Waqiat-e-Kashmir
About this text
Introductory notes
Muhammad Azam covers the history of Kashmir from ancient times to the date of composition, c.1747. He drew on previous histories such as Ahsan Beg’s Muntakhab-ut-Tawarikh, and Mirza Haidar’s Tarikh-i Rashidi. The Wāqiāt-i- Kashmir, also known as Tarikh-i Azami, was published in Persian in 1747, and subsequently in Urdu translations by Ashraf Ali (1846) and Hamid Yazdani (1988). The work is divided into a Muqaddimah (description of Kashmir), three Qisms (history of origins and Hindu kings, history of Muslim kings, and Kashmir under the Timurid kings), and a Khatimah (description of Kashmiri subahs). Its geographical position and topography made Kashmir especially vulnerable to famine and dearth. There were acute scarcities in the late 1590s owing to drought, and in the 1640s from inundations that destroyed the kharif crop in Kashmir. The latter crisis led to the migration of an estimated 30,000 people to Lahore. As a local history, Wāqiāt-i- Kashmir is rich in detail, and the extracts selected focus on the frequent shortages faced from c.1597-1747. The selections draw attention not only to events and facts relating to the shortages, but also to the rhetoric and poetry of dearth which is a striking feature of this chronicle.
1.
......چون اکثر سال بهمحاربه و تفرقه گذشت و آبادی زراعت نشد غلّه رو بهگرانی نهاد و قحط و عسرت بهمرتبة رو داد که پدر از دهن پسر و مادر از دهن دختر لقمه میگرفت و مردم بهگرسنگی هلاک شدند، نظم :
2.
دیگر سانحة عظیم که در آن وقت علی شاه ) رو داده است از قضای رب المتعال وقت پخته شدن شالی چنان برف بیوقت بارید که کسی از قدما نشان آن نداد و قحط عظیم در ولایت کشمیر افتاد بهمرتبة که گوشت آدمی را حلال دانستند و مردههای : قحط زده بیتحاشی میخوردند، بیت
بادشاه ( علی شاه ) خزاین معمورة خود بهمحتاجان داد و غم و غصّه تمام مردم شهر بر پادشاه افزود دو سال بدین منوال گذشت سال سیوم در اثنای راه زیتو چک مجذوب معروف به زیتی شاه که از قبیلة چکان بود و بهصحبت و نظر حضرت مخدوم شیخ حمزه قدّس سرّه بهجذبه افتاده و ذکرش میآید به شاه ملاقی شد پرسید که این امر تا چند میباشد؟ گفت تا تو زنده ای. بعد ازآن محصول ربیعه آمد و سال چهارم مردم از عسرت بر آمدند اگر چه شاه را فرح و شادی روی داد لیکن از حرف مجذوب هراسان بود در مسجد بهحضور علما و صلحا تایب شد.
3.
یعقوب شاه) با وجود ایّام سرما ) و گرانی غلّه نوعی پای جلادت مستحکم کردند که لشکر مغلیه و راجپوتیه باوجود آن کثرت عبرت گرفتند و سر حساب ماندند و گرانی غلّه در لشکر مغل و کشمیر بجایی رسید که مثل آن در کشمیر کم یاد باشد. میگویند یک آثار برنج به ده روپیه رسید و شکم اسپان و شتران پاره کرده میخوردند. مولانا احمد در آن واقعه حسب حال گفته است، نظم
4.
......قحط عظیم در زمان او ( یوسف شاه ) رو داد که عالم خلقت رو به ویرانی نهاد خرابی ملک و حکایات آن وقت دو سال حکمرانی کرد در......... نظامت او در سنه هزار و چهارده هجری اکبر شاه رحلت گزین شد
5.
......در یکهزار و بست و چهار صوبه تعلّق به نواب احمد بیگ خان بگرفت تا مدّت سه سال تا توانست سعی رفاهیت خلق الله و عدل و احسان به عمل آورده در آن ایّام بحسب تقدیر خالق الانام در همانروز در سنه هزار و بیست و چهار آتش قهر الهی و تند باد سخت نامتناهی وزیدن گرفت یعنی آثار بلای باد و طاعون ظهور نمود و کار به حالتی رسید که کافة برایا مضمون آیة کریمه یوم یفرّ المرءُ من اخیه و امّه و ابیه بر صفحات روزگار معاینه نمودند تکفین و تجهیز یکی بدیگری محال شد حسن سال نام مردی متموّل بود تمام متعلّقانش به درجة شهادت رسیدند مویشی بیعدد داشت بجهت عدم پرداخت روی بهجنگل نهادند این حادثه تا چهل روز در تزاید بود قریب دو سال حکومت خان مذکور بوده در سال هزار و بیست و هفت حکومت به دلاور خان مفوّض شده و هنوز مردم تایب نگشته بلکه اهل تشیع از تعصّب باز نمانده اقربا و یاران خاص حضرت رسالت را صلّیالله علیه وسلّم به بیادبی یاد میکردند .............باز باد سموم قهر الهی در رسید ده دوازده خانه بهسبب واقعة آتش برباد رفت مسجد جامع کلان بنا کردة سلطان سکندر بت شکن درین حادثه نیز بسوخت.
6.
......تربیت خان پدر سیف خان مقرّر به صوبه داری گردید و در تاریخ یکهزار و پنجاه و هفت بر مسند حکومت نشست و مدّت دو سال نظم و نسق و بند و بست هرچند که خیرخواه رعیّت و نیک اندیش بود لیکن در قضا نقصان کلّی به غلّه روی آورده قحط پیدا شد مردم از تنگی معیشت و از ضیق و عسرت شکنجة الم بسیار یافته و از نایافت قوت لایموت به وادی فنا میشتافتند. القصّه سکنة این ولات ضرر مالی و نقصانی بسیار و بیشمار کشیدند و مدّتی لب نانی و روی طعامی ندیدند و پادشاه از کمال رعیّت پروری غمخواری مردم کشمیر بسیار نموده و از اطراف کوهستان مثل گجرات و سیالکوت بلکه لاهور رسدِ غلّه برای آبادی کشمیر مقرّر فرموده و برای این کار محصّلان و سزاولان تعیّن ساخته در حضور هم حکم جاری کرد که شاهزاده و بیگمان و امرا اکثر خیرات بهمردم غربای کشمیر که قحط زده بهحضور رسیده بود رعایت کرده باشند. به هر کیف مردم بجهت قحط شدید محنت بسیاری کشیدند ازین سبب صوبه دار را آبرو ریزی شد و تغییر یافت.
7.
.......سیف خان پسر تربیت خان در سنه هزار و هفتاد و پنج به نظامت کشمیر مقرّر گردید سه سال حکومت رانی نمود، ..... سیف خان به نظامت کرّت ثانیه مقرر گردید در سال هزار و هفتاد و نه، در باغ دیته نار که به اهتمام تمام آراسته بود نزول نمود. در عهد سیف خان سال هزار و هشتاد هجری سیوم صفر حادثة زلزله رو داده از شام تا صبح تمام عمارت کشمیر بهدستور در تزلزل و حرکت بود لیکن چندان آسیبی نرسیده. سیف خان این مرتبه سه سال حکومت کرده تغیر یافت. افتخار خان در سال هزار و هشتاو سه خلعت صوبه داری پوشیده حکومت کرد. ظاهرا واقعة آتش عامّه که اکثر شهر را با جامع مسجد سوخت در عهد افتخار خان بود. ابتدای آتش از کاوه داره شد عالمی برباد فنا رفت و مسجد جامع هم در آن وقت ثالثا بسوخت. قوام الدّین خان از تغیّر افتخار خان بهنظامت تعلّق گرفت ...... زیاده از سه سال بهنظامت گذرانید. در آخر زمان قوام الدّین خان بهروایت مشهور واقعة آتش کلان که مشهور به آتش کاوه داره است بهظهور آمد اکثر شهر به باد فنا رفت......
8.
ابراهیم خان از تغیّر قوام الدّین خان کرّت ثانی در....... اوایل هزار و هشتاد و نه به صوبه داری کشمیر تقرّر یافت. این مرتبه در عهد ابراهیم خان در کشمیر واقعات عجیبه و حادثات غریبه رو داد. یکی حادثة سیلاب که به طغیان آب خانههای مردم را برباد داد و عالمی به خاک یکسان شد. میگویند که عمارات مردم مثل کشتیها درمیان آب چرخ میزد گرداب سان سرگردان میرفت، بسا اوقات خانه داران هم درین ورطه میبودند « طغیان بیحد » تاریخ است. دیگر حادثة زلزله که بسیار به شدّت بود و مدّتی مدید بهمداومت زلزله احوال مردم در تزلزل ماند هم ارباب وسعت و ثروت زلزله خانها قرار دادند.......
9.
ابوالفتح خان بهنیابت حفیظ الله خان سرافراز گردید یک سال...... عمل کرده نیابت بهنام شیخ ابو الفتح نامی که از منسوبان حفیظ الله خان بود تقرر یافت یک سال ادای نوبت خود به کمال تدیّن و احتیاط بود در عهد او قحط غلّات رو داده مردم تعب بسیار کشیدند.
10.
نوازش خان بار دوّم خلعت صوبه داری پوشیده........ عارف خان دیوان صوبه از دربار معلّی نائب خان مذکور شده بود به نظم و نسق پرداخت ...... اوایل سال بیست و سویم هجری نظامت صوبه از نوازش خان تغییر شد. از جمله وقایعی که درین یک دو سال به ظهور رسید یکی حادثة سیلاب است که بهسبب کثرت بارش طغیانی شدّت کرده اکثر خانهها و مزروعات برهم خورده و اواخر سال در تابستان حادثة آتش در محلّات و بازار صرّافان رو داد تا محلّه ملچمر و اطراف آن قریب بیست محلّه زیاده بر سی چهل هزار خانه سوخت. الغرض بهحادثة آب و آتش عالمی با خاک یکسان شده برباد فنا رفت.
11.
اعظم خان اوایل سال هزار...... و یکصد و سی و شش به کشمیر رسید. از واقعاتی که در عهد او در کشمیر رو داد ....................وقوع قحط عظیم است........... هر چند آغاز آن در نیابت ابو البرکات خان شده بود لیکن در عهد اعظم خان قسمی بهکمال رسید که از قرون سابقه هم کمتر مثل آن بهوقوع آمده، کسی را بههشت روپیه خروار شالی بهدست نیامد و برنج حکم طلا گرفت، مردم بهسبب گرسنگی فوج فوج هلاک شدند. راقم این نسخه مثنوی طولانی محتوی بر حالت آن ایّام نوشته بود چند بیت ازآن مناسب حال مرقوم میشود
مثنوی
12.
......احترام خان از تغیّر ابو البرکات خان به نیابت امیر خان تقرّر یافت. مومی الیه به کشمیر رسیده اتّفاق قلّت غلّات رو داد مجرّد دخول او در شهر هجوم عوام به سبب کمی شالی و بیش آنها هنگامه آرائی کوچه و بازار شد و احترام خان از راه نادانستگی خود خواهی پروای خرابی شهر و بی آبرویی حاکم دهر نکرده این کار را هر وقت پیش گرفتند معقولش نمودند بجهت غلّات متعرّض هر کس شد آشوب طرفه به عمل آمد عوام الناس ............به تحریک اهل فساد...................
13.
.....دل دلیر خان که از مردمان پانی پت بود توسّل بهمنسوبان جهان شاهی داشت نظامت کشمیر از تغیر امیر خان راتب اعتبار افراشت مشار الیه هرچند به ارادة کشمیر روانه شده بود امّا در لاهور قضا نمود. از جمله حوادث کلیه که در آن هنگام در کشمیر رو داد اوّل حادثة سیلابست که اوایل سال یکهزار و یکصد و چهل و هشت هجری به افراط طغیان نمود و مدّتی آب بسیار در صحرا و خانهها و بیرون شهر ماند و مردم تعجّب کشیدند در آخر همان سال شب بیست و دوّم شهر ذیقعده زلزلة عظیمی که نشان قیامت کبری بود به ظهور آمد خانههای بسیار در شهر و دهات افتادند بنیاد هستی عالمی را بر باد داد قریب سه ماه این زلزله ظاهر بود امّا مثل اوایل شدّت نداشت و شبانروزی چند بار لرزه میشد به حدّی که مردم مایوس ........شدند تاریخ این زلزله را بعض اصحاب بلیغ از آیة کریمه ابتلی المومنون و زلزلوا زلزالا شدیدا اقتباس کردند الحق که معجزات کلام خالق البریات است بعد دفع این حادثه مفسده اهل کشمیر با نایب ناظم به میان آمد تفصیل آن سانحه اینست
14.
ابو البرکات خان....در دوّم ذیقعده (1158) در گذشت. افراسیاب بیگ خان از ملازمان قدیم... این خاندان بهنیابت صوبه در کشمیر ماند. در عهد خان مذکور واقعات کلیه رو داد یکی وقوع شدّت قحط غلّات که منجر به هلاک رویا شد. چون از مدّت دو سال بهسبب شورش ارباب غوایت و ضلال اقسام اختلال بهحال مزارعان و رعایا راه یافته بود اسباب زراعت و دواب حراث که از اکثری بهتاخت رفت بالکل مفقود شد و علاوة آن نزول باران موفور بیوقت فقدان آن در وقت ضروری موجب آبادانی کاری شد و غلّات رو بهکمی آورد و بهسبب بد نیّتی غلّه فروشان و بیرحمی ایشان اگر چیزی موجود هم بود هرگز در نظر محتاجان جلوة ظهور نمینمود نایاب مطلق شد و عسرت بهغایت صعوبت و کربت انجامید و باد قهر الهی سلسله جنبان آتش غضب پادشاهی گردید و عالمی را از اکابر و اصاغر بهخاک بیآبروئی رسانید روپیه را دو آثار برنج بهدست کسی نیامد باوجودی که ملبوسات و زیورات را خاک .....بنا بر فقدان غلّه بهآتش جوع سوختند،
بیت
مردههای قحط زده را اوایل کاه پوشی کرده بهخاک میسپردند چون کار به عجز رسید ........بحال میت بهدریا میبردند آب دریا از وفور موتی متغیّر بلکه منغّض شد دیگر فرصت بهآب انداختن هم نماند ........سگ و گربه و طیر دست بهگوشت آدم بلکه اطفال خود را بهذوق تمام خوردند مغز مینهه دانه و سبزه هر جنس نعمتی که بود بهدست کدام اقبال مند آمد یک ثلث بههلاک رسید و ثلث دیگر راه فرار گرفت و ثلث سالم باقی تعداد اطفالی که به فروخت آمدند چه مقدور قسمت آدم به دو تنکه و سه تنکه رسید و .....و عدس و جو حکم دوا گرفت . از ابتدای ربیع الاوّل مقدّمة قحط بهعروج آمده تا آخر رمضان المبارک شدّت و حدّت داشت ابواب فضل فی الجمله بر روی خلایق مفتوح گردید.
15.
در سال 1160 با وصف موجود بودن غلّات قحط فرمایشی بهعمل آمد.... و خروار شالی به شش هفت روپیه رسید در همین حالت یک روزی اوایل جمادی الاوّل باد قهر الهی وزیدن گرفت از دو پهر تا قریب غروب به سبب شدّت باد و گرد و غبار و غلبه بهحالت ظلمت باز تاریکی آورد غرایب الاحوالی بر روی جهانیان ظهور کرد هنوز بیست روز ازین حالت نگذشته بود که باران غیر موسم به وفور نا محصور هفت هشت روز علی الاتّصال متراکم شده و طوفان آفت و بلا قسمی بر انگیخت که از قرون ماضیه عشر عشیر آن کسی را یاد نیست،
نظم
طغیان ملک سیل سحب تاریخ است. زیاده بر سی هزار خانه خورد و کلان از باران رو به ویرانی نهاد پلهای نفیس شهر برهم خورده و محصولات و غلّات را تباهی رسید.
16.
در پرگنة اولر چشمه ایست مسمّی بتول سر که در سال.... خشک و قحط آب متوطّن آن پرگنه بالای آن چشمه گریه و زاری مینمایند بهزبان خشوع و خضوع استدعای آب میکنند بهمجرّد وقوع این حال ابری پدید میشود باران دلخواه به فضل ایزدی متقاطر میگردد.