخبری مانند بخت خفته خویش غنوده بودند بخوابگاه عدم رسانیده دروازه قلعه را بر روی فوج خود کشایش داده فتح الباب نمودند سپاه فیروزی که مستعد و چون حلقۀ نظر بر در داشتند بلا توقف یورش نموده گروه گروه و جوق جوق از سوار و پیاده الله الله گویان بحصار در آمدند و نائرۀ قتال و جدال را مشتعل ساخته شروع به کشتن و بستن و انداختن نمودند و مخالفان نیز از هر چهار طرف هجوم نموده بمدافع پیش آمده داد مردانگی و مردی داده برخاک هلاک می افتادند چون کشته شدن برخونخواهی پیر خود موجب رفع درجات می بنداشتند بی با کانه جان بازی می نمودند اگربحسب اتفاق کسی ازانها [Page 324] اسیر پنجۀ تقدیر میگردید از صیاد خویشتن بهجزو زاری درخواست می نمود که از همراهیان قافله دور می مانم بزودی مرا ملحق ایشان ساز و هر که توفیق کشته شدن نیافت دیگران از هم گذرانیدند و اکثری از زن و مرد خودها را یا یمددگاری دیگری درآب نربده افگندند و بگرداب نیستی فرو رفتند شاید کم کسی ازآنها کشتی حیات بساحل نجات رسانیده باشد نورالدین بهتئی جماعدار که ترددات نمایان درین معرکه نموده با جمعی از لشکر فیروزی بدرجۀ شهادت رسید و فتح نصیب اولیای دولت قاهره شد و آتش فتنه میته ها فرو نشست بعد معروض این واقعه دربار گاه سپهر اشتباه شجاعت خان مورد تحسین و آفرین گردید مخفی و مستور نماند که اکثر سوانحات از عهد حضرت خلد مکان سماعی است چنانچه سبق ذکر یافته چون سال این سانحه بواقعی معلوم نه گشته قیاسی اندراج یافت اگر تقدیم و تاخیر یاکم و زیاده در روئداد مذکوره بقلم آمده باشد معذور است همدرین سال ناظم صوبه بعد انفراغ فساد میته ها و گرفتن پیش کش مقرری و بندوبست صوبه متوجه نظم و نسق ماروار گشت و تا آخر ایام نظامت ششماه در احمدآباد و شش ماه در ماروارَ میگذرانید در احمدآباد هنگام بودن در ماروار بهاری داس دیوان خانگی شجاعت خان باستصواب دیوان صوبه و قافی وغیره متصدیان بادشاهی بمهام مرجوعه می پرداخت و بسبب آمد و شد هرساله بتدوبست وامنیت طرق و شوارع بوجهه احسن بوده است و در سال هزار و صد و یک شجاعت خان بجهت اخراجات لشکر چون هنوز بندوبست ماروار حسب الخواهش بعمل نیامده بود التماس مساعدت از خزانه عامره صوبه نمود و در حضور اقدس بدرجه اجابت رسیده حکم مقدس معلی بنام اعتماد خان دیوان صوبه عز و رود یافت که یک لک روپیه از خزانه بعد گرفتن تسمک یمهر او بدهد و در سال آن و جهه را از جاگیرات اش بعمرض وصول در آورده داخل خزانه نماید و نیز از معروضه شجاعت خان بعرض بارگاه سپهر اشتباه رسید که قعلۀ اعظم آباد دو سال است که از شدت باران شکست و ریخت بهمرسانیده و سابق در نیابت شاه وردی خان مرحم بر طبق حکم والا مرمت شده حکم [Page 325] اعلی عز نفاذ یافت که دیوان صوبه برآورد ترمیم نموده مرمت نمایند و در سال هزار و صد و دو چون اکثری مساجد بلده احمدآباد مرمت طلب شده بود ناظم صوبه بیست و هفت هزار و پنجاه روپیه برآورد آن نموده بحضور ارسال داشته بود حکم اقدس صادر شد که بمنظوری دیوان صوبه بمرمت پردازد و شجاعت خان بنابر بندوبست و اخذ پیش کش زمینداران ضلع جهالاوار و کاتَهیاوارَ لشکر کشیده بدان صوب شتافت موضع تهان معموله او لکهه سورتَهه که مسکن متمردان کاتَهیان بود تاخته قلعه آنجا را که آنها پناه گاه خویش ساخته بودند منهدم کرده معاودت نمود و همدرین سال قحط سالی و آثار و با در بندر بهروچ و سورت و احمدآباد و غیره و اکثری امکنه ظاهر گشت چنانچه خلق کثیرره نورد وادی عدم گشتند چون حکم قضا شیم در باب تاکید وجه جزیه ذمه ذمیان پرگنه پالن پور جالور وغیره رسیده بود ناظم بکمال خان جالوری درین ماده بقدغن تمام نوشت چنانچه او به محمد محامد پسر خود که به نیابت جالور می پرداخت بتاکید نوشته اعانت نائبان شیخ اکرم الدین امین اخذ جزیه بتقدیم رسانید و چون بنابر سببی فوجداری برَوده از محمد بهلول شیرانی تغیر شده بود ازانجا که بندوبست قرار واقعی داشت حسب التماس شجاعت خان بحال شده و همدرین سال سید محمد صالح سجاده نشین قطب الاقطاب حضرت قطب عالم قدس سره جهان فانی را پدرود نمود بعالم بقا انتقال فرمود – همدران ایام خبر فساد درک داس راتَهورکه در زمین مارَوارَ دست تطاول دراز ساخته بتاخت و تاراج و ایدای مترد دین می پرداخت رسیده شجاعت خان بنابر بندوبست و رفع شورش او بجودهپور شتافته بمقتضای وقت اکثر راجپوتان و پتَاوتان را بدستور معمول قدیم آبا و اجداد آنها پتَه ر عوض جاگیر نمود و بعضی را تجویز مناصب و جاگیر با کاظم بیگ نائب وا داشت و بنابر سلوک و مراعات پسندیده آنها را گرویده خود ساخته بتقدیم نوکری و کار پادشاهی سرگرم کرد و به کمال خان جالوری فوجدار پالن پور و جالور سانچور بنابر فساد راتَهور مذکور بتاکید نوشت که ازپالن پور بجالور شتافته خبردار باشد و چندی در جوهپور توقف [Page 326] ور زیده کاظم بیک را بافوج شایسته بسمت میرته که خبر آوارگی درک داس اصغایافته بود تعین نمود و بفوجدار آنجا تاکید نوشت که از عرابچیان و کرایه کشان موچلکا بکیرد که آینده اسباب تجرارت را از راه اودیپور باحمد آباد میرسانیده باشند و خدمت فوجدارپرگنه مذکور را از تغیرشُجان سنگه بنام کنور محکم سنگه مقرر نموده خاطر خود را از بندوبست جودهپور جمع ساخته در شهر جمادی الاول باراده احمد آباد برآمده رسید و بموجب نوشته صفدر خان بابی که از طرف شجاعت خان به فوجداری پتَن اشتعال داشت بجهت مرمت قلعه کهتَرلی و سانپوره که برآورده یک هزار روپیه شده بود بعامل آنجا تنخواه نوشته فرستاد که بزودی به ترمیم آنجا پردازد و درسال هزار و صد و سه از روی سوانح احمد آباد بعرض اقدس رسید که شیر افگن خان فوجدار سرتَهه نوشته که چهار دیواری قلۀ مصطفی آباد عرف جگت از شدت باران شکست و ریخت بهمرسانیده مفسدان نواح افتادن دیوارهای قلعه را بهترین واسط کوته اندیشی خودها یافته اند حکم اشرف اعلی عز صدور پیوست که اعتماد خان دیوان صوبه بزودی معمار وشخصی معتمد را بفرستد که شروع تعمیرنماید – همدرین سال سید ادریس خان فوجدار و تیولدار نرَیاد بقضای الهی فوت شده دیوان صوبه برای ضبط اموال او عمله و فعله ضبطی را فرستاد چون این معنی بعرض اقدس رسید حکم عدالت شیم بنام دیوان صوبه عزورود یافت که باین قسم مردم که ارثان آنها ملازم سرکار باشند مزاحم نشوند مال او را بوارثان او وا گذارند- شجاعت خان ناظم صوبه بنابر گرفتن پیش کش و بندوبست بصوب جهالا وار برآمده بعد تحصیل وجه پیش کش ذمه زمینداو و تشخیص پرگنه که در جاگیر مشروط بود به شیخ محمد زاهد نائب فوجدار آنجا بجهت بندوبست تاکید نموده بدستور معین هر ساله عازم جودهپورگشت و بهاری داس دیوان خانگی خود را بتمشیت امور مالی و ملکی باحمد آباد رخصت نموده فوجداران و تهانه داران صوبه در خبرداری بندوبست و مخافظت شوارع و طرق و تاکید متمردان تاکید نوشت شیخ محمد فاضل منصب دار که ارحضور پرنور بجهت [Page 327] بردن کاغذ حال پرگنات و موازند ده ساله صوبه رسیده بود بموجب اظها او دستکات از دفتردیوانی بنام دیسائیان و مقدمان پرگنات صوبه مصحوب منصبداران متعینه کچهری دیوانی فرستاده بود ازانجا که بعضی جاگیرداران در رجوع کردن دیسائیان اهمال می ورزیدند شیخ حقیقت را به شجاعت خان که دران ایام بجودهپور قیام داشت نوشت و بهاری داس بموجب اشاره او سزاولان شدید تعین نموده دیسائیان را رجوع کرده داد – همدرین ایام قاضی محمد شفیح بخدمت قضای پرگنه میرته از حضور سرفرازی یافته رسیده شجاعت خان را دید چون احوال قاضی مذکور بعسرت بود یک روپیه روزانه از طرف خود تا بهمرسیدن سیر مقرر نموده برهمان پرگنه که در جاگیر مشروطی فوجداری جودهپورداشت تنخواه داد و در شهر جمادی الاول بعد انفزاغ بندوبست مارَوارَ بعزم احمد آباد برآمده کوچ بکوچ متوجهه گشت چون در منزل چورنگ معموله پرگنه کرَی که هنگام عبور آب تنگی می نمود لهذا احداث یک دهنه چاه بعایت کلان نمود چون عاصل پرگنه گهر الو محال جاگیر فرجام خان درخواست استمداد نمود لهذا به مبازر بابی که نیابتاً بفوجداری بدَه نگر قیام داشت نوشت و در سال هزار و صد و چهار از روئ روز نامچه سوانح احمد آباد فرستاده محمد جعفر سوانج نگار معروض اقدس معلی گشت که شجاعتخان سردیوان گفت که از مدت یک ماه کار خلق الله برای روپیه های چلنی بند است چون به گماشته عبد الطیف داروغه دار الضرب گفتم که روپیه های چلنی کم وزن شده و صوافان می گویند که و زن روپیه های معنی باعت نقصان خلق الله است و صرافان می گویند که و زن روپیه های چلنی مقرر کرده بدهند گماشته مذکور از عبد الطیف جواب آورد که بدون حکم والا این معنی نمی توانم بعمل آورد حکم والا بنام اعتماد خان دیوان صوبه صادر شد که روپیه کم وزن را موافق صابطه حضور بسکه حال برساند ازانجا که حسب الحکم اعلی مقرر گشته روپیه یک سرخه دو سرخه و سه سرخه را روپیه و اگر از سه سرخه کم باشد نقره اعتبار نمایند باید که از صرافان موچلکا بگیرند که تا سه [Page 328] سرخه روپیه را رائج سازند و اگرروپیه کمترازسه سرخه باشد بدارالضرب برده بسکه رسانند – همدران سال فرد بر آورد مرمت حصار شهرپناه بلده احمد آباد عمارات باغ و تالاب کانکریه بمهر دیوان صوبه بنظر اقدس گذشت که چهار هزار و دو صد و پنجاه و چهار روپیه خرچ دارد حکم اشرف زینت صدور یافت که مبلغ از خزانه عامره آنجا گرفته مرمت نمایند چون بنابر ترمیم قلعه اعظم آباد سید محسن نائب اعتماد خان هفت هزار روپیه از خزانه عامره داده بود و این معنی از روی افراد واقعه بلده احمد آباد بعرض اعلی رسید حکم والا صادر شد چرا زر داده صوبه دار و فوجدار از خود مرمت بکنند و زر را واپس بگیرند – همدران سال بعرض اقدس رسید که اجیت سنگه باغوای درگ داس در تهلها استقامت ورزیده مصدر شورش و فساد است بنابر آن فرمان واجب الاذعان در باب تاکید رفتن جودهپور و تنبیه و تادیب مفسدان به شجاعت خان ورود یافت لهذا بسرعت هرچه تمامتر روانه آنصوب گشت موازی دو صد عرابه پراز سنگ مرمر که شجاعت خان از بتَن برای عمارت مسجد و مدرسه و مقبره بنا نموده خود طلبداشته بود باحمد آباد رسید و از نوشته صفدر خان بابی نائب فوجداری آنجا ظاهر شد که اگر هزار عرابۀ از سنگ مرمر مطلوب باشد سرانجام می تواند شد و محمد سُلطان نامی بخدمت وقایع نویسی میرته از حضور سرفرازی یافته رسیده دخیل شد و در سال هزارو صد و پنج سلطان نظر و کیل نواب القاب بادشاه زاده اعظم شاه بعرض اقدس رسانید که جنسی که بموجب نوشته بادشاهزاده در احمد آباد نساجی و ابتاع می شود بعلت محصول متصدیان آنجا مزاحم می شوند حکم مقدس بنام اعتماد خان دیوان صوبه عز ورود یافت که نوشتهای که از حضور عالی بادشاه زاده نموده نقل آن بمهراو گرفته مطابق آن جنس مسطور را وا گذارد و بجهت محصول متعرض نشوند و نیز حکم اقدس ارفع اعلی بنام ناظم صوبه مصحوب خواجه حسن در باب انهدام بتخانه واقع بدَنگر رسید لهذا بمحمد مبارزبابی که به نیابت فوجداری آنجا می پرداخت بقدغن نوشت [Page 329] که بموجب حکم اشرف بتخانه آنجا را منهدم سازد و چون شیر افگن خان فوجدار و تیولدار سورتَهه بدیهات پرگنه دهندوقه بمحال جاگیر ناظم متعرض شده مواشی آنجا را برده بود بموجب نوشته عامل آنجا در ماده استر داد مواشی و عدم مزاحمت دیهات باو نوشت و همدرین سال محال سایر پتَن که تعلق بخالصه والا داشت از پیشگاه فضل و کرم بجاگیر شجاعت خان مرحمت شد و عبد الغنی نامی بمحتسبی بلدۀ پتَن معین گردیده بنابر سببی نیابت فوجداری پتَن از تغیر صفدر خان بابی و مبارز خان برادرش مقرر نموده بعزم بندوبست ماروار متوجهه گشت و همدرین سال کاظم بیگ که بنیابت فوجداری جودهپور می پرداخت بقضای الهی فوت شد لهذا فوجداری آنجا بفیروز خان میواتی مقرر نموده خاطر از بندوبست آنجا فارغ ساخته باطمینان قلب باحمد آباد معاودت نمود و سال هزار و صد وشش از نوشته منهیان جودهپور به شجاعت خان ظاهر شد که میر شفیع حارس قلعه دار مجدد از درگاه فلک بارگاه میرمحمد رفیع داروغه توپخانه سرکار والا بحراست قلعه آنجا تعین شد وهمدرین سال محمد بیگ خان تفویض یافت و چون هنوز گرانی غلات برطرف نه شده بود شجاعت خان بعاملان پرگنات بتاکید نوشت که هرجنس غله که در پرگنات پیداشود بجنسه حصۀ جاگیرات و حصۀ رعایا را باحمد آباد می فرستاده باشند که در مندویات آنجا به فروش رسد و نگذارند که احدی از بقالان خریده ذخیره تواند کرد و نیز داروغها بمندویات بلده مقرر ساخت که بخوش خرید غلات بفروخت رود و بغربا و مساکین برسد و هیچکس از غله فروشان و غیره هم ذخیره و انبار نکند چون ممرآب کاریز که آب آزانجا بمسجد جامع وغیره مساجد میرود و شکست و ریخت بهمرسانیده بود از روی فرد مرسله دیوان صوبه که برآورد یک هزار روپیه و دو صد شده معروض اقدس گشت حکم جهان مطاع عالم مطیع شرف صدور یافت که برای این قسم امور خیرجاری تا خیرنمی کرده [Page 330] باشد همین که فتوری راه باید فی الفور مرمت نمایند و نیزبنابر ترمیم مسجد جامع ساخته شیخ احمد واقعه بلدۀ پتَن دو هزار و پانصد روپیه بدیوان صوبه حکم سید که از خزانه عامره رساند و میر حیات الله امین پرگنه دهولقه از خدمت تغیر شده بجهت ادای محاسبه بحضور رفت و خدمت آنجا بمیر محمد باقر اصفهانی تفویض یافت و چون از روی روزنامچه سوانح احمد آباد حقیقت گرانی بعرض اقدس رسید حکم شد که بدستور سنه جلوس معلی صد روپیه اضافه در لنگر مقرر نمایند تاوقتی که نرخ بدستور سابق برسد شجاعت خان بدستور معهود متوجه مارَوارَ شده بعد انفراغ و اطمینان خاطر ازانجا در ماه ذی الحجه باحمد آباد مراجعت نمود در سال هزار و صد و هفت قاضی القضات خواجه عبد الله بعرض اقدس رسانید که فرش سگین قدیم دروازه را یکهرَ بلده احمد آباد مشرق دریای سابرمتی شکست و ریخت بهمرسانیده و مترددین هنگام عبور تصدیع می کشند حکم والا بنام دیوان صوبه شرف صدور یافت که زود مرمت نمایند و درین قسم امور خیر که باخراجات جزوی سرانجام شود انتظار حکم حضور * نه کشند

*مصرع*

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

و نیز بموجب عرض قاضی القضات در باب تجهیز و تکفین مردم مترددین و مفلس لا مالک و لا وارث حکم جهان مطاع واجب الاتباع کرامت صدوریافت که به دیوانیان ممالک محروسه نگاشته آید که در جائیکه بیت المال باشد از خزانه بیت المال والا از خزانه جزیه برای تجهیز و تکفین موتی لاوارث و لا مالک بقدر ضرور بتصدیق قاضی آنجا تنخواه می نموده باشند چون مسجد واقعه قصبه دهود مرمت طلب شده بود بموجب فرد برآورد مشتملبریک هزار و چهار صد وسی روپیه مرسله اعتماد خان دیوان صوبه حکم والا صادر شد که زود تعمیر نمایند و همدرین سال بدستور معهود شجاعت خان بعد از بندوبست و گرفتن پیش کش مقرری صوبه متوجه مارَوارَ گشت و قریب هشت ماه درانجا توقف ور زیده در شهر جمادی الاول بعزم احمد آباد برآمده رسیده [Page 331] و بامورات مرجوعه پرداخت و همدرین سال بلاق بیگ نامی گرز بردار بنابر رفع مناقشه لاکها ورن مل برادرش فوجدار نوانگر وغیره و مقدمه استعاثیان سورتَهه از درگاه آسمان جاه مقرر شده آمد و چون درین سال محمد مبارز بابی نائب فوجداری پتَن که برموضع سانپوره معموله سرکار پتَن بجهت تنبیه کولیان رفته بود بعد تاخت و آتش دادن آنجا هنگام برآمدن تیری ازشست قضا بمقتل او رسیده مقتول گردید – شجاعت خان نیابت فوجداری آنجا از انتقال او بصفدر خان بابی داد و برای محمد اعظم وغیره پسران محمد مبارز بابی مناصب مناسب تجویز نموده و فوجداری گودهره از تغیر محمد بیگ خان به محمد مراد خان از حضور معلی تفویض یافت و چون بمسجد جامع مهظم پور و مسجد محله اساول بنا نموده سید ابو تراب شکست و ریخت بمرسانیده و چهار هزار و یک صد وشصت و چهار روپیه برآورد مرسله دیوان صوبه حکم والا بجهت ترمیم بدیوان صوبه شرف صدور یافت و نیز حکم اقدس نزول فرمود که دیوانیان ممالک محروسه سرشته محصول سایر بقید اسم تجاردرمکانی که رونه بیارند بحضور پرنور میفرستاده باشند و همدرین سال فوجداری برَوده از تغیر محمد بیگ خان بنام اصالت خان مقرر گردیده و در ماه شعبان اعتماد خان که به دیوانی صوبه و متصدی گری بندر سورت سرفرازی داشت و سید محسن خویش او به نیابت دیوانی در احمد آباد می پرداخت در بندر سورت ودیعت حیات سپرد

[Page 331]

9. التجا آوردن درک داس راتَهوروفرستادن سلطان بلند اخترو صفیة النساء بیگم پسر و دختر بادشاه زاده محمد اکبر به سعی شجاعت خان وروانه سدن راتَهور به درگاه معلی دررکاب سلطان

همدرین سال برهنمونی طالع درک داس راتَهور که از صدمت افواج قاهره ر شعاب جبال آواده مصدر شورش و فساد بود سلسله جنبان عفو نقصیرات [Page 332] شد تفصیل این مجمل آنکه چون از مدتی سلطان بلند اختر و صفیة النسا بیگم پسر دختربادشاه زاده محمد اکبر که در هنگام آوارگی خود بدرک داس حواله کرده رفته بود و او از آسیب افواج پادشاه در مکان شعاب جبال صعب و شدید که عبور طایر خیال دران دشوار باشد رورگار بسرمی برد درین وقت چون ایام نکبت او بسر آمده روی بهبود و زمانه بهی رسیده بود خطی بنام ایسر داس که از قبل شجاعت خان بامانت و شقداری بعضی محال می پرداخت که اگر شجاعت خان قول بدهد و تا پذیرای ملتمسات بجناب اقدس آسیب افواج متعینه جودهپور بمکان او نرسد صفیة النسا بیگم را بحضور والا بفرستم چنانچه آن نوشته را بجنسه نرد سجاعت خان فرستاد و او بحضور اقدس روانه نمود بمجرد گذشتن از نظم انور حکم والا بپذیرائی آن شرف نفاذ یافت و احکام والا بنام شجاعت خان صادر گشت که استمالت خاطر درک داس نموده صبیه محمد اکبر را بسامان و سرانجام لایق طلبداشته روانه حضور نماید بعد وصول یرلیغ معلی برطبق اشاره شجاعت خان ایسری داس نزد درک داس که در مکان صعب اقامت داشت رفته به سخنان عقلی و نقلی استمالت داده راضی بفرستادن بیگم نموده آمد و فوج و سامان و سرانجام لائیقه همراه گرفته باحمد آباد رسانید شجاعت خان ایسرداس را که مصدر این امر شده بود همراه بیگم روانه حضور گردانید چون بیگم بتقبیل قدوم جد بزرگوار مستفید شد حضرت ظل سبحانی را نظر بر اینکه آن والا مکان را خواندن مصحف مجید و کلام حمید از کجا دست داده باشد آتونی را برای تدریس ایشان تجویز فرمودند بیگم عرض نمود که درک داس از راه فدویت آتونی از اجمیر برعایت معقول درانجا طلب داشته بود چنانچه بتعلیم او حافظ کلام الله شده ام ازین معنی نقش بندگی درک داس در خاطر اقدس منقوش گشت وذلات تقصیراتش بعفو مقرون گردید حکم والا به پذیرائی مطالب درک داس شرف صدوریافت و ایسر داس را حکم شد که که رفته سُلطان بلند اختر و درک داس را بحضور بیارد و بنام شجاعت خان [Page 333] احکام مطاع صادر که در سرانجام این کار موجب کمال مجرای خود دانسته لوازم سعی تمام بحضور رساند و درسال هزار و صد و هشت حسب الحکم معلی به محمد محسن ولد اعتماد خان که از انتقال پدرش بوالا رتبه دیوانی صوبه سرفراز شده بود صادر شد که یک روپیه در وجه مساعده درک داس راتَهور ازانجمله پنجاه هزار روپیه بعد آمدن جودهپور و هزار پس از رسیدن احمد آباد باستصواب شجاعت خان ناظم صوبه از خزانه عامره بعد گرفتن تمسک بمهر درکداس از تحویل خزانچی تنخواه نماید و پرگنه میرتَهه معموله سرکار جودهپور من ابتدای فصل خریف او دئیل در جاگیر راتَهور مرحمت شد و فرمان عالیشان در تحسین و آفرین مصحوب وزیر بیگ گرز بردار بنام شجاعت خان شرف صدور یافت و بدستور معهود بعد اطمینان خاطر ار بندوبست صوبه و گرفتن پیشکش متوجه جودهپور گشت و فرمان مرحمت عنوان مصحوب گرز برداران و ایسر داس بدانجا رسید شجاعت خان ایسر داس را باز نزد شاهزاده سلطان بلند اختر و درک داس رخصت کرد چنانچه بعد آمد و شد مکرر عهد و پیمان موکد و موطد و وصول پروانجات تنخواه مساعدت و مداخلت جاگیر درک داس همراه سلطان آمد شجاعت خان بلوازم استقبال و پیش کش پرداخت و با درک داس لازمه رفتگی و سلوک بمرتبه اتم بظهور آورده سلطان را با درک داس بندر سورت رسانید حسن علی خان و شاه بیگ که از حضور معلی بنابر استقبال و اتالیقی سلطان مقرر شده بسورت رسیده بودند سلطان و درک داس را بحضور بردند و کمال حسن خدمت شجاعت خان در پیشگاه خلافت و جهانبانی شد چون یک لک و بیست و هفت هزار روپیه و سه صد و نود و پنج روپیه در وجه طلب نقدی شاه زادۀ محمد بیدار بخت براو فوت شد لهذا حسب الحکم معلی در باب تنخواه آن وجهه بموجب اسستدعای سرکار پادشاه زاده عالم و عالمیان بنام محمد محسن دیوان صوبه شرف صدور یافت و همدرین سال حیات الله و محمد مقیم و محمد باقر عمال معزول پرگنه دهولقه [Page 334] که بحضور پرنور رسیده بودند و بر آمد آنها درست نشده بموجب حکم والا گرز بردار شدید تعین شد که هر سه عمال را نزد محمد محسن دیوان صوبه برده بالمواجهه رعایا بر آمد و مخاسبه آنها را درست نماید و نیز حکم مقدس بنام دیوان صوبه رسید که مبلغی که بابت تصرف حصه خالصه شریفه برذمه لاکها وغیره پسران و نبیره تماچی زمیندار اسلام نگرلازم الاداست آنرا بوصول رسانند و چون از روی سررشته بعرض اقدس رسیده بود که سه صد و نود اشرفی و پنج لک و هفت هزار و چهار صد و پانزده روپیه لغایت شهرشعبان سال گذشته در خزانه احمد آباد موجود بنابران حکم والا شرف صدور فرمود که دیوان صوبه آنرا بازریکه تا ورود این حکم فراهم آمده باشد بلا توقف و تا خیر بضابطه و قاعده معین روانه حضور فیض گنجور نماید و همدرین سال سید محسن که سابق به نیابت اعتماد خان با امور دیوانی صوبه می پرداخت بعاملی و امانت پرگنه دهولقه سرفرازی یافت و خدمت کوتوالی بلده از تغیر میرعتیق الله بخواجه قطب الدین در پیشگاه خلافت و جهانبانی مقرر شد و حکم اشرف بصدور پیوست که سوای جمیعت متعینه ناظم صوبه که بیست و دو سوار و پنجاه پیاده همراه کوتوال معزول مقرر بودند یکصد نفر پیاده از سرکار والا بدرماهه دو صد و هیجده روپیه که بعد وضع قصور و دوامی وغیره آن یک صد و نود و روپیه میشود همراه او مقرر دارند و علوفه آن ها از تحویل خزانچی خزانه عامره در وجهه انعام شیخ محمد عیسی غوثی مرحمت شد و بدیوان صوبه حکم رسید که بمعرفت قاضی ابو الفرح قاضی صوبه تنخواه نماید و نیز حسب الحکم معلی بنام دیوانیان صوبه ممالک محروسه بمهر عمدة الملک مدارا المهام اسد خان بصدور پیوست که پروانجات در باب باز خواست مطالب تنقیح معاملات و احکام مطاعه که از روی وقایع و سوانح بنام دیوانیان صادر می گردد جواب آن در وقت نمی رسد بنابر آن بدیوانیان صوبه نگارش پذیرفته که جواب پروانجات واحکام قدسی رو برو بشرح و بسط می نوشته باشند و احتیاط [Page 335] بکار بردند که جواب مقدمه از مقدمات نگاشته حضور ساطع النور موقوف و ملتوی نماند چنانچه بمضمون صدر بنام محمد محسن دیوان صوبه وصول فرمود و همدرین سال متصدی گری بندر سورت از انتقال اعتماد خان بامانت خان مقرر شد و او آمده دخیل کار گردید و چون از روی فرد و قایع چکله رنود من اعمال سرکار چندیری بعرض اقدس رسید که نیاز بیگ ولد ساقی بیگ منصبدار گرز بردار که حسب الحکم معلی بنام سید غیرت خان برده بود الحال بحضور پرنور میرود ظاهر نمود که چون در سرای کاله باغ و شاه پوره اسپان یام که باصطلاح هند داک گویند موجود نیست بنده پا پیاده طی همه مسافت نموده حکم جهان مطاع واجب الاتباع صادر شد که بدیوانیان صوبه جات مرقوم گردد که اسپان یام داک چوکی بعهده فوجداران مقرر گشته که در هرچوکی که اسپ سقط شود فوجداران از خود عوض سقطی اسپ به بندند که تا خیر احکام مقدس نشود و سر رشته بحضور بفرستند چنانچه بمضمون مرقوم حکم اشرف بدیوان صوبه رسید- همدرین سال شیخ نور الحق بمنصب احتساب بلده سرفرازی یافته دخیل کار گردید چون فضیلت پناه شیخ کرم الدین صدر صوبه فرد بمهر خود بدفتر والا فرستاده و نوشته که اهل معاش اسناد خود را برای تصحیحه رجوع نمی کنند بدین جهت در دست شدن نسخه بحالی تعویق رو میدهد لهذا حکم اشرف بنام دیوان صوبه صادر شد که بآن جماعه قدغن نمایند که اسناد خودها موافق ضابطه و معمول بصدور راجع سازند که بعد ملا حظه تصحیحه نسخه مرتب ساخته بحضور ارسال دارد و همدرین سال خدمت متصدی گری به سید محسن تفریض یافت حکم معلی رسید که چهار هزار روپیه به مستحق و مستحقات بلدۀ احمد آباد از خزانه عامره باتفاق قاضی و صدر وقائع نگار رسانند و چون از روی افراد وقائع سورتَهه مرسله میر ابو طالب وقایع نگار حقیقت شکست و ریخت حصار بعرض اقدس رسید حکم شد که دیوان صوبه تعمیر آن پردازد و همدرین سال در اکثر پرگنات صوبه و بضلع ماروارَ خضوصاً کمی باران رو داده چنانچه از پتَن تا جودهپور یکسان خشک [Page 336] سالی بود که کاه و آب پیدا نمی شد و هفتم شهر جمادی الاول شجاعت خان بعزم جودهپور از احمدآباد روانه گشت و محمد پردل شیرانی از تغیر اصالت خان از درگاه گیتی پناه بفوجداری برَوده سرفرازی یافت و محمد مومن نامی بقلعداری جودهپور مقرر شده رسید و حسب الحکم اقدس بمهر بخشی الممالک مخلص خان بناظم ورود یافت که محمد فاضل را بنابر اخبار نویسی محمد اکبر باغی که در آن وقت طرف ملتان شیوع داشت بطرف صوبه تهَتَهه تعین نماید که قرار واقع اخبار او را بدرگاه معلی میرسانیده باشد و حسب الحکم اقدس بمهر و زیر الممالک اسد خان بنام ناظم صوبه ورود یافت که حسب الحکم جهان مطاع عالم مطیع نگارش می یابد که آن شجاعت و معالی پناه از هریک زمینداران و فوجداران و تهانه داران صوبه متعلق خویش جدا جدا مچلکا باین مضمون به ستانند که اگر باغی ابتر در حدود متعلقه او بیاید باش بادشاه زادگی او نداشته بی ملاحظه در کشتن و بستن او سعی بلیغ نمایند و اگر همراهان باغی حتی الامکان مساعی نمایان بتقدیم رسانیده او را مغلول و یا مفتول گردانند و اگر خلاف این حکم معلی بعمل آورند بانواع عذاب و عقاب پادشاهی که نمونه قهر الهی است گرفتار خواهند شد چنانچه بموجب حکم مقدس تقید به عمل آمد چون محمد مومن قلعدار جودهپوراستعفای خدمت بخضور ارسال داشته بود حکم جهان متاع آفتاب شعاع رسید که شجاعت خان که یکی از همراهیان خود را که لیاقت این کار داشته باشد برای حراست آن قلعه مقرر نموده بحضور لامع النور معروض دارد لهذا لطیف بیگ نامی را قلعه دار ساخت چون بنابر بعضی امور سرانجام مهام دیوانی صوبه از محمد محسن ولد اعتماد خان بعرصه ظهور نمی رسید در اواخر این سال خواجه عبد الحمید ولد خواجه عبد الله قاضی القضاة که بعد شرف اندوزی حج بیت الله الحرام بملازمت اقدس فایز گردید به تفویض دیوانی صوبه از ابتدای نصف ربیع پارس ئیل آن سال از تعیر محمد محسن مامور گشت چهارم شهر ذیقعده به بلده احمد آباد رسیده بامر مامور [Page 337] سرگرم کار گردید و چون هنگام آمدن او کولیان موضع کهنبالی شوخی نموده بردند بهمان جا مقام نموده قلعه در انجا بنا نهاده تهانه مقرر ساخت و حسب الحکم اقدس به دیوان صوبه رسیده که پیشکاران دیوانیان صوبجات که از حضور سعادت گنجور مقرر شده اند همه معزول دیوانیان بدستور سابق پیشکاران خانگی کار می کرده باشند چون از افراد سوانح صوبه یار علی داروغه داک معروضه مقدس کرد که ناظم صوبه گفت که محال سایر بلده در تنخواه بنده است درینوالا ر صوبه احمد آباد اکثر مردم پورده نو آباد کرده اند و از عرابها غله در آنجا آورده محصول را خود متصرف می شوند درین صورت نقصان می شود حکم قضا شیم بنام دیوان صوبه شرف نفاذ یافت که بحقیقت وا رسیده بتاکید مقرر سازند که غله فروشان اجناس را در پوره چات نواحداث فرود نیارند و بدستور معمول در مکان قدیم می آورده باشند تا نقصان محصول بشجاعت خان که محال سائیر در تنخواه اوست نشود ازانجا که درین ایام در حضور بوضوح پیوست که بعضی مردم از راه تلبیس پروانجات جعلی بدیوانیان صوبجات رجوع می نمایند بنابر رفع اشتباه مقرر گشت که نقل پروانجاتی که بنام دیوانیان از حضور صادر شود روبرو بمهر خود ارسال حضور می نموده باشند لهذا بشرح صدر حسب الحکم مقدس بمهر مدارالمهام عمدة الملک اسد خان و رود فرمود و نیر معروض قدسی گشت که صرافان سکنه بلده احمد آباد باهم اتفاق کرده روپیه های کم وزن رائج نموده هنگام دادن کم وزن می دهند و وقت گرفتن از غربا و مساکین آنجا بر یک روپیه دو تَنکه و سه تَنکه می ستانند و بدین جهت نقصان باکثر غربا میرسد حکم اشرف جهان مطاع عالم مطیع شرف نفاذ یافت که ناظم صوبه و دیوان از صرافان مچلکا بگیرند که موافق دستور حضور لامع النور روپیه ها را که بیازده ماشه و دو سرخ باشد رائج نمایند و انچه ازان کم وزن باشد رائج نکنند از روی افراد وقایع صوبه مرسله عیاث الدین محمد بعرض اقدس رسید که سابق در باغ شاهی و گلاب باغ و غیره خیلی گلزار بود وگلهای گلاب بسیار می آمد و درین روزها در باغات مذکور درخت آملی و پیپل دراز و سایۀ دار که از سایۀ آنها و از [Page 338] کمی آب درختان میوه خود بار نمی آرد اگر درختان آملی وغیره بریده شوند و آب بقدر کفاف برسد باغات خوب می شوند بنابران حکم مقدس به دیوان صوبه شرف صدور یافت که بحقیقت وا رسیده انچه مقرون بطراوت و افزونی محصول باغات باشد مقرر نمایند و تاکید کنند که باغات ضائع نه شوند والا داروغه از عهده * جواب خواهد برآمد

This text is in its original language, and has an English translation:
Translation

This is a selection from the original text

Keywords

زکوة, غله, غله, قحط, قحط

Source text

Title: Mirat-I-Ahmadi:Vol.I

Author: Ali Mohammed Khan

Editor(s): Syed Nawab Ali

Publisher: Oriental Institute

Publication date: 1928

Original compiled c. 1750s

Original date(s) covered: 1595-1696

Place of publication: Baroda

Provenance/location: This text was transcribed from print at the National Library of India. Original compiled c. 1750s Original date(s) covered: 1595-1696

Digital edition

Original author(s): Ali Mohammed Khan

Original editor(s): Syed Nawab Ali

Language: Persian

Selection used:

  • 1 ) pages 250 to 253
  • 2 ) pages 299 to 303
  • 3 ) pages 303 to 306
  • 4 ) pages 306 to 307
  • 5 ) pages 308 to 311
  • 6 ) pages 311 to 318
  • 7 ) pages 318 to 319
  • 8 ) pages 320 to 331
  • 9 ) pages 331 to 338

Responsibility:

Texts collected by: Ayesha Mukherjee, Amlan Das Gupta, Azarmi Dukht Safavi

Texts transcribed by: Muhammad Irshad Alam, Bonisha Bhattacharya, Arshdeep Singh Brar, Muhammad Ehteshamuddin, Kahkashan Khalil, Sarbajit Mitra

Texts encoded by: Bonisha Bhattacharya, Shreya Bose, Lucy Corley, Kinshuk Das, Bedbyas Datta, Arshdeep Singh Brar, Sarbajit Mitra, Josh Monk, Reesoom Pal

Encoding checking by: Hannah Petrie, Gary Stringer, Charlotte Tupman

Genre: India > official legislation

For more information about the project, contact Dr Ayesha Mukherjee at the University of Exeter.

Acknowledgements